گفتوگو با «استاد آذرشب»: نسبت نظامهای مردمسالار دینی و احیای تمدن اسلامی
دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ

گروه سیاسی برهان؛
اشاره: «محمدعلی آذرشب» را، که این روزها مدیرگروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران است، در دفتر کارش ملاقات کردیم. دفتر کاری که مالامال بود از کتاب و خوشخلقی استاد. با او که سالهاست مترجم رهبر انقلاب در مراودات و ارتباطات فرهنگی با نخبگان و فرهیختگان عربی بوده و در حوزهی بینالمللی از فعالان شناختهشدهی فکری و فرهنگی به شمار میرود، دربارهی چند و چون بازتولید نظام مردمسالاری دینی در کشورهای اسلامی به گفتوگو نشستیم.
گزیده این گفت و گو:
- مردم دنیا منتظر بودند که ایران الگویی ارائه دهد که معاصرت و اصالت، هر دو، در آن جمع شده باشد. واقعیت این است که ایران توانست چنین کاری کند و این مسئله بسیار مهم است.
- من هم از لائیکها و هم از غیرمسلمانها این مطلب را شنیدهام که ولایت فقیه میتواند بهترین الگو برای حاکمیت در جهان اسلام باشد. همچنین از اهل تسنن نیز نظیر این را شنیدهام.
- بارها بعضی از استادان دانشگاههای کشورهای مختلف به من گفتهاند که خوش به حال شما که میتوانید در دانشگاه فلسفه بخوانید. اگر ما فرصت مطالعاتی داشتیم، به ایران میآمدیم و آزادانه فلسفه میخواندیم.
- به نظرم موجی در منطقه ایجاد شد که البته فروکش کرد و شکست خورد. این موج از این قرار بود که اخوانالمسلمین در منطقه به قدرت برسند و همه اعلام کنند که الگوی ما ترکیه است.
- به نظرم حدود پنجاه سال پیش، دیوار بزرگی در منطقه کشید شده بود که البته شکست. آیا این دیوار ترس و وحشت و سکوت و خموشی قابل برگشت است؟ به نظر بنده قابل برگشت نیست.
- جمهوری اسلامی فرصتها و ظرفیتهایی برای تبدیل شدن به یک الگو در منطقهی کشورهای اسلامی دارد.
- مسئلهی ولایت فقیه به نظرم فرصت بزرگ و مغتنمی برای ارائهی الگوی مردمسالاری دینی است.
- مردمسالاری و انتخابات پیدرپی از ظرفیتهای مهم است.
- موضعگیری ما نسبت به قدرتهای بزرگ، آمریکا و اسرائیل نظرها را نسبت به ما مثبت کرده است.
- یکی دیگر از فرصتهای ما فتح باب اجتهاد است. در مذاهب اهل سنت اجتهاد وجود ندارد.
- یکی از فرصتهای بسیار خوب در ایران، رواج فلسفه در آن است.
- به نظرم یکی از فرصتهای عظیم دیگر در ایران، ارائهی هنر در چهارچوب اسلامی است.
- از جمله فرصتهای مهم دیگر که مورد توجه فراوان مسلمانان واقع شده این است که ما توانستیم الگویی از زن ارائه دهیم که هم در صحنه است و هم متعهد.
متن کامل گفتوگو:
همان طور که میدانید، یکی از الزامات تمدنسازی اسلامی، تشکیل حکومتهای مردمسالار در کشورهای اسلامی و ابتنای این نظامها به قوانین اسلامی است. به نظر شما، کشورهای منطقه (به ویژه در تحولات اخیر مربوط به بیداری اسلامی) چقدر به سمت تحقق این هدف حرکت کردهاند؟
همه میدانیم که انسانها در زندگی به دنبال عزت و اثبات شخصیت خود هستند و یکی از نمادهای عزت، حضور در جامعه و تصمیمگیریهاست. مردمسالاری تحقق این خواستهی انسان در طول تاریخ و در کل جوامع بشری است. پس مردمسالاری ریشه در فطرت انسانها دارد. علاقهی بشر به شعارهایی مانند دموکراسی و آزادی نیز از اینجا سرچشمه میگیرد.
انسانها میخواهند عزت خود را اثبات کنند و به همین دلیل، مردمسالاری خواستهی طبیعی کل انسانهاست؛ مگر اینکه تسلط فرعونی، مقتدرانه و زورمدارانه بر آنها حاکم شود و آنها را از این خواسته دور کند. بنابراین اگر انسانها به دنبال آزادی حرکت کنند و بخواهند این تسلط فرعونی را از بین ببرند، قطعاً در پی مردمسالاری خواهند رفت. به این ترتیب، کشورهای منطقه که بستر بیداری اسلامی شدند، در پی مردمسالاری بودند و میخواستند به جای فرعونهایی که بر آنها مسلطاند، خودشان حکومت کنند.
طبیعی است که در سایهی بیداری اسلامی، مردم به سمت مردمسالاری حرکت کردهاند. برای بررسی میزان موفقیت آنها، باید بدانیم که بازدارندههای مهمی در مقابل آنها به وجود آمد که آنها را تا حدود زیادی از تحقق این هدف (دستکم تا کنون) محروم کرد. ولی به نظر من، علیرغم فرازونشیبها و نوسانات متعدد، این خواسته از بین نخواهد رفت و ادامه پیدا خواهد کرد. در حال حاضر، مشکلاتی پیش روی آنها قرار دارد که اجازه نمیدهد به هدف برسند.
یکی از مهمترین مشکلات آنها، فقدان رهبر فکری و مقبول اکثریت جامعه است. اکثریت جامعه باید به سمت انتخاب یک رهبر فکری حرکت کنند که الگوی جامعهی دلخواهشان را ارائه دهد. البته بدیهی است که امکان ندارد این الگو قابل قبول همهی افراد جامعه باشد. امام راحل (ره) از سال 42 همواره در پی ارائهی الگویی برای جامعه بودند که عزت مردم را در چارچوب دین محقق سازد. البته رابطهی مردمسالاری با دین هم مسئلهی مهمی است.
بنابراین فقدان یک رهبر فکری و روحی، از موانع بزرگ این جوامع است. منظورم از «روحی» این است که نه فقط با فکر مردم، بلکه با جان و احساسات و عواطف آنها هم پیوند خورده باشد. متأسفانه جوامع اسلامی که در آنها بیداری اسلامی به وجود آمده، واقعاً فاقد چنین محوری هستند.
مشکل دیگری که در رسیدن به این هدف وجود دارد، این است که تقریباً یک قرن است که دشمنان دینهراسی را رواج دادهاند و این نگرانی را در ذهن مردم و به ویژه روشنفکران ایجاد کردهاند که اگر الگوی دینی در کشور حاکم شود، دیکتاتوریِ موجود مبدل به دیکتاتوری دیگری خواهد شد. به عبارت دیگر، میخواهند به مردم تلقین کنند که در چارچوب دین، عزت آنها تحقق نخواهد یافت.
مشکل دیگر ظهور پدیدهی تکفیریهاست که طرح دین را لوث کردهاند؛ یعنی به جای اینکه به مردم نشان دهند که دین، آنها را از ظلم و ستم و زورگویی نجات میدهد، خودشان در لباس دین تبدیل به بزرگترین زورگوی جامعه شدهاند. این خطر بسیار بزرگی در مقابل تحقق خواستهی دینی مردم است.
مشکل دیگری که به نظرم میرسد این است که در کشورهایی که بهار عربی یا بیداری اسلامی در آنها رخ داد، حکومتهایی که به نام دین به حکومت رسیدند و به جای پیروی از مکتب خالص اسلام، در پی سازش با قدرتهایی بودند که آنها را در مسندشان ابقا کند. مثلاً به سمت محور آمریکا رفتند. محور آمریکا در منطقه معروف است و شامل کشورهایی است که تابع آمریکا هستند. متأسفانه گفتمان آنها طایفهای، قبیلهای و متعصبانه بود و با این کار پایگاه مردمی خود را از دست دادند.
جناب دکتر، یکی از مشکلات تحقق مردمسالاری دینی در کشورهای جهان اسلام را فقدان امامت به معنای اعم (به معنای رهبری فکری و روحی مردم) دانستید. این مشکل مربوط به مبانی فکری اهل سنت است یا ریشههای تاریخی دارد؟
افراد برجستهای در جهان اهل تسنن وجود داشته و دارند که میتوانند رهبری جامعه را به عهده بگیرند؛ ولی متأسفانه به دلایل تاریخی، سیاسی و موضعگیری قدرتهای بزرگ به انزوا کشیده شدهاند. امکان ورود آنها به صحنه سلب شد و اجازه نداشتند رشد کنند و رهبری جامعه را به عهده بگیرند. بنابراین در حال حاضر، عرصهی سیاست از افراد برجسته و مورد قبول اکثریت جامعه خالی است.
در کشورهایی که بیداری اسلامی اتفاق افتاده است و به طور کلی، در کشورهای اسلامی، نظر نخبگان و مردم دربارهی جمهوری اسلامی، به عنوان الگوی مردمسالاری دینی، چیست؟
مردم این کشورها از آغاز انقلاب، برای ارائهی یک الگوی اسلامی متناسب با شرایط روز، چشم به ایران دوختهاند. تا پیش از آن، کشورهای دیگر هر گاه اصالت دینی داشتند، بهروز نبودند و هر گاه بهروز بودند، اصالت نداشتند. مردم دنیا منتظر بودند که ایران الگویی ارائه دهد که معاصرت و اصالت، هر دو، در آن جمع شده باشد. واقعیت این است که ایران توانست چنین کاری کند و این مسئله بسیار مهم است.
از لحظات اول انقلاب، موضع امام نسبت به مسائل مختلف، مانند قدرتهای بزرگ، انتخابات، آزادیهای مردمی و بالا بردن روحیهی مقاومت مردم، باعث شد که الگوی جدیدی ارائه شود. متأسفانه واقعیت این است که قدرتهای بزرگ دست روی دست نگذاشتند و در دو محور حرکت کردند: محور طایفهای و قومی. دشمنان با طرح مسئلهی سنی و شیعه، گفتند که این دولت اسلامی نیست، بلکه شیعه است و شیعه هم جزء طوایف اسلامی محسوب نمیشود.
آنها همچنین این باور را رواج دادند که فارسها به دنبال تحقق آرمانهای قدیم نژادی هستند؛ همواره هدفشان این بوده که با انگیزهی نژادی و قومی در جهان اسلام تسلط پیدا کنند و تمام حرکاتشان در منطقه بر این اساس است. این دو عامل باعث شد که جایگاه ایران در اذهان مردم به مقدار زیادی نزول کند.
خوشبختانه بعد از حملهی صدام به کویت، تقریباً نود درصد تبلیغات منفی مخالفان از بین رفت. مظلومیت ایران آشکار شد و مشخص شد که تمام تبلیغات علیه ایران دروغین بوده است. این واقعاً یک هدیهی خدادادی برای جمهوری اسلامی ایران بود که تلقی منفی اذهان عمومی از بین رفت.
در طی سالهای پس از انقلاب، توطئهها همچنان ادامه پیدا کرد. به عبارت دیگر، هر گاه جمهوری اسلامی ایران یا ارگانهای خارج از کشور وابسته به آن (مثل حزبالله لبنان) به پیروزی رسیدند، دشمنان این پیروزی را با چالش روبهرو کردند. یعنی باز هم با حملات شدید طایفهای یا قومی سعی کردند که ایران را از جهان اسلام جدا کنند.
در مقابل، به نظر من چند ظرفیت مهم در ایران وجود دارد که باعث میشود اغلب تبلیغات علیه ایران خنثی شود. انتخابات پیاپی در ایران، هنر ایرانی و درخشش در زمینههای سینما و موسیقی در ترفیع ایران نزد اذهان عمومی بسیار مؤثر است.
در سطح دوم، نخبگان قرار دارند. نظر نخبگان نسبت به ایران مثبت است. دلیل این امر موضعگیریهای ایران نسبت به اسرائیل، قدرتهای بزرگ و آمریکا، دموکراسی و انتخابات آزاد است؛ ولی متأسفانه فتنهی 88 اذهان نخبگان را مقداری مشوش کرد. صراحتاً عرض کنم که ما نتوانستیم واقعیت فتنهی 88 را به صورت صحیح به دنیا نشان بدهیم. در نتیجه، آنچه دیگران گفتند، مقبول افتاد.
مثلاً محمدحسین هیکل در حادثهی 88 از ایران دفاع کرد، اما متأسفانه افراد تأثیرگذار دیگری نداشتیم که این راه را ادامه دهند. شخص مهمی وجود نداشت که توضیح بدهد ماهیت این قضیه ضد دموکراسی و آزادی نبوده؛ بلکه مسئلهای داخلی بوده که در اثر اشتباهات ذهنی یا توطئه پیش آمده است.
آیا انتخابات سال 92 توانست این چهرهی مخدوش را بازسازی کند؟
تا حدود زیادی موفق به این کار شد. البته مخالفان باز هم میگویند که این همان است، منتها با یک چهرهی دیگر؛ ولی به نظر من این انتخابات تا حدود زیادی توانست اذهان عموم مردم را نسبت به ایران تغییر دهد.
جناب دکتر، به چند نمونه از ظرفیتها و توانمندیهای جمهوری اسلامی برای الگو شدن اشاره کردید. لطفاً این مسئله را بیشتر توضیح دهید. همچنین بفرمایید که چه کنیم تا این ظرفیتها توسعه پیدا کند و جمهوری اسلامی به عنوان الگوی مردمسالاری دینی در بین کشورهای اسلامی جلوهگری نماید؟
یکی از دلایل طعن و خصومت ابرقدرتها با ایران، مسئلهی ولایت فقیه است. به نظرم ولایت فقیه یک فرصت برای دنیاست؛ ولی آن را مبدل به چالش کردهاند. من هم از لائیکها و هم از غیرمسلمانها این مطلب را شنیدهام که ولایت فقیه میتواند بهترین الگو برای حاکمیت در جهان اسلام باشد. همچنین از اهل تسنن نیز نظیر این را شنیدهام. شخصی به نام ابوالاعلی مودودی در کتاب خود به نام «موجز تاریخ الدین و احیائه» (خلاصهی تاریخ دین و احیای آن) میگوید که اگر دولت اسلامی برپا شود، رهبر جامعهی اسلامی باید چند خصوصیت داشته باشد. تمام این خصوصیات دقیقاً همان ویژگیهای ولی فقیه در قانون اساسی ماست. فراموش نکنید که این متفکر، بزرگترین شخصیت جهان تسنن و از شاگردان سید قطب به شمار میرود.
بعضی از اهل تسنن، که ولایت فقیه را قبول ندارند، معتقدند که باید خلافت اعلام شود. شخصی به نام شیخ محمد غزالی کتابی به نام «دستور الوحده الثقافیه بین المسلمین» (قانون اساسی وحدت فرهنگی بین مسلمانان) نوشته است. ایشان در این کتاب، به طور کلی نظام خلافتی را، که قدسیت ویژهای در ذهن اکثریت اهل تسنن دارد، زیر سؤال میبرد.
غزالی جزء بزرگترین شخصیتهای جهان اسلام در مصر است. در عین حال، نظام خلافت را باعث ظلم و ستم و دوری از اسلام و مردم میداند. این مسئلهی بسیار مهمی است. او پیشنهاد میکند که برای برقراری دولت اسلامی از الگوی حکومتی او استفاده شود که این الگو بسیار شبیه به ولایت فقیه است.
در سوریه یک خانم مسیحی پیش من آمد که میخواست رسالهی دکترای خود را دربارهی ولایت فقیه بنویسد. ایشان میگفت که استاد من گفته اگر بتوانم نظام ولایت فقیه را از دیدگاه انسانی (نه شیعی) ارائه دهم، بهترین رسالهی دکترا را خواهم نوشت. در واقع، سعی میکرد که ولایت فقیه را با گفتمان انسانی فرامذهبی و فرادینی ارائه دهد.
حدود بیست سال پیش در ترکیه، با یکی از دانشگاههای این کشور سمیناری داشتیم. در این سمینار سه نفر از استادان برجستهی آن دانشگاه تأکید میکردند که ما باید پس از این، روی مسئلهی ولایت فقیه و ارائهی این الگو به عنوان بهترین الگویی که میتواند امروز حکومت اسلامی را اداره کند، کار کنیم. بنابراین مسئلهی ولایت فقیه به نظرم فرصت بزرگ و مغتنمی برای ارائهی مردمسالاری دینی است؛ به این معنا که نشان دهیم گفتمان ما فرامذهبی و حتی فرادینی (یعنی جهانی) است.
یکی از فرصتهای بزرگ ما در ایران، فتح باب اجتهاد است. در کشورهای اسلامی دیگر و مذاهب اهل تسنن، اجتهاد وجود ندارد. این فقدان باعث شده که اسلام بهروز نباشد. پس اجتهاد در ایران و مذهب تشیع، فرصت باارزشی را در اختیار متفکران و نواندیشان جهان اسلام قرار میدهد. این مسئله بسیار حائز اهمیت است.
یکی از فرصتهای بسیار خوب دیگر در ایران، رواج فلسفه است. همان طور که میدانید، مذاهب اسلامی به دو دستهی اشعری و معتزلی تقسیم میشوند. معتزله نواندیش و عقلگرا بودند، ولی عقلگرایی مدت کوتاهی در جهان اسلام به وجود آمد و سپس از بین رفت. کسانی که در چارچوب اشعری زندگی میکنند، از مسائل فلسفی دور هستند و ترویج آن را منع میکنند. متأسفانه امروز چنین تفکری بر جهان اسلام حاکم است.
اشعریها مخالف فلسفه هستند، چون فلسفه با عقل و منطق مرتبط است. بنابراین در بعضی از کشورهای اسلامی، تدریس فلسفه در دانشگاهها منع شده است. بارها بعضی از استادان دانشگاه این کشورها به من گفتهاند که خوش به حال شما که میتوانید در دانشگاه فلسفه بخوانید. اگر ما فرصت مطالعاتی داشتیم، به ایران میآمدیم و آزادانه فلسفه میخواندیم.
بنابراین طرز تفکر فلسفی و مکتبهای فلسفی در ایران فرصتی برای متفکران جهان اسلام است تا اندیشههای جدیدی را ارائه دهند. البته حرکت اجتهاد و فلسفه در ایران باید به پویایی خود ادامه دهد. واقعیت این است که در زمینهی فقاهت و فلسفه، هر دو، گاهی با مشکلاتی در داخل کشور روبهرو هستیم.
به نظرم یکی از فرصتهای عظیم دیگر در ایران، ارائهی هنر در چارچوب اسلامی است. چند متفکر مسلمان به من گفتند که ما اصلاً تصور نمیکردیم سینمایی در سطح هنری بالا راه بیفتد و در عین حال، ارزشهای اسلامی را حفظ کند؛ ولی شما این کار را کردید. همچنین در حوزهی موسیقی و تئاتر و غیره نیز به این موفقیت دست یافتید. پس این دستاورد بسیار بزرگی است.
از جمله فرصتهای مهم دیگری که در ایران تحقق پیدا کرده و مورد توجه فراوان مسلمانان واقع شده، مسئلهی زنان است. وضعیت زن در جهان اسلام بین افراط و تفریط است: گوشهگیر از جامعه یا فعال در جامعه، ولی غالباً دور از ارزشهای اسلامی. ولی ما در ایران توانستیم الگویی از زن ارائه دهیم که از طرفی کاملاً در صحنههای سیاسی، فکری، فرهنگی و هنری فعال است و از طرف دیگر، تعهد خود را حفظ کرده است.
جناب آقای آذرشب، در کنار مردمسالاری دینی در نظام جمهوری اسلامی، الگوی لائیسیتهی ترکیه قرار دارد. به نظر شما، از نظر مردم منطقه، الگوی ترکیه چقدر قابلیت رقابت با نظام مردمسالاری دینی را دارد؟
به نظرم موجی در منطقه ایجاد شد که البته فروکش کرد و شکست خورد. این موج از این قرار بود که اخوانالمسلمین در منطقه به قدرت برسند و همه اعلام کنند که الگوی ما ترکیه است. این حرف در تونس، مصر و سوریه شنیده میشود و برای من بسیار تعجبآور است. ما به شخصیتهای بزرگ اخوانی علاقهمند هستیم؛ ولی به نظرم متأسفانه طرحی بود برای اینکه اینها سر کار بیایند و وابسته به الگوی ترکیه باشند.
الگوی ترکیه با توجه به هیئت حاکمهی فعلی در ترکیه و موضعگیریهای آنها دربارهی مسئلهی حجاب و موضعگیریهای مختصر نسبت به اسرائیل، در جهان اسلام گیرا بود. مردم مسلمان هر صدایی را میشنوند که میخواهد عزتشان را بازگرداند، به آن علاقهمند میشوند. به نظر بنده، این قضیه به سرعت لو رفت.
اولاً حضور اسرائیل در ترکیه و ثانیاً همکاری ترکیه برای سرکوب جبههی مقاومت در منطقه، از دلایل لو رفتن این مسئله است. برای مردم این مسئلهی مهم و واضحی است که امروز جبههای علیه مقاومت در منطقه ایجاد شده که یکی از ارکان مهم آن ترکیه است. این موج در حال حاضر فروکش کرده است. به ویژه بعد از تظاهرات و موضعگیریهای ترکیه نسبت به تظاهرکنندگان، فکر کنم حنای این کشور برای جهان اسلام کمرنگ شده است.
در بین نخبگان جهان اسلام چطور؟
نخبگان لائیک که اصلاً اینها را قبول ندارند و میگویند اینها لائیک واقعی نیستند. بنابراین به نظرم حتی در بین نخبگان هم چندان جایگاهی ندارند، مخصوصاً در موضوع رابطه با اسرائیل.
نقش تفکر وهابیگری و رقیقتر آن، سلفیگری را در جلوگیری از الگوپذیری کشورهای منطقه از مردمسالاری دینی جمهوری اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟
جریانی در منطقه وجود دارد که از همان لحظهی اول در مقابل بیداری اسلامی یا (به اصطلاح خودشان) بهار عربی موضع گرفت. مثلاً کسانی که چنین بلایی را بر سر تونسیها آوردند، پناهگاهشان جای مشخصی بود. همچنین تلاشهای فراوانی در جهت نجات رئیسجمهور سابق مصر، بر هم زدن حکومتی که بر اساس انتخابات بر سر کار آمد و افروختن آتش در سوریه و عراق صورت میگیرد.
این مسئلهی واضحی است. در واقع طرح بزرگی به نام «خاورمیانهی بزرگ» شروع شده و ادامه پیدا کرده است. اینکه مهرههای اجراکننده چه کسانی هستند، مسئلهی دیگری است. نکتهی مهم این است که طرحی که در منطقه پیاده میشود، بزرگتر از منطقه و هر یک از کشورهای آن است.
پس این طرح مختص یک کشور واحد نیست. اگر یک کشور از اجرای این طرح کنار برود، کشور دیگری را به جای آن میآورند. به نظرم مسئله بزرگتر از این واقعیت است که عربستان سعودی پشت سر این قضیه قرار دارد. به نظرم قدرتهای بزرگ، یعنی اروپا، آمریکا و اسرائیل، برای اجرای این طرح در منطقه با هم همپیمان هستند.
با توجه به اینکه نظامهای منطقه در فرآیند نظامسازی دچار مشکل شدهاند، آینده را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا آیندهی جهان اسلام به سمت مردمسالاری دینی پیش خواهد رفت؟ آیا تمدنزایی در این شرایط قابل تصور است؟
به نظرم حدود پنجاه سال پیش، دیوار بزرگی در منطقه کشید شده بود که البته شکست. آیا این دیوار ترس و وحشت و سکوت و خموشی قابل برگشت است؟ به نظر بنده قابل برگشت نیست و این حرکت ادامه پیدا خواهد کرد. اما باید به یاد داشته باشیم که مردمسالاری دینی، که منجر به تمدنسازی میشود، ملزوماتی دارد.
اولین لازمهاش این است که همان طور که عرض کردم، مردمسالاری ریشه در فطرت انسانها دارد؛ زیرا انسانها به دنبال عزت هستند و مردمسالاری محققکنندهی عزت است. دین را هم باید به گونهای به جهانیان ارائه دهیم که عبارت از طرحی خدایی برای تحقق عزت و کرامت انسانها باشد.
یعنی نگاهی فراتر از مذهب داشته باشیم.
خیر، خود مذهب را دنبال کنیم. ملاحظه بفرمایید که خود قرآن تمام طرح دینی را در کلمهی «احیاء» خلاصه میکند: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» کل طرح دین احیاگری است: «مَنْ کَانَیُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً» و «وَلَقَدْکَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» اگر با منطق قرآنی این کرامت و عزت و منظومهی دینی واقعی را به دنیا ارائه دهیم، آن گاه با مردمسالاری هماهنگ خواهد بود. در واقع هر دو از یک ریشه خواهند بود و یک هدف خواهند داشت: عزت انسانها.
به نظرم اگر به محورهای گفتمان امام راحل و مقام معظم رهبری (به ویژه پیامهایی که به مردم قیامکننده در بیداری اسلامی فرستادند) دقت کنیم، این مسئله را میبینیم. محور عزت و احیای تمدن اسلام کاملاً مشخص است. این گفتمان اسلام، دین، قرآن و اهل بیت است.
مسئلهی احیاگری، به ویژه در مکتب اهل بیت کاملاً نمایان است. شعار کربلا «هیهات منا الذله» است؛ یعنی عزت میخواهند و حاضرند برای عزت جهان اسلام خونشان را تقدیم کنند. اگر ما مکتب اهل بیت، قرآن، نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه را به معنای عزتخواهی و احیای مسلمانان ارائه دهیم، با مردمسالاری کاملاً هماهنگ خواهد بود: «مَنْ کَانَیُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً» اصلاً این آیه پیام قرآن است.
رسالت نخبگان و جامعهی دانشگاهی در شکلگیری نظامهای مردمسالار دینی در جهان اسلام چیست؟
نخبگان باید واقعاً دردمند باشند. یکی از مشکلات ما این است که دردهای بزرگ فراموش شده است. دانشگاهیان به جای اینکه به فکر دردهای جامعهی خودمان و جوامع اسلامی باشند و درمانی برای آن ارائه کنند، به فکر ترفیع و مسائل روزمرهی سطح پایین افتادهاند. این خطر بزرگی است.
به نظرم ما به نهضتی احتیاج داریم که آرمانهای بزرگ را در وجود مردم احیا کند. الآن آرمانها حول محور «تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا» میگردد؛ در حالی که افراد تمدنساز به دنبال آرمانهای بزرگ هستند. البته من نمیگویم که آرمانها از بین رفتهاند. الحمدالله جوانانی داریم که در آزمایشگاهها، کارخانهها و مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی با آرمانهای بزرگ کار میکنند و دستاوردهایشان نیز مشهود است؛ ولی این طرز تفکر باید در دانشگاهها عمومی شود.
هر گاه به دنبال الگوها و آرمانهای بزرگ برویم، آن گاه میتوانیم آنها را به دیگران ارائه کنیم. سیاستمداران نیز باید همین طور باشند و از قدرتطلبی فاصله بگیرند. این تغییر مشهود است و مردم در داخل و خارج کاملاً متوجه خواهند شد که اعضای جامعه به دنبال آرمانهای کوچک هستند یا اهداف بزرگ. به محض اینکه یک شخص خارجی در خیابانهای تهران قدم بزند، میفهمد که امروز جوانان ما دنبال چه آرمانهایی هستند. تحقق این امر احتیاج به نهضت فرهنگی دارد.
این نهضت چگونه باید شکل بگیرد؟
اولاً باید شرایط آن فراهم شود. شرط اولش این است که تمام ارگانهای فرهنگساز کشور به این مسئله معتقد باشند و دربارهی آن طرحی ارائه دهند. منظورم طرح عملی است، نه تئوری. در حال حاضر ارگانهای پرشماری متولی مسائل فرهنگی هستند؛ از شورای عالی انقلاب فرهنگی گرفته تا سازمانهای فرهنگی و تبلیغاتی و وزارتخانههای فرهنگی.
در حقیقت باید یک جنبش قدرتمند راه بیفتد که این آرمانها را تجدید کند. ما سازمانهای مختلفی داریم که میتوانیم این الگوسازی را در آنها به وجود بیاوریم. مثلاً در نهاد بسیج، جوانهای بسیاری در اختیار ما هستند؛ میتوانیم به آنها طرح و فکر بدهیم که به این سمت بروند. خود امام حسین (ع) کافی است تا آرمانهای کوچک انسانها ارتقا پیدا کند. ما از این الگوها فراوان داریم.
همچنین اگر تصویر صحیحی از حضرت ولی عصر ارائه دهیم، آرمان بزرگ «انتظار» را خلق میکنیم. این آرمان تمدنساز است؛ مشروط به اینکه به خوبی تفهیم شود و حرکتزا باشد، نه اینکه جمود و خمود ذهنی ایجاد کند. به هر حال، به نظر من، مؤلفههای تمدنساز در فرهنگ ما فوقالعاده زیاد است و باید آنها را وارد حوزهی عمل کنیم.
جناب دکتر، اگر صحبتی پایانی دارید، بفرمایید.
مسئلهی تمدنسازی اسلامی باید شعار اول جمهوری اسلامی ایران باشد. ما قبلاً مردم دنیا را به ایجاد دولت اسلامی و پیاده کردن شریعت اسلامی دعوت میکردیم؛ ولی الآن با توجه به حرکت تکفیریها، این مسئله لوث شده است. بهترین گفتمانی که در حال حاضر میتوانیم به دنیا ارائه دهیم، احیای تمدن اسلامی بر اساس نیازهای روز است.
اغلب کارهایی که بنده این روزها انجام میدهم در این راستاست. نوشتهها، ترجمهها، سخنرانیها و مراکزی که تأسیس میکنم، در همین زمینه است. به نظرم این طرح قابل ارائه به کل دنیاست. اگر این گفتمان جا بیفتد، مشکل شیعه و سنی را هم حل خواهد کرد. در واقع نه فقط مسلمانان، بلکه تمام مردم دنیا را بر اساس این هدف دور هم جمع میکند.
منبع : برهان
۹۲/۱۰/۰۹