جریان تکفیر، تکمیلکنندهی پازل نظام سلطه
یکی از مسائلی که بایستی به آن پرداخت، این است که چگونه آنها فتوای جهاد علیه ارتش مسلمان حامی مقاومت در مقابل اسرائیل و علیه شیعه و سایر اهل تسنن میدهند، ولی علیه رژیم اشغالگر قدس و فلسطین که دشمن اصلی اسلام است، هیچ فتوایی صادر نمیکنند؟
یکی از موضوعاتی که همیشه نیاز به تحقیق و بررسی در خصوص آن ضروری است، موضوع قرائتهای نوظهور افراطی در اسلام و خوانشهایی است که این قرائتهای تندرو از مفاهیم و دستورات اسلام دارند. نیاز به درک مختصات تهدیداتی که ممکن است این گروههای تندرو برای اسلام و جمهوری اسلامی داشته باشند، چیزی است که ممکن است فضای علمی کشور را با آسیب عدم فهم صحیح از این موضوع مواجه کند. تلاش برای مواجههی صحیح و درک درست این آسیب، سبب شد تا گفتوگویی پیرامون این موضوع با دکتر محمدعلی برزنونی، مدیر مؤسسهی علمی-پژوهشی ابنسینا در شهر سارایوو بوسنی و عضو هیئتعلمی دانشگاه امام حسین (ع)، داشته باشیم.
وی صاحب آثاری همچون «آثار حقوقی اعلان جنگ در اسلام و حقوق بینالملل معاصر»، «درآمدی بر چگونگی تکوین مکاتب فقهی در شیعه»، «آثار حقوقی جنگ بر سرزمین در اسلام و حقوق بینالملل معاصر» و «اسلام، اصالت جنگ یا اصالت صلح؟» است. لذا تلاش داریم برخی از موضوعات و شبهاتی که در این زمینه وجود دارد را مورد بررسی قرار دهیم.
یکی از مسائلی که جهان اسلام با آن درگیر است و اتفاقاً کشورمان نیز به سبب پرچمداری از نهضت انقلاب، ممکن است با آن مواجه شود، مسئلهی گرایشهای نوظهور افراطی است که سوگیریهای تکفیری نسبت به هرآنچه غیر خودشان است، دارند. به نظر شما، چه چالشهای نظری و عملی از ناحیهی گرایشهای افراطی این جریانات برای جمهوری اسلامی وجود دارد؟
رشد و گسترش افراطگرایی میان مسلمانان که در نگاه دقیق از یکسو ریشه در تفکرات سلفیگری و افراطی وهابی دارد و از سوی دیگر برخاسته از توطئههای عمیق دشمنان اسلام است و ما امروزه بیش از گذشته و در سطحی بسیار وسیع با آن روبهروییم، حقیقتاً پدیدهی خطرناکی است و مانعی جدی در راه رشد و تعالی امت اسلامی محسوب میشود و البته چالشها و تنشهای بسیاری را هم در میان مسلمانان پدید آورده است. متأسفانه دشمنان اسلام با سوءاستفاده از این فرصتی که خودشان آن را ایجاد کردهاند، هم به هدایت آن روی آوردهاند و هم به حمایت و تقویت آن و این کاری است که باید آن را استحمار فرهنگی نامید که به استعمار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آنها هم میانجامد.
طبعاً چالشهای نظری و عملی فراوانی از ناحیهی این گرایشهای افراطی برای کلیت جامعهی اسلامی و از جمله برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد میشود که میتوانیم در حوزهی نظری از مواردی نظیر حرام شمردن علوم عقلی و مخالفت عملی و علنی با بهکارگیری آنها یاد کنیم که این دیدگاهها بهوضوح این رسول و حجت باطنی الهی را از فرایند هدایتی بشری کنار میگذارند. اگر این کنار گذاشتن را مقایسه کنیم با تلاش دینستیزانی که با تکیه بر عقل جزئی و ابزاری خودشان و علومی که به دست آوردهاند، معارف دینی را ضدعقل جلوه میدهند، به نتایج عجیبی میرسیم.
سلفیها، وهابیها و تکفیریها که البته هیچ ربطی هم به اهل تسنن واقعی ندارند، تدریس و تعلیم علوم عقلی را کفر و الحاد میپندارند. از سوی دیگر، چالش دیگری که بهنوعی ریشه در چالش اولی دارد، پدید میآید و آن ظاهرگرایی شدید در حوزهی اندیشه و معارف دینی است که تکیهی غیرموجه بر احادیث و روایات بدون بررسی سند و دلایل، نتیجهی آن است.
این بلایی است که باید برای آن فکری کرد. اگرچه این بلا دامن شیعه را نیز گرفته و میگیرد و باید مراقب بود. چالش دیگری که البته با دو چالش دیگر بیارتباط نیست، انحصارگرایی و مطلقاندیشی تعصب باطل و غیرموجه بر اندیشه و تفکر خودشان است و در مقابل تکفیر همهی کسانی که متفاوت با آنها میاندیشند.
برداشتهای ناصوابی که سلفیها از اسلام داشتند و دارند و وهابیها هم نوع دیگر آن برداشت را دارند، انحراف فکری پدید میآورد و البته انحراف رفتاری بهگونهای که مخالف با خود را کافر میپندارند و دشمن. بدتر و عجیبتر از همه اینکه تیغ تیز این مخالفت هم با مسلمانان است و نه غیرمسلمانان! و همین خودش یک چالش عملی بزرگ است. آنها بهجای اینکه با طواغیت و دشمنان اسلام نظیر صهیونیستها، که به تعبیر قرآن «أشد الناس عداوه» نسبت به مسلمانان هستند و نیز با استکبار جهانی مبارزه کنند، سر در آخور ایشان کرده و در راستای اهداف آنها عمل میکنند. آنها در راستای خدمت به دشمنان اسلام، تیشه برداشتهاند و ریشهی دین را میزنند. اصلاً عملکرد آنها دقیقاً در راستای تأمین اهداف رژیم غاصب و کودککُش صهیونیستی است.
با دشمنان اصلی دین از سر مسامحه و تساهل وارد میشوند و از سوی دیگر از گفتوگو و بحث و مناظرهی دقیق علمی با مسلمانانی که متفاوت با آنها میاندیشند هم طفره میروند و اگر هم ورود پیدا کنند، تلاش میکنند بدون رعایت روال منطقی بحث، نتیجهی خودخواسته را بگیرند. آنها به هیچ فکر و منطق و استدلالی پایبند نیستند و اساساً گفتوگو جهت کسب حقیقت را قبول ندارند. در واقع آنها مجادله میکنند و مراء بهشدت در اسلام مذموم است. بهجای آن فحاشی و قتل و غارت، شیوه و روش گفتاری و رفتاری آنان است.
چالش دیگر در همین راستا، تکفیر عموم مسلمانان است که با سطحینگری و کوتهبینی از سوی آنها صورت میگیرد. آنها با جمهوری اسلامی که فریاد برادری اسلامی را سر داده است، بهشدت دشمناند. چالشهای دیگری نیز قابل طرح است. آنها فروع و مسائل حاشیهای را بهعنوان اصل، بزرگ میکنند و اصول را فرع تلقی میکنند و مطالب و معارف دینی را از حیز انتفاع خارج مینمایند. نمونههایی نظیر زیارت اهل قبور که عموم مسلمانان آن را قبول دارند و فقط وهابیها منکر آناند و... در همین راستاست.
آنها بحث شرک به خدا را آنقدر فراوان و البته سطحی مطرح میکنند تا قضیهی صهیونیستها بهطور کلی فراموش و منتفی شود. حتی شرک به خدا را به تعبیر یکی از بزرگان در اموری قرار دادند که موهوم بود. با این نگاه به فرد غیرمشرک، او را مشرک خطاب کردند و مبارزهی خودشان را با مسلمانان مشرک شدت بخشیدند! و چه جنایتهایی که در طول تاریخ و بهخصوص در تاریخ معاصر، مرتکب شدهاند و روی اجداد جنایتپیشهشان را سفید کردهاند.
و همین سبب شده تا تهدیدی علیه امت اسلامی نیز محسوب شوند. به نظر شما، آثار سوء دیگر تأویل و تفسیر افراطی از احکام اسلامی بر دنیای اسلام و مسئلهی وحدت امت اسلامی چیست؟
در سؤال قبلی، به بخشی از این سؤال پرداخته شد. این تفاسیر جاهلانه و تأویلهای التقاطی، بیشک علاوه بر موارد پاسخ قبلی، یکی از مهمترین آثار سوئی که دارد آبروبری از اسلام مظلوم است. چه به روز تعابیر مقدسی نظیر جهاد، شهادت، مجاهد، شهید و... آمده و میآید. این روزها فضای مجازی خودش دنیایی موازی با این دنیای حقیقی درست کرده است.
در این فضا، قرآن کریم که آیات حکمت و معرفت در آن موج میزند، چگونه معرفی شده و میشود؟ وقتی در برداشتهای غلط سلفیها و وهابیها و تکفیریها جشن میلاد پیامبر اعظم خاتم (ص) بدعت شمرده و حرام دانسته میشود، دیگر چه میتوان گفت؟ اقدامات عملی اینها که برگرفته از فتاوای مفتیهای خودخواندهی وهابی و سلفی است، چه به روز جوامع اسلامی آورده و میآورد؟ بازار بردهفروشی راه انداختهاند! آن هم در قرن بیستویکم! فاحشهگری را تحت عنوان جهاد نکاح رواج دادهاند که نه جهاد است و نه نکاح! قبور صحابی بزرگ پیامبر اعظم خاتم (ص) و مزار امامین عسکریین (ع) را تخریب کردهاند و در خصوص تخریب سایر قبور و ضریحها، تهدید میکنند که حتی اگر با نگاه حقوق بینالمللی هم به این موضوع نگاه کنیم، جرم مسلم است و حتی در کنوانسیونهای بینالمللی نیز از آن پرهیز دادهاند، چه برسد به نگاه اسلامی.
اگر بخواهیم به برداشت اشتباه از یکی از مفاهیم کلیدی اسلام توسط این گرایشهای افراطی بپردازیم، یکی از مباحث، قرائتی است که این گروهها در خصوص مسئلهی «جهاد» دارند. این موضوع تا چه حد میتواند تهدیدی برای جهان اسلام محسوب شود؟
آنچه این روزها بهعنوان بحث جهاد در دیدگاه تکفیریها مطرح است، از بن مخالف با دیدگاه کلیهی مذاهب و فرق اسلامی است. تکفیریهای کنونی را نمیتوان جزء فرق اسلامی بهشمار آورد. بدعتهای فراوانی که اینها در اسلام و احکام آن ایجاد کردهاند و نیز دیدگاههای مادر تکفیریها که تحت عنوان وهابیها باید از آن یاد کنیم و دیدگاههای ریشهایتر آن تحت عنوان سلفیها، نیازمند بحث و بررسی مستوفاست. تو گویی احکام اسلامی را به سخره گرفتهاند. شنیدن برخی فتاوا از اینها، حکایت از جمود و تحجر و عقبماندگی ذهنی و تعصبهای شدید و ظاهرگرایی بدون منطق و دلیل دارد؛ فرار از عقلگرایی اسلامی، بازی با احکام مسلم اسلامی، مباحثی مثل جهاد نکاح بهصورت دستهجمعی و با محارم که زنای رسمی و فاحشهگری است و همینطور همجنسبازی و بسیاری فتاوای عجیب دیگر.
وقتی بنباز فتوای ثابت بودن زمین را صادر میکند و مخالف این فتوا را کافر میداند یا وقتی فتوا میدهد که انداختن صلیب به گردن پادشاه معدوم عربستان و شرابخواری او اشکالی ندارد و کفر هم نیست، چون او اولوالامر است و مصلحت دیده است، معلوم است که چه اتفاقی میافتد.
صدور فتوا کار آسانی نیست. فقها برای دریافت فتوا به چهار منبع اصلی قرآن، سنت، عقل و اجماع مراجعه میکنند تا قوانین فقهی را کشف کنند. البته اهل تسنن منابع دیگری را هم قبول دارند که در جای خودش باید بحث بشود.
وقتی از عربستان فتوای جهاد نکاح صادر میشود که براساس آن فتوا، افراد باید زن خودشان را به سوریه ببرند و در اختیار دیگران بگذارند، یا فتوا به تکفیر غیرخودشان بدهند و شیعهکشی راه بیندازند، معلوم است که در میان عموم مردم چه اتفاقی میافتد و چه چهرهی ناموجهی از اسلام و مسلمانان در رسانههای دنیا به تصویر کشیده میشود.
یکی از مسائلی که بایستی به آن پرداخت، این است که چگونه آنها فتوای جهاد علیه ارتش مسلمان حامی مقاومت در مقابل اسرائیل و علیه شیعه و سایر اهل تسنن میدهند، ولی علیه رژیم اشغالگر قدس و فلسطین که دشمن اصلی اسلام است، هیچ فتوایی صادر نمیکنند؟ مگر جز این است که دشمنان اسلام و صهیونیسم بینالملل میخواهند اسلام از بین برود و بهترین راه آن است که این کار توسط خود مسلمانان انجام شود و با تکفیر یکدیگر، همدیگر را از بین ببرند و داعش و سایر تکفیریها در حال حاضر، این مأموریت را برعهده گرفتهاند؟
متأسفانه آنها با تمسک به ظواهر آیات قرآن کریم و همینطور استناد به آرای فقهای سلفی و وهابی و تفسیرهای غلط خودشان، جهاد ابتدایی، تروریسم و هر خشونتی را علیه هرکس موجه جلوه میدهند و برای آنها مسلمان، کافر، مشرک و... تفاوتی ندارد. درونمایهی جهاد آنها ارعاب و ترور و خشونت و هراسافکنی بیوجه و خشونتگستری است.
یکی از چالشهای مسلمانان در جهان معاصر این است که تکفیریها مصداق کفر را آنقدر توسعه دادهاند که هرکسی را غیر از خودشان در بر میگیرد. هرکه با تکفیریها نیست، کافر است. اگر در قدیم شرک و کفر، عبادات و عقاید فردی مثل توسل به اولیا، نذر، شفاعت و زیارت قبور را در بر میگرفت، جدیداً آنها به کفر نوین قائل شدهاند که تقریباً همهی شئون زندگی اجتماعی و جنبههای مدنی شخص را در بر میگیرد و گذشته از غیرمسلمانان محارب، شامل همهی مسلمانانی میشود که بهگونهای دیگر میاندیشند و دردآورتر اینکه آنقدر سطح جهاد را پایین آوردهاند که هرکسی در این گروههای افراطی صرفاً با مراجعهی مستقیم به ظواهر متون دینی، خود را مجاز به صدور حکم جهاد میداند و عجیبتر اینکه در فتاوایشان برخورد با ایران را در اولویت کاری خودشان میدانند! حتی در نوع رفتارهای آنان در این نوع جهاد خیالیشان هم کژیها و انحرافات فراوان دیده میشود. اصلاً استراتژی آنها گستردن وحشت در میان تمام جوامع و توسعهی جنایت به هر شکل و نشان دادن قساوت قلب و بیرحمی و همینطور هراس افکندن است و متأسفانه به مدد رسانهها و فضای مجازی، در این هراسافکنی موفق شدهاند.
آنها همهی قواعد انسانی و اسلامی را در جنگهایشان زیر پا میگذارند. نه انسان برایشان اهمیت دارد، نه حیوان و نه محیطزیست. جنایاتی که داعش و سایر گروههای تکفیری مرتکب شدهاند، مثله کردن، خوردن قلب، شکنجه کردن اسیران، آزار کودکان، تهیهی فیلم از صحنههای جنایات، تجاوز به زنان و نوامیس، نابودی محیطزیست، استراتژی زمین سوخته و... با هیچیک از اصول اسلامی در میان شیعه و سنی، سازگار نیست. از خداوند سبحان میخواهیم که ریشهی وهابیت و تکفیریها و سازمانهای تروریستی را از دنیا برکند و حکومت عدل مهدوی را برقرار سازد.
به هنگام تبارشناسی این قرائتهای نوظهور افراطی، بدون تردید به دنبال یک عامل مشوق و مقوم نیز بایستی بگردیم. قطعاً نمیتوان از نقش برخی از دولتهای منطقهای و فرامنطقهای در تقویت چنین تفکراتی غافل ماند. این موضوع هم در تلاش برای بسترسازی فکری انشقاق فکری در جهان اسلام اتفاق افتاده و هم بهلحاظ لجستیکی. به نظر شما، چه کمکهایی برای تقویت تفکر این گرایشهای افراطی وجود دارد و این قرائتها کدام بخش از پازل قدرتهای استعماری را پُر میکنند؟
صهیونیسم بینالملل و استکبار جهانی در راستای استعمار، استحمار و استثمار، صدها سال است با سیاست تاکتیکیِ تقسیم و تجزیه و با تفرقهافکنی و در نتیجه نابودی قدرت کشورها و ملتهایی که در راستای سیاستهای آنها حرکت نمیکنند، گام برداشته و برمیدارد. در این میان، انگلیسیها قدرت ویژهای در فرقهسازی داشته و دارند. ایجاد جریان وهابیت در دل اهل تسنن و تشکیل حکومتی وهابی در آسیای غربی، در جایی که چشم همهی مسلمانان به آن است، کار انگلیسیها بود و آن سالها چقدر از مسلمانان را وهابیهای نوظهور به خاکوخون کشیدند و عتبات عالیات را در عراق، حجاز و... ویران کردند. اکنون نیز همان سیاست، جریان تکفیر را با هدایت دولت انگلستان و با حمایتهای سرویسهای امنیتی و نظامی غربی به راه انداخته است.
گذشته از تاریخ آن، که در جای دیگری به آن اشاره کردهام، در ماجرای بیداری اسلامی که در یمن و لیبی و مصر اتفاق افتاد، خیلی تلاش کردند این بیداری را منحرف سازند که در برخی موارد نیز موفق شدند. بعدها تلاش کردند در راستای شبیهسازی این جریانها با استفاده از تکفیریها و معارضان در سوریه گام بردارند و جریان منحط تکفیریها را که خودشان عامل ایجاد آن بودند، بهعنوان جنبش بیداری قلمداد کنند. یکی از اهداف اصلی آنها این بود که در مسیر بیداری اسلامی، انحراف ایجاد کنند و در همین مسیر، چند کار انجام دادند.
اولاً تلاش کردند فلسطین را از جایگاه اصلیاش تنزل دهند و آن را به یک مسئلهی دستچندم در جهان اسلام تبدیل کنند. ثانیاً سعی کردند کشورهای اسلامی را ویران کنند و کشورهای مسلمان که در اطرافمان هستند همچون عراق، لیبی، سوریه و لبنان را تخریب کنند. ثالثاً آنها در پی تضعیف جبههی مقاومت هستند. رابعاً میخواهند چهرهی زیبای اسلام را مخدوش کنند. در واقع این جریان تکفیری با جریان افراطگرای تشیع انگلیسی، دو لبهی یک قیچی هستند. یک لبه تکفیریهایی هستند که سر در آبشخور وهابیت دارند و لبهی دیگر هم آنهایی هستند که ریشه در افراطیگری شیعهی جعلی و ساختگی دارند که هر دو اینها سر اسلام راستین را قطع میکنند.
عامل اصلی این اتفاق هم غرب و رژیم منحوس صهیونیستی است. آنها با این اقدامات، پای کشورهای غربی را به منطقهی غرب آسیا باز و بازتر کردند و بدتر از همه با بازی در پازل غربیها و استکبار جهانی، در راستای تجزیهی کشورهای اسلامی که سیاست نوشته و نانوشته آنهاست، کوشیدند. نزاع بین شیعه و سنی را چه کسی کلید زد؟ شبکههای ظاهراً سنی و واقعاً سلفی و وهابی که به زبانهای مختلف در سراسر دنیا فعال هستند و از این طرف شبکههای شیعهنما که تشیع جعلی را رواج میدهند و با لعن علنی و تکفیر شیعه و غیرشیعه و سب صحابه و بزرگان اهل تسنن، آب به آسیاب این اختلاف میریزند! اینها از کجا حمایت میشوند؟ بودجههای هنگفتی هزینه میکنند و نزدیک به پانزده شبکه دارند که بر طبل این منازعات میکوبند و مقر اصلیشان هم کشورهای غربی است. اینها از کجا تأمین میشوند؟ آنقدر آشکار است که انکار آن مثل انکار خورشید در روز روشن است.
به نظر یکی از تحلیلگران صهیونیستی به نام شائل بن افلایم، جریان تکفیری داعش کاملاً مطابق منافع راهبردی و ملی آمریکا در منطقه عمل میکند و حتی گوی سبقت را از متحدان اصلی آمریکا، نظیر اسرائیل و اردن، ربوده است و فرصت کنونی، نقطهی عطفی برای ایجاد نوعی موازنهی قوا در منطقه برای آمریکاست.
او حتی توصیه میکند که مسئولان آمریکایی باید فکر مقابله با داعش را از سر بیرون کنند! نمیتوانیم فراموش کنیم که اساساً تربیت جریان تکفیری در دامن آمریکا بوده است و اکنون نیز آمریکا و سایر قدرتهای استعماری از این جریان حمایت میکنند. همهی کسانی که جزء سران تکفیریها محسوب میشوند، تربیتیافتهی زندانهای آمریکا هستند. تکفیریها با سلاحهای اهدایی آمریکا و سایر دول استعماری قتل و غارت میکنند. گروههای تکفیری با فراغ بال تمام در شهرها و بیابانها گشتوگذار دارند، بدون آنکه توسط آمریکا و ائتلاف بهاصطلاح ضدداعش آسیبی ببینند. حتی برای تکفیریهایی که محاصره میشوند، تجهیزات ارسال میشود.
از سوی دیگر، دیده میشود جریان تکفیر با ظاهر اسلامی خود، نسبت به وقایع مهم جهانِ اسلام کاملاً سکوت میکند و اصلاً کاری با قضایای مهم جهان اسلام ندارد، مثل قضیهی فلسطین. اساساً کاری با اسرائیل ندارند، چون سرشان در یک آخور است و عملاً در خدمت جریانهای استعماری و استکباریاند که علیه دنیای اسلام فعالیت میکنند. مهمتر از همه اینکه مجروحان تکفیریها در بیمارستانهای رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی مداوا میشوند و حتی نخستوزیر این رژیمِ کودککش، از مراحل درمان آنها بازدید میکند.
بیتردید این گروه تکفیری و تروریستی با حمایت مالی کشورهایی نظیر عربستان سعودی، ترکیه، قطر و همینطور با حمایتهای تسلیحاتی آمریکا، غرب و رژیم کودککش صهیونیستی به کشورهای سوریه و عراق حمله کرده است و حتی در عراق از حمایتهای همهجانبهی بازماندگان رژیم بعث، بهرهی فراوانی میبرد.
اینها معضل اصلی خود را مثل تشیع انگلیسی، انقلاب اسلامی ایران میدانند و این نشان میدهد هر دو از یک جا تأمین اطلاعاتی میشوند. در سوریه، عراق و... تکفیریها حضور پیدا میکنند و البته موفق نخواهند شد. اینها هیزمی هستند که در آتشی که خود افروختهاند، خواهند سوخت، خاکسترشان بر باد خواهد رفت و کیان اربابانشان هم ویران خواهد شد.
در انتها باید به این نکته اشاره کنم که باید بدانیم اینها دشمن اصلی نیستند، بلکه بازیخوردگانی هستند که در پازل طراحیشده توسط دشمن بازی میکنند. جنگ فرقهای و دعوای شیعه و سنی را غربیها راه انداختهاند و از آن حمایت میکنند. باید سر افعی را قطع کرد تا دستوپایش از کار بیفتد. سر اصلی، صهیونیسم بینالملل، استکبار جهانی، آمریکای متوهم، انگلیس موذی و خبیث، فرانسه و دیگر اذناب آنها هستند.
به نظر شما، جمهوری اسلامی بهعنوان پرچمدار وحدت امت اسلامی، در مقابل این قرائتها بایستی چه اقدامات عملی و نظری انجام دهد؟
این سؤال شما جای تأمل فراوان دارد. آنچه در این فرصت کوتاه میتوان گفت، بازگشت به مبانی اسلام راستین با قرائت بزرگان دین است. مبانی انقلاب اسلامی ما به حد کافی گویا و رساست. دیدگاههای امام خمینی (ره) و امام خامنهای (حفظهاللهتعالی) بهاندازهی کافی روشن است. راهحل تحقق وحدت اسلامی، اعتصام به حبلالله و توجه به جهانبینی اسلامی است.
ما همه فرهنگ مشترک داریم و به یک خدا، پیامبر و کتاب معتقدیم. همه با هم حج میگذاریم و بهسوی یک قبله نماز میخوانیم و زکات میدهیم. زندگی و موت ما بهسوی یک قبله است. پارهای اختلافات کلامی و فقهی نمیتواند و نباید باعث انشقاق میان جامعهی اسلامی شود. وحدت و انسجام امت اسلامی از بزرگترین نعمتهای الهی است که نتیجهی آن، عزت و کامیابی و پیروزی مسلمانان است و بیشک، تفرقه و تشتت و اختلاف و چنددستگی، موجب ضعف، زبونی، شکست، ناکامی و درنهایت نابودی میشود و این سنت تغییرناپذیر تاریخ دیرین بشری و در واقع ناموس الهی است.
این وحدت تاکتیکی نیست، بلکه وحدت راهبردی است. وفاق اجتماعی و برادری و پرهیز از تفرقه و اختلاف، هم مورد تأکید دین شریف اسلام است و هم مورد توصیهی بزرگان دین. مراد از وحدت اسلامی، وحدت مذهبی نیست، بلکه منظور وحدت در دایرهی اسلامی است. ما باید بر مشترکات فراوان یکدیگر تأکید کنیم و از اختلافات بپرهیزیم و در مقابل دشمنانمان صف و جبههی واحد تشکیل بدهیم. در این وحدت، حساب مخالفان از معاندان جداست. فرقههای انحرافی و فاسدان و فاسقانی که علیه اسلام شمشیر کشیدهاند، حسابشان جداست.
شاید ما مسلمانان باید کمی جلوتر برویم و از وحدت هم بگذریم و بحث همدلی را دنبال کنیم. امام صادق (ع) تعابیر زیبایی در این زمینه دارند. مضمون بیانات ایشان این است که بهگونهای عمل کنید که با نشاط و شعف و خشنودی بگویند: «هذا جعفری!» تعبیر ماندگار امام حسن عسکری (ع) خطاب به شیعیان نسبت به اهل تسنن این است: «جروا إلینا کل موده»؛ همهی مودتها را به سمت ما سوق دهید؛ یعنی همهی دلها را بهسوی ما جذب کنید و این جز با همدلی، ممکن نیست. آیتالله سیستانی (حفظهاللهتعالی) فرمودند نگویید «برادر سنی ما» بگویید «انفسنا»؛ یعنی جان ما اهل تسنن. باید یکدیگر را با دلبری و صمیمیت در آغوش بکشیم و یادمان نرود که همه مسلمانیم.
غدیر و علی (ع) محور وحدت است، نه محور اختلاف. همانطور که عاشورا و امام حسین (ع) محور وحدت است. اهل تسنن بهوفور کتب مقتلالحسین نوشتهاند. مهدویت محور وفاق همهی مسلمانان است. نباید اختلافها ما را از اشتراکها غافل کند. نقاط مشترک فراوان است. باید به آنها تمسک جست.
منبع:برهان