بی شک تهران و مسکو تمام نقشه های باراک اوباما را به دقت خوانده اند و می دانند که او می خواهد چه گام هایی بردارد و در چه زمینه های تردید دارد، اما در آخر این اوباما است که باید با هر دوی آنها کنار بیاید...



صرفنظر از هویت فرمانده داعش پرسشهای دیگری نیز در مورد این گروهک مطرح میشود که بسیاری از آنها شاید همانند پرسشهای موجود در مورد القاعده پاسخ به آنها به صلاحدید پدرخواندههایش به همراه رهبران آن به خاک سپرده شود...
با نگاهی به کارنامه دولت های بوش و اوباما طی سیزده سالی که از حوادث یازده سپتامبر گذشته است، به خوبی پیداست که «تروریسم» یکی از محورهای سیاست خارجی و امنیتی این کشور برای حضور فراسرزمینی به ویژه در قالب های نظامی است...
"وقتی به شهری نزدیک شدی تا با ساکنانش بجنگی، آنها را به سازش دعوت کن؛ اگر پذیرفتند همه ملتش، برده و مسخر تو خواهند بود و اگر نپذیرفتند و خواستند بجنگند، آنها را محاصره کن و همه مردانشان را گردن بزن و زنان و کودکان و حیوانات و داراییهایشان را به غنیمت بگیر."
تا این لحظه ارتش توانسته است تا حدی نفوذ خود را روی نواز شریف نشان دهد. اساسا نواز شریف علاقهای به آمدن به ایران نداشت و آنچه باعث شد که وی به ایران بیاید، توصیهی ارتش بود. در آن موقع رابطهی ایران و پاکستان به موجب مسئلهی گروگانها و خط لولهی صلح خیلی بد شده بود و به خاطر این مسائل ارتش وارد بحث گردید...
ابوعمر البغدادی رویکردهای دولت اسلامی در عراق را بر اساس دولت آرمانی وهابیت سلفی تشکیل داد. این همان مفهومی است که در نامه های محمد بن عبدالوهاب موسس وهابیت و دیگر شیوخ وهابی نیز از آن استفاده میشد. اما نکته ای که نباید در این میان مغفول بماند، این است که داعش به دنبال احیای آرمانشهر وهابیت نسل اول و دیدگاههای محمدبن عبدالوهاباست، نه رویکردهای دولت لیبرال سعودی...