اسلام دین تعامل است یا تقابل؟
يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۳۶ ب.ظ
در اسلام اصل اولی بر دعوت مسالمتآمیز، چشم نپوشیدن از صلح، انعقاد پیمانهای طرفینی و هدایت دشمنان است و در موارد ضروری، دفاع از جان مردم، اعم از اینکه مسلمان باشند یا غیرمسلمانِ تحت حمایت اسلام و در عصر حاضر، مطابق آرای عموم فقها، وجهی برای آغازیدن جنگ با دیگران نیست...
خشونت، تروریسم و افراطیگری، پرکاربردترین واژههای دو دههی آغازین قرن بیستویکماند. اما چرا؟ با اندک تأملی میتوان دریافت که عموم مردم مناسبات اخلاقی و اجتماعی خویش و سیاستمداران و بهرههای اقتصادی و منافع ملی را در تعهد به قوانین موضوعهی سازمانها و نهادهای بشری جستوجو نمیکنند. گویا ما نسبت به کنوانسیونها، آرای سازمانهای بینالمللی و همهی مصوبات حقوق بشری دچار کرختی و فراموشی همهگیری شدهایم. از سوی دیگر، جنایات سازمانیافتهی نوپیدایی را شاهدیم که فزونی روزافزونشان مدیون افراطگرایی و بهانههای مذهبی است؛ جنایاتی که تراژدیهای درازدامنی را در خاور نزدیک، آفریقای مرکزی، افغانستان، چچن و... رقم زدهاند.
یکی از راهکارهای عملی بازخوانی مفاد ادیان، در خشونتستیزی و به اشتراک گذاردن دستاوردهای حاصله است تا زمینهی برائت ادیان الهی از تهمت دایگی قتلها و خشونتها فراهم آید و توجیه دینی برای افراطگرایی و ترور رخت بربندد.
آنچه پیش رو داریم تلاشی است خُرد بهمنظور تبیین مسئلهی جنگ در فقه شیعه و بررسی کلاندیدگاههای فقها در این خصوص.
جنگ و جهاد در قرآن کریم
فقه شیعه یا نظام رفتار مکلفین، دربردارندهی هنجارهای زیست ایمانیِ باورمندانِ به مکتب اهل بیت، براساس تعالیم قرآن کریم، سنت و در پرتو عقل و اجماع است. ناگفته پیداست که نصوص کتابی، چه جایگاه ویژهای در این حوزه به خود اختصاص دادهاند. از این رو، بررسی کلیدواژگان مربوط به جنگ در آیات قرآن کریم بسیار رهگشا خواهد بود.
در قرآن کریم، واژههای گوناگونی وجود دارند که معنای عرفی جنگ از آنها فهمیده میشود، اما باید توجه داشت که نگاه قرآن کریم به این کاربردها متفاوت است. برخی واژهها بهخودیخود و در صورتی که بدون قید خاصی به کار روند، فاقد ارزشداوری خواهند بود و تقریباً معادل کاربرد عرفی جنگ در زبان فارسیاند. مهمترین این واژهها عبارتاند از:
1. حَرْب: در زبان عربی، به معنای دشمنی و نزاع است. این کلمه و مشتقات آن در قرآن کریم به همین مضمون به کار رفتهاند. خداوند در سورهی بقره میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبَواْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ...»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید، اگر ایمان دارید! اگر (چنین) نمیکنید، بدانید در جنگ با خدا و رسولش خواهید بود!...[1]
2. قِتال: به معنای کشتاری است که در آن هر دو طرف نزاع یکدیگر را بکشند. بر این اساس، قتل یا کشتن یک انسان بهطور موردی و فردی، مصداق خشونت است، اما در شمول بحث قتال قرار نمیگیرد. این واژه بهدفعات در قرآن کریم استفاده شده است. خداوند میفرماید:
«یسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ...»؛ از تو دربارهی جنگ کردن در ماه حرام سؤال میکنند. بگو جنگ در آن (گناهی) بزرگ است...[2]
افزون بر واژههایی که اشاره شد، کلماتی نیز در قرآن کریم وجود دارند که ارزشداورانه به کار رفته و بهخودیخود، بار معناییِ مثبت یا منفی را در دل دارند. در این گروه از واژگان ، دو کلمهی مهم وجود دارد:
1. سفک دماء: این کلمه به معنای خونریزی است و هنگامی که هدف، تقبیح یک اقدام خشونتبار منجر به خونریزی باشد، از این واژه استفاده میشود و ارزش منفی دارد. فرشتگان نیز در بیان نقطهضعف انسان به این اقدام وی اشاره کرده و او را موجودی خونریز معرفی میکنند:
«...قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ...»؛
فرشتگان گفتند (پروردگارا) آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ (در حالی که) ما تسبیح و حمد تو را بهجا میآوریم و تو را تقدیس میکنیم.[3]
2. جهاد: کلمهی جهاد در لغت به معنای کوشش و تلاش است و با ذکر متعلق آن معنا پیدا میکند، اما اگر بهصورت مطلق و بدون هیچ قیدی ذکر شود، اغلب منظور از آن جنگی است که در راه خدا و بهمنظور تحقق ارادهی الهی صورت میگیرد. جهاد به این معنا، ارزش مثبت دارد و مصداق بارز جنگ مشروع در اسلام است. این کلمه هم در معنای لغوی آن و هم در معنای اصطلاحیاش، در قرآن کریم به کار رفته است. خداوند میفرماید:
«انْفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (همگی بهسوی میدان جهاد) حرکت کنید؛ سبکبار باشید یا سنگینبار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید. این برای شما بهتر است اگر بدانید![4]
با توجه به آنچه گفته شد، جهاد نماد جنگ موجه و مشروع در اندیشهی اسلامی است و ویژگیهایی دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. جهاد فارغ از معنای لغویاش که بر جهد و کوشش دلالت دارد، وضع تعینی در جنگ مشروع (اعم از دفاعی و ابتدایی) پیدا کرده است.
2. هدف از آن، تحصیل رضایت پروردگار است و بنابراین با تعریفهای حقوقی از جنگ، که منظور از آن مطلق منازعهی نظامی میان کشورها برای قهر و غلبهی سیاسی یا جغرافیایی است ، متفاوت خواهد بود.
3. مشروع و موجه بودن جنگ در قرآن کریم و دلالت واژهی جهاد بر این مفهوم، هرگز بدان معنا نیست که جنگ یکی از آموزه-های اصیل و اولیهی اسلام است (برخلاف آنچه در تئوری جنگ عادلانه در مسیحیت وجود دارد)، بلکه جنگ یک اقدام مناسب در صورت انسداد همهی راههای مسالمتآمیز بهمنظور رسیدن به آرمان برقراری صلح و عدالت و دفاع از حقوق مظلومان است.
تعامل یا تقابل
در میان اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمانی که به واکاوی آیات جهاد و تفاسیر آن پرداختهاند، شاهد تمایل به هر دو دیدگاه عمده هستیم. گروهی چنین باور دارند که دین اسلام اساساً آیین خشونت و تقابل است و گروه دیگری نیز چنین میپندارند که اسلام یک دین مبتنی بر اصول انسانی و اخلاقی و در نتیجه، پیامآور صلح و دوستی است. دو دیدگاه مذکور را در ادامه بررسی و دیدگاه برگزیده را بیان میکنیم.
1. اسلام دین خشونت
برخی فرق اسلامی و جمع قابل توجهی از مستشرقان چنین میاندیشند که اسلام گام نخست را در مواجهه و رویارویی با کافران و مشرکان، مقابلهی نظامی و در برخورد با اهل کتاب، اخذ جزیه میداند. برخی از مهمترین مستندات این دیدگاه عبارتاند از:
الف) «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ لَا یحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتىَ یُعْطُواْ الْجِزْﯾَﮥ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُون»؛ با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمىدارند و متدین به دین حق نمىگردند، کارزار کنید تا با [کمالِ] خوارى به دست خود جزیه دهند.[5]
ج) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»؛ ای پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامی ا ست.[7]
افزون بر آیاتی که گذشت، آیات دیگری که به بیان امتیازات مجاهدین، ذم قاعدین و کاهلان در جهاد، فواید و نتایج جهاد، لزوم برخورد با اقوام طغیانگر و ضرورت ایجاد صلح و عدالت میپردازند، تکیهگاه این دیدگاه قرار گرفته است. همچنین آیاتی که با نقل سرگذشت پیامبران پیشین بر سنت جهادی آنان مهر تأیید میزنند، از مستندات دیدگاه نخست بهشمار میآید که جنگمبنایی و تقابلمحوری را اصل مقدم اسلامی در رویارویی با غیرمسلمانان میدانند.
2-اسلام دین صلح
تعدد تکرار یک واژه یا تأکید بر یک ویژگی در مرامنامهی یک مکتب فکری، میتواند نشانهی اهمیت آن مفهوم یا ویژگی در آن نظام اندیشهای باشد. بر این اساس، واژهشماری کلماتی در قرآن کریم که معارف بلندی چون رحمت، غفران، عفو، مهربانی و مفاهیم دیگری از این دست را میرسانند، بیانگر جایگاه اینگونه مفاهیم در هندسهی معرفتی اسلام است.
در قرآن کریم، 266 بار کلمهی رحیم، 175 بار رحمان، 73 بار واژهی رحمت و کلمات دیگری نیز در همین جنس مفهومی بهصورت متعدد ذکر شدهاند و هیچیک از واژههایی که رسانندهی مفاهیمی مانند انتقام، دشمنی و جنگ هستند، چنین وفوری را ندارند.
همهی سورههای قرآن کریم (غیر از سورهی توبه) با ذکر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» آغاز میشوند. از سوی دیگر، ویژگیهایی در قرآن کریم وجود دارند که به عامترین و مطلقترین شکل ممکن، تجلیگر رحمت و مهربانی خداوند و پیامبر او هستند. خداوند دربارهی خود میفرماید:
«قُل لِّمَن مَّا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُل لِّلَّهِ کَتَبَ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَة...»؛ بگو آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟ بگو از آن خداست؛ رحمت (و بخشش) را بر خود، حتم کرده...
در جایی دیگر، دربارهی فرستادهی خویش چنین میفر ماید:
«وَ مَا أَرْسَلْنَکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِین»؛ و (اى رسول)! ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت براى اهل عالم باشى.[8]
روشن است که ایمان، یک فعل اختیاری است و با اجبار نمیتوان شخصی را به ارادت قلبی و محبت به کسی یا چیزی واداشت. قرآن کریم و پیامآور آن، به این موضوع توجه داشتهاند. قرآن کریم با تأکید بر این مطلب میفرماید:
«فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ* لسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِر»؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکردهندهای. تو سلطهگر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.[9]
خداوند در همان حال که مخاطب را از مفید نبودن قوهی قهریه در ایمان انسان آگاه میکند، راز توفیق پیامبر خویش را در جلب توجه مردم و علاقهمند شدن مشرکان به اسلام، چنین برمیشمرد:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ...»؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر مردم نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن...[10]
قرآن کریم پس از معرفی خداوند بهعنوان سرچشمهی مهربانی و پیامبر خود بهسان سفیر رحمت، کتاب خود را نیز کتاب بشارت و رحمت معرفی میکند. در قرآن کریم میخوانیم:
«...َنَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَیءٍ وَ هُدًى وَرَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ»؛ ...و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همهچیز و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلما نان است.[11]
در سنت اسلامی تأکید بر گذشت چنان فراگیر است که حتی دشمنان را نیز در بر میگیرد. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید:
«چون بر دشمنت ظفر یافتی، بخشش را شکر قدرت قرار ده»[12]
با توجه به مبانی ذکرشده برای هر دو دیدگاه و توجه به این نکته که رفتار پیامبر اسلام بهترین تفسیر برای آیات قرآن کریم است، به نظر میرسد اصل نخست اسلام در رویارویی با غیرمسلمانان (خصوصاً اهل کتاب) برقراری روابط حسنه بوده است. اقداماتی چون انعقاد پیمان صلح، تفاهمنامههای نظامی، اعزام گروههای تبلیغی و دعوت به وجوه مشترک، شواهد کافی بر این مدعاست و در یک کلام، اسلام خواهان رحمت و هدایت جمعی و همگانی است و نه کشتار جمعی.
فقهای معاصر نیز با تأیید همین دیدگاه، صلحمحوری و ارتباط با دیگران را اصل اولی و جنگ را حالتی عارضی و ثانوی میدانند. امام خمینی (ره) در اینخصوص میگوید:
این معنا که گاهی اهل غرض یا جهّال این حرف را میزنند که ما نباید روابط داشته باشیم، از باب این است که یا نمیفهمند یا غرض دارند، زیرا تا انسان جاهل یا مخالف اصل نظام نباشد، نمیتواند بگوید یک نظام باید از دنیا منعزل باشد... اسلام یک نظام اجتماعی و حکومتی است و میخواهد با همهی عالم روابط داشته باشد. در زمان صدر اسلام، که خود رسولالله سفیر میفرستادند به اطراف، این حرف را نمیزدند.
در هر صورت، ما باید روابط داشته باشیم. آنها که غرض ندارند، ما هم با آنها غرض نداریم. کمکم باید روابط حسنه بشود. من امیدوارم این عمل را انجام دهید و دولت هم موفق باشد. منتها نباید تحت سلطهی خارجی باشیم. نباید آنها در امور ما دخالت بکنند و به ما خط بدهند...[13]
...ما باید همانگونه که در زمان صدر اسلام، پیامبر سفیر به اینطرف و آنطرف میفرستاد که روابط درست کند، عمل کنیم و نمیتوانیم بنشینیم و بگوییم با دولتها چه کار داریم. این برخلاف عقل و برخلاف شرع است و ما باید با همه رابطه داشته باشیم. هیچ عقل و هیچ انسانی آن را نمیپذیرد و چون معنایش شکست خوردن و فنا و مدفون شدن است تا آخر. ما باید با ملتها و دولتها رابطه پیدا کنیم. آنها را که میتوانیم ارشاد کنیم، با همین روابط ارشاد کنیم و از آنهایی که نمیتوانیم ارشاد کنیم، سیلی نخوریم.[14]
تلاشهایی برای تقریب دو دیدگاه
در آثار فقهی شیعه، دو اصطلاح جهاد ابتدایی و دفاعی بهوفور به چشم میخورد و در ترتیب کتب فقهی نیز کتاب مستقلی به جهاد اختصاص داده شده است. نگارندهی کتاب «جواهر» در اینباره میگوید:
«جنگ اقسامی دارد. قسم اول جنگ عبارت است از نبردی که بهواسطهی مسلمین و بهمنظور دعوت به اسلام آغاز میشود. این نوع از جنگ واجب به وجوب کفایی و مشروط به شرایط پیشگفته است.
قسم دوم نبردی است که در آن دشمنانی از کفار، اساس اسلام را مورد هجوم قرار میدهند یا قصد تسلط بر شهر، خانواده، راه و یا اموال مسلمین دارند. این جنگ بر آزاد و عبد، مرد و زن، سالم و مریض، کور و بینا و غیرایشان، در صورتی که نیاز بدانها باشد، واجب است. نیازی به اذن امام و حضور وی نیز ندارد. این وجوب صرفاً برای مسلمانانی نیست که مورد هجوم دشمنان قرار گرفتهاند، بلکه برای هر مسلمانی که از واقعه اطلاع یابد وجوب دارد...»[15]
بر این اساس و در یک نگاه اولیه، دو ملاک برای هریک از جنگها به دست میآید: گسترش اسلام برای جهاد ابتدایی و دفاع از مسلمین برای جهاد دفاعی. اما در همین حال و با کمی دقت در متون آیاتی که پشتوانهی اصلی وجوب جهاد ابتدایی هستند، درمییابیم که در واقع اینگونه جهادها نیز بهنوبهی خود ابتداییاند. در برخی از آیات، که از مهمترین مستندات این سنخ از جنگها بهشمار میآیند، آیات مقید به وجود «فتنه» شدهاند. پس نوعی از دفاع، در برابر حرکت تهاجمی خیزندهای است که موجودیت اسلام را هدف قرار داده و جنگ را از جبههها به بستر جامعه کشانده است. در گروه دیگری از آیات نیز گرچه در نگاه نخست اطلاق و همهگونگی از آنها فهمیده میشود، اما اندکی تأمل در شأن نزول آنها و نیز دیگر مستندات قرآنی، فهمیده میشود که این نوع از جنگها هم در دل خود نوعی دفاع از مرزهای امنیت فرهنگی و حیات فکری و اجتماعی را نهفته دارند. گذشته از همهی این موارد، قریب به اتفاق فقها معتقدند که اساساً در عصر غیبت، اقدام به جنگ ابتدایی مشروع نیست. از این رو، میتوان گفت که در اسلام، اصل اولی بر دعوت مسالمتآمیز، چشم نپوشیدن از صلح، انعقاد پیمانهای طرفینی و هدایت دشمنان است و در موارد ضروری، دفاع از جان مردم، اعم از اینکه مسلمان باشند یا غیرمسلمانِ تحت حمایت اسلام و در عصر حاضر، مطابق آرای عموم فقها، وجهی برای آغازیدن جنگ با دیگران نیست.*
منابع
1. مصباح یزدی، محمدتقی، جنگ و جهاد در قرآن، مرکز انتشارات مؤسسهی آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپصدف، چاپدوم، قم، 1383.
2. طریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، تحقیق: سید احمد حسینى، کتابفروشى مرتضوى، چاپ سوم، تهران، 1375.
3. ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسانالعرب، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق، بیروت.
4. قرشى، سید علىاکبر، قاموس قرآن، چاپ ششم، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1371ش.
5. مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، تهران.
6. راغب اصفهانى، حسینبنمحمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودى، چاپ اول، دمشق بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، 1412ق.
7. محمد، محفوظ، الاسلام، الغرب و حوارالمستقبل، بیروت، المرکز الثقافی العربی، 1998.
8. قاضیزاده، کاظم، «جنگ و صلح از دیدگاه قرآن»، فصلنامهی علوم سیاسی، تابستان 1385،شمارهی 34.
9. واثقی، محمدحسین، «حسن و قبح خشونت»، فصلنامهی کتاب نقد، بهار و تابستان 1379، شمارهی 14 و 15.
پی نوشت ها
[1]. بقره، 278 و 279.
[2]. بقره، 217.
[3]. بقره، 30.
[4]. توبه، 41.
[5]. توبه، 29.
[6]. بقره، 193.
[7]. توبه، 73.
[8]. انبیاء، 107.
[9]. غاشیه، 21 و 22.
[10]. آلعمران، 159.
[11]. نحل، 89.
[12]. نهجالبلاغه، حکمت 11.
[13]. امام خمینی، صحیفهی نور، ج 19، ص 242.
[14]. همان، 73.
[15] . الشیخ محمدحسن النجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 18 و 19.
برگرفته از برهان
۹۳/۰۸/۲۵