چرا بیداری اسلامی دوباره اوج گرفت؟
ملتهای عربی به این حقیقت دست یافته اند که تنها گزینه برای رسیدن به آرمانهایشان، گزینهای جز بیداری اسلامی با مولفه تشکیل ساختار سیاسی بر اساس الگوی جمهوری اسلامی برای مقابلهکنندگان با غرب و صهیونیسم پیش رو ندارند...
نخست: رویکرد ملتها به وحدت ملی برای حل مشکلات به جای دل بستن به غرب با رویکرد به مرجعیت دینی است که نمود عینی آن را در عراق میتوان مشاهده کرد.
در سال 2011 حرکتی مردمی در کشورهای عربی شمال آفریقا و سپس در غرب آسیا (خاورمیانه) با محوریت تونس، مصر، لیبی، بحرین، عربستان، اردن و یمن شکل گرفت که محور آن را سه حوزه مبارزه با استبداد داخلی، استعمار خارجی و اجرای شریعت اسلامی تشکیل میداد. این مولفهها موجب شد تا بسیاری از واژه بیداری اسلامی برای این حرکتها استفاده کنند. هر چند که این حرکتها به سرنگونی نظامهایی همچون بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی و علی عبدالله صالح در یمن منجر شد، اما به مرور شاهد دگرگونیهایی در روند این بیداری همراه با ابهاماتی بودیم. بهگونهای که محافل رسانهای و سیاسی ارتجاع عربی و غربی بر پایان بیداری اسلامی به عنوان الگویی شکستخورده تأکید کرده و بازگشت به ساختارهای گذشته با نسخههای آمریکایی را تجویز کردند. نمود عینی این امر را در مصر و تشکیل حکومت نظامی السیسی در انتخاباتی فرمایشی میتوان مشاهده کرد.
هر چند که ارتجاع عربی، صهیونیستها و غرب با تصور تزلزل بیداری اسلامی با بهرهگیری از گروههای تروریستی نظیر داعش و نیز حملات مستقیم به ملتهای منطقه نظیر حملات صهیونیستها به غزه برای نابودی کامل بیداری اسلامی گام برداشتند و موفقیتهایی نیز کسب کردند که نمود آن را در بحرانهای جاری در منطقه میتوان مشاهده کرد، اما تحولات اخیر منطقه از نکاتی دیگر حکایت دارد و آن، رویکرد ملتها به آغاز مراحل جدید بیداری اسلامی است.
در یمن، مصر، اردن، بحرین و عربستان به خوبی میتوان حضور دوباره مردم در خیابانها را مشاهده کرد، چنانکه در یمن میلیونها نفر به خیابانها آمده و چادرهای بسیاری برای تحصن خیابانی تا سرنگونی و دگرگونی در ساختار سیاسی دستنشانده این کشور بر پا شد.
استدلالهای مطرح برای حرکتهای مردمی به سمت بیداری اسلامی در چند نکته قابل پردازش است. نخست؛ رویکرد ملتها به وحدت ملی برای حل مشکلات به جای دل بستن به غرب با رویکرد به مرجعیت دینی است که نمود عینی آن را در عراق میتوان مشاهده کرد. در حالی که غرب با داعش به دنبال نابودسازی عراق هستند ملت این کشور با لبیک به ندای مرجعیت دینی، بسیجی سراسری را علیه تروریسم تکفیری - بعثی به راه انداختهاند که دستاوردهای بسیاری برای عراق به همراه داشته است.
غرب برای پنهانسازی نقش مرجعیت دینی در این عرصه، سناریوی ادعای مبارزه با داعش و کارآمدی طرحها و فشارهای خود برای وحدت ملی عراقیها را در پیش گرفته است، حال آنکه رویکرد جریانهای سیاسی و مردم برای وحدت در عرصه تشکیل دولت و مبارزه با تروریسم بر اساس ابتکارات مرجعیت دینی بوده است. نمود دیگر جایگاه مرجعیت در میان مردم را در حمایتهای قاطع مردم بحرین از علمای دینی همچون «شیخ عیسی قاسم» و «علی سلمان» در برابر تهدیدات آلخلیفه مبنی بر ترور علما و نیز خروج مردم عربستان در حمایت از شیخ «نمر» عالم برجسته شیعه عربستان و مخالفت با اعدام وی میتوان مشاهده کرد.
دوم؛ رویکرد ملتها به حذف حاکمان غیر مردمی است، چنانکه در مصر مردم برکناری السیسی در یمن، حذف منصور هادی و در بحرین دگرگونی در ساختار سیاسی آلخلیفه و در عربستان نیز تغییر در ساختار آلسعود را خواستارند. البته باید در نظر داشت که مخالفت ملت عراق با تشکیل حکومت به دست تروریسم بعثی ـ تکفیری محوری دیگر از بیداری اسلامی است.
سوم؛ فریاد مبارزه با رژیم صهیونیستی و مخالفت با غرب است که بار دیگر در میان ملتها طنینانداز شده است. هر چند که سران ارتجاع عربی رویکرد حمایتی به صهیونیستها و غرب داشتهاند، اما ملتها در طول جنگ غزه نشان دادند که آرمان فلسطین همچنان برای آنها زنده است و سازش نمیپذیرند.
حال این سوال مطرح است که ریشه شعلهور شدن دوباره بیداری اسلامی چیست و چرا اکنون شاهد حضور دوباره مردم مصر، یمن، بحرین و عربستان در خیابانها هستیم؟ پاسخ به این پرسش را در آگاهی و بصیرت مردمی در قبال حقایق جاری در منطقه میتوان مشاهده کرد. غرب در میانه راه بیداری اسلامی برای انحراف مردم از مسیر صحیح، یعنی رویکرد به نظام اسلامی در حوزه سیاسی بیداری اسلامی و رویکرد به مقاومت به عنوان شاکله نظامی بیداری اسلامی، تلاش کرد حکومتهای جدیدی را با نگاه به نسبت مذهبی و ملی پیش روی مردم قرار دهد، در حالی که جریانهای تکفیری و سلفی را نیز به عنوان محور نظامی و به اصطلاح جهادی معرفی کرد و حتی از گرایش برخی مردم این کشورها در مقطعی هم به آنها استقبال کرد.
غرب در حالی با این مولفهها سعی در دگرگونی در روند بیداری اسلامی داشت، که گذشت زمان به ملتها نشان داد که حاکمان مذکور نظیر مرسی و السیسی در مصر، منصور هادی در یمن و... هیچ تناسبی با مطالبات مردمی ندارند و صرفاً مجری خواستههای غرب هستند. عدم رویکرد حمایتی سران عرب از غزه در جنگ اخیر بر میزان آگاهی مردمی از غیر اسلامی بودن و وابستگی حاکمانشان به نظام سلطه افزود.
در حوزه نظامی نیز جنایات گروههایی مانند داعش، النصره، جبهه اسلامی و... که غرب آنها را نماد شاخه نظامی اسلامی به ملتهای عربی معرفی کرده بود به ملتها نشان داد که این گروهها نه تنها به دنبال اسلام نیستند بلکه مهرهای برای نسلکشی مسلمانان و تخریب جایگاه اسلام در جهان هستند و مأموریتی جز ایجاد امنیت برای صهیونیستها و تأمین منافع غرب ندارند.
آگاهی از مجموع این شرایط موجب شده تا ملتهای عربی به این حقیقت دست یابند که تنها گزینه برای خروج از وضعیت کنونی و رسیدن به آرمانهایشان، گزینهای جز بیداری اسلامی با مولفه تشکیل ساختار سیاسی بر اساس الگوی جمهوری اسلامی و مقاومت اسلامی به عنوان مقابلهکنندگان با غرب و صهیونیسم پیش رو ندارند که نتیجه آن را در بازگشت گسترده مردم به خیابانهای مصر و یمن و... میتوان مشاهده کرد.
منبع : اسلام تایمز