چالشهای پیش روی هویت اسلامی
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۲ ب.ظ
چشمانداز احیای هویت اسلامی در جهان امروز مثبت به نظر میرسد. این امر با توجه به بروز بحرانهای درونی در گفتمان مسلط لیبرالدموکراسی و در کل مدرنیسم غربی و ظهور جریان پسامدرنیسم در درون غرب و نیز پدیدهی جهانی شدن قابل توضیح است؛ اما در این مسیر چالشهای بیشماری این امر را تهدید میکند...
بدون تردید، هویت اسلامی در طول تاریخ با چالشهای مختلفی مواجه گشته است و هر کدام از آنها نیز تأثیرات خاص اما محدود خود را بر هویت اسلامی گذاردهاند. سرآغاز چنین تأثیراتی را میتوان در خود صدر اسلام جستوجو نمود که با ارتحال پیامبر گرامی اسلام و در فرآیند عادی شدن اقتدار فرهمند پیامبر (ص) در نگرش غالب سنی، عناصری از سنن جاهلی در وضعیت بازگشت قرار گرفتند، رویارویی تمدن اسلامی با تمدنهایی دیگر چون تمدن ایران باستان و یونان باستان و بعدها تهاجم مغول به جهان اسلام از دیگر چالشهایی است که در گذر تاریخ گریبانگیر هویت اسلامی شده است.(15)
اما اساسیترین چالش را برای فرهنگ و هویت اسلامی میبایست در تهاجم فراگیر و همهجانبهی غرب مدرن به جهان اسلام جستوجو کرد. برخلاف مهاجمان پیشین، غربیان هرگز همچون مغولان نوآموزان مستعدی برای فرهنگ و تمدن اسلامی در نیامده، بلکه اساس فرهنگ و تمدن اسلامی را به چالش کشیدند. برخی بهدرستی بر ویژگی دو چالش معاصر برای فرهنگ و تمدن اسلامی اشاره کردهاند. این دو چالش انحطاط تمدن اسلامی و نیز تهاجم فراگیر دنیای غرب مدرن به جهان اسلامی است.(16)
چنین چالشی سبب گردید تا بخش تحصیلکرده و فرهیختهی جهان اسلام در راه نهایی بودن اسلام به تردید بیفتد و حتی برخی راهحل نهایی را نه در اسلام، بلکه در پیروی از تمدن و فرهنگ غربی جستوجو کنند. بهطور کلی، مقولهی هویت اسلامی در سطح جهان اسلام با چالشهایی روبهروست که عدم رسیدگی به آن موجب انحطاط هرچه بیشتر آن خواهد شد. در بخش زیر، به مهمترین چالشهای پیشروی شکلگیری و تثبیت هویت اسلامی اشاره خواهیم کرد.
الف) ایدههای غربی و عدم حل بحرانهای کلیدی در منطقه
غرب احیای هویت اسلامی را خطر جدیدی پس از افول خطر بلوک شرق، پیشاروی خود احساس نمود. تحولات اواخر قرن بیستم و بحرانهای درونی در مدرنیسم غربی و ظهور جریان در حال گسترش تفکر پسامدرن و نیز پدیدهی جهانی شدن چنین وضعیتی را برجستهتر و حادتر نموده است. چنین تحولاتی سبب گردید که آمریکاییان بهعنوان مدعیان رهبری دنیای غرب از خطر جدید اسلامی در پی شکست بلوک شرق در جنگ سرد سخن گویند و ایدههایی چون برخورد تمدنها را مطرح سازند. غرب و در رأس آن، ایالات متحده طرحهایی را مد نظر قرار دادهاند که با ترویج آن در سطح منطقه، بهدنبال کاهش معضل اسلامگرایی و کمرنگ نمودن مقولهی هویت اسلامی است.
1. لاینحل ماندن مسئلهی فلسطین
مسئلهی فلسطین مهمترین و قدیمیترین مسئلهی منطقهای است که پس از نیمقرن، همچنان حلنشده باقیمانده و حتی رو به وخامت میرود. با توجه به سیاستهای جاری اسرائیل و آمریکا، تمایل چندانی برای حل این مسئله، در کوتاهمدت و میانمدت قابل تصور نیست.
بررسی شرایط سیاسی کنونی حاکم بر منطقهی خاورمیانه نیز حاکی از آن است که بیشترین روابط اقتصادی و فرهنگی از سوی کشورهای مهم اسلامی در منطقه مانند عربستان و مصر با جهان غرب و از جمله اصلیترین حامیان اسرائیل، یعنی آمریکا و انگلیس، دارند و آمریکا نیز، با تسلط بر منطقهی خاورمیانه، بیشترین بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی را از آن خود کرده است. بهواقع، حضور آمریکا و انگلیس در خاورمیانه نه تنها بر روند صلح اعراب و اسرائیل تأثیر مثبت نداشته است، بلکه بر اغتشاش و تیرگی فضای سیاسی افزوده است و فقط بر جنایات اسرائیل سرپوش گذاشته است. چشمپوشی بر اقدامات ضدبشری اسرائیل و همسویی کشورهای منطقه با سیاستهای غرب، موجب گردیده است که مسئلهی فلسطین با وجود گذشت بیش از شش دهه همچنان لاینحل باقی بماند.
2. ترسیم چهرهای خشونتآمیز از اسلام
بررسی ریشهای انقلاب اسلامی حاکی از ایجاد دو دستاورد عمده و اساسی برای جنبشهای اسلامی در سطح منطقه است که عبارتاند از:
الف) طراحی، شکلدهی، رهبری و به پیروزی رساندن یک انقلاب به نام اسلام و بر اساس بنیادها و الگوهای جنبشهای اسلامی.
ب) تشکیل جامعه و حکومت اسلامی بر پایهی آموزهها، ارزشها و اصول همان جنبشهای اسلامی (تأسیس جامعهی نمونه).
و این هر دو یعنی آشکار کردن توانمندیها و برجسته ساختن تواناییهای گفتمان اسلام سیاسی و اسلام در حوزهی سیاست و اجتماع و این بهمثابهی اسلامی است که هم انقلابساز و هم حکومتساز است و ما شاهد اوجگیری این توانمندیها در گفتمان بیداری اسلامی و در موج سوم آن در کشورهای منطقه هستیم و این همان چیزی است که غرب را به طراحی پروژهی اسلامهراسی و ایرانهراسی وادار کرده است.
آمریکا، بهعنوان اصلیترین دشمن انقلاب اسلامی ایران، در خلال سه دههی گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش کرده است انقلاب اسلامی ایران را مترادف با جریانهای انحرافی و افراطی و تروریستی در پوشش گروههای اسلامی، نظیر گروه طالبان و جریان تروریستی القاعده، نشان دهد که این توطئه با هدف تخریب وجههی مترقی و عدالتخواهانهی انقلاب اسلامی صورت گرفته است. این در حالی است که با کمک به ظهور جریانهای فوق، سعی نمودند از آنها در بدنامسازی جهان اسلام بهره جویند. چنین تحولاتی را میتوان از جمله تبعات و آثار مستقیم یا غیرمستقیم احیای هویت اسلامی دانست که سرآغاز آن انقلاب اسلامی ایران بوده است.
رشد گروههای متحجر و افراطی در جهان اسلام حیثیت و امنیت جهان اسلام را به خطر انداخته است. در واقع، گرچه بخشی از امت اسلام در اثر انقلاب اسلامی، بیدار شدهاند و برای قیام علیه وضعیت نامطلوبی که بر اثر سلطهگریهای ظالمانهی غرب در جهان ایجاد گردیدهاند، آماده هستند؛ اما تاکنون برای مدیریت این ظرفیت، هیچگونه راهکار صحیحی ارائه نگردیده است و لذا بسیاری از این افراد جذب گروههای افراطی شدهاند و این فرآیند همچنان تداوم دارد.
3. خط بطلان کشیدن بر کارآمدی اسلام سیاسی
برآورد تحولات فکری در جهان اسلام در دو قرن اخیر حاکی از آن است که تمایلات فرقهای و عربی، ورود افکار و اندیشههای یونانی و فرهنگ غیراسلامی، الهامگیری از آموزش و جهانبینی غربی، آرمانهای اسلامی را به انزوا کشانیده است و موجب این پندار شد که اسلام با دورهی معاصر، سنخیت ندارد. چنین فضایی موجب گردید که تحصیلکردهها در جوامع اسلامی غافل از داشتهها و اندوختههای غنی فرهنگ اسلامی خویش، کلید توسعه و حتی نجات جامعه را در اتخاذ علوم، ارزشها و فلسفهی غربی دیدند.
القای ناکارآمدی اسلام در ادارهی جامعه در سه دههی اخیر و پس وقوع انقلاب اسلامی با جدیت بیشتری از سوی غرب دنبال شده است و در این راه از تمامی ابزارهای موجود حتی توهین به مقدسات دینی، نظیر آنچه در ماجرای سلمان رشدی و در سایر موارد رخ داده است، بهره جستهاند.
در سدهی اخیر، جنبشهای اسلامی حرکتهایی سازمانیافته بودهاند که خواهان جایگزینی وضع موجود بر اساس دستورات شرع اسلام در همهی ابعاد فکری، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی و از طریق شیوههای مسالمتآمیز و هم غیرمسالمتآمیز در جوامع اسلامی هستند. بنابراین، همهی جنبشهای اسلامی بر بازگشت به ارزشهای دینی و احیای اسلام اصیل، بهعنوان تنها راه برونرفت از بحرانهای جهان اسلام تأکید میکنند.
از این رو، حضور چشمگیر اسلامگرایان در تحولات بیداری اسلامی امری است که به هیچعنوان قابل چشمپوشی نیست، اخذ آرای اکثریت در انتخابات پارلمانی و رئیسجمهوری مصر، پیروزی حزب اسلامگرای النهضه در تونس، افزایش حمایت از جریان حماس (بهعنوان نماد مبارزهی اسلام سیاسی)، در اکثریت قرار داشتن معترضین اسلامگرای بحرین و رشد گروههای اسلامی در سایر کشورها در این راستا قابل ذکر است. بهباور صاحبنظران منطقه، اسلام نیرومندترین بنیان اجتماعی در خاورمیانه و آفریقای شمالی است و حکومتها در برابر آن به خود میلرزند. اما آنچه اکنون و پس از گذشت سه سال از بیداری اسلامی قابل بررسی است آن است که خطر روی کار آمدن این جریانها موجب تحرک دوچندان جبههی غربی با حمایت برخی اعراب شده است، تحرکی که در پی مقابله با گسترش نفوذ اسلامگرایی در سطح منطقه گام برمیدارد. تحت فشار قرار دادن دولتهای اخوانی در سطح منطقه، بهواسطهی ابزارهای مالی اعراب حوزهی خلیج فارس و کشورهای غربی، حمایت از جریانهای سکولار در این کشورها و چشمپوشی بر اقدامات خشونتآمیز ارتش علیه اسلامگرایان از جمله سیاستهای کلانی است که در پی کشیدن خط بطلانی بر اسلام سیاسی در سطح منطقه است.
4. طرحهایی برای تغییر بافت منطقه
فارغ از اختلافهای قومینژادی و مذهبی، که در عمدهی کشورهای منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا بهوضوح قابل مشاهده است، برنامهی قدرتهای بینالمللی جهت تداوم منافع خویش و کنترل بیشتر در سطح منطقه بعضاً در گرو ایجاد برخی تنشهای قومیمذهبی و نهایتاً تجزیهی این کشورها نهفته است. نگاهی به طرح خاورمیانهی بزرگ و طرح خاورمیانهی جدید ایالات متحده بیانگر صحت مطلب فوق است. براساس طرحهای فوق، بسط منافع واشنگتن در گرو برخی تغییرات ارضی و مرزی در منطقه است. آنها، با ترسیم نقشهای جدید، خواهان ایجاد برخی کشورهای جدید در سطح منطقه هستند. تجزیهی منطقه براساس نقشههای آمریکا نه تنها به حصول تداوم منافع آنها منجر شده است، بلکه زمینهی امنیت بیشتر و تحمیل اسرائیل به خاورمیانه را مهیا خواهد کرد. بهواقع، فروپاشی شوروی، گروههای افراطی را در جایگاه دشمن اصلی و جدید واشنگتن قرار داده بود.
ب) ترویج ملیگرایی و مقابله با تئوری وحدت مسلمین
باید قبول کرد که جهان اسلام، بهویژه از جهت فکری، یکدست نیست و این ناهمگونی، صرفاً از وجود فرق متعدد ناشی نمیشود؛ بلکه عوامل متعدد دیگری نظیر محدودیتهای معرفتی، پیشینهی تاریخی، زبان، نژاد، آداب و رسوم، جغرافیا و… نیز در این زمینه مؤثرند.
هرچند چالش مدرنیسم غربی چالشی اساسی برای تمدن اسلامی بهشمار میرود، اما بهتبع آن چالشهای فرعی دیگری نیز در جهان اسلام رخ نموده است. نخستین چالش فرعی چالش تجزیهی جهان اسلام به دولتملتهای کوچک در جهان اسلام است. هرچند اقدامات سیاسی و نظامی استعمارگران در تجزیهی جهان اسلام نقش اساسی داشته است، اما مهمترین چالش تمدن اسلامی ظهور ملیگرایی در جهان اسلام بوده است. اگر تجزیهی سیاسی و نظامی جهان اسلام امری قهری بود و چندان بنیاد هویت اسلامی را هدف قرار نمیداد، اما ملیگرایی سبب تجزیهی ماهوی جهان اسلام و به چالش کشیده شدن هویت اسلامی گردید. ملیگرایی خود از دستاوردهای دنیای مدرن غرب محسوب میشود و رواج آن در جهان اسلام سبب حاشیهای شدن هویت اسلامی گردید. اگر در روزگار گذشته جهان اسلام حداقل دارای وحدت صوری بود و مسلمانان امت واحدهی اسلامی را تشکیل میدادند، ملیگرایی سبب اولویت قرار گرفتن هویت سرزمینی بر هویت اسلامی گردید و جهان یکپارچهی اسلام از منظر عقیدتی، به قلمروهای هویتی مختلف تجزیه شد.
به واقع، دنیای استعماری غرب در جهان اسلام کوشید تا به منظور تضعیف بیشتر و شکستن وحدت جهان اسلام و در راستای سیاست ایجاد تفرقه به ترویج ملیگرایی بپردازد و با برجسته ساختن هویت ملی در برابر هویت فراگیر و مشترک اسلامی، جهان اسلام را به خود مشغول کند و از اندیشهی مقابلهجویی با دشمن مشترک استعماری باز دارد.
ج) حکام کشورهای اسلامی
یکی از موانع در فراروی نهضت بیداری و احیای هویت اسلامی، حاکمان و سران کشورهای اسلامی است. اینان استقرار اسلام ناب را مغایر با منافع شخصی و حکومتی خود میپندارند. امام خمینی در این رابطه میفرمایند: «مشکل مسلمین حکومتهای مسلمین است. این حکومتها هستند که مسلمین را به این روز رساندهاند...»
دولتهای سکولار حاکم بر برخی کشورهای اسلامی، که مشروعیت دمکراتیک روشنی نیز ندارند، با فشار وارده جهت ایجاد دموکراسی فراگیر در کشورشان مخالفت میکنند. آنها به غربیها توصیه میکنند که به گسترش دموکراسی در کشورهای اسلامی، با دیدهی امنیتی نگاه کنند. این دولتها احساس میکنند که سیاستهایی از قبیل گسترش فضای باز سیاسی، آنان را مجبور به مشارکت دادن دیگران از جمله گروههای اسلامگرا در لایههای قدرت مینماید و سلطهی آنان را در ساختارهای امنیتی این کشورها محدود میکند. آنها همچنین فکر میکنند که گسترش دموکراسی به تقویت نیروهای مخالف (اپوزسیون) میانجامد و برگزاری انتخاباتی که در آن پیروز نخواهند شد، همه به نوعی، آنها را تهدید میکند. در جهان اسلام، این یک واقعیت است که جنبشهای اسلامگرا غالباً منبع اصلی مخالفت سیاسی علیه رژیمهای حاکم محسوب میشوند. این جنبشها عموماً از نظر تودههای مردم، دارای مشروعیت بیشتری نسبت به نخبگان حاکم یا دیگر احزاب سیاسی هستند و ریشههای عمیقتری دارند. تجربه نیز نشان داده است که در بسیاری از کشورهایی که تحت فشارها یا بحرانهای ناشی از نیروهای بینالمللی قرار دارند یا کشورهایی که تحت سلطهی استبداد داخلی قرار دارند، مردم بهسوی جنبشهای اسلامی گرایش مییابند.
د) چالشی به نام دموکراسی غربی
در مقایسهی مفهوم دموکراسی در تمدن غرب با مفهوم آن در تمدن اسلامی میتوان اذعان داشت که در دمکراسی غربی، غلبه با انسانمحوری و در اسلام، غلبه با خدامحوری است. در منطق اسلام، انسان بهعنوان خلیفهی خدا در زمین، نه میتواند قانون الهی را بسازد و نه میتواند آن را منسوخ کند، بلکه انسان، وظیفه دارد که حکومت الهی را در سایهی قرآن و سنت و در مشورت با امت بر روی زمین مستقر کند.(17)
در نتیجه، حقوق بشر استنباطشده از دین اسلام، این حقوق را در چارچوب ارادهی الهی میبیند و در غرب، آن را در چارچوب ارادهی انسان و بهتبع آن، مفهوم حقوق بشر در غرب، جنبهی فردی به خود گرفته، درحالیکه در اسلام به این حقوق در رابطه با جامعه نگریسته میشود.
بر پایهی همین تفاسیر، عدهای از اندیشمندان معتقدند که از آنجایی که رابطهی خدا و انسان، فرد و جامعه، شهروند و حکومت، آزادی و اختیار، حقوق و مسئولیتها در تمدن اسلامی و غربی به طور بنیادین با هم تفاوت دارد، در نتیجه، برقراری دموکراسی غربی در کشورهای اسلامی دشوار است. در این میان، علما و اندیشمندان اسلامی معتقد بودند اگرچه روح سیاسی حاکم بر اسلام با دموکراسی سنخیت کمتری دارد، لکن این مسئله به معنای این نیست که حاکمیت اسلام در عرصهی حکومت و سیاست همانند حاکمیت دین در قرون وسطی است. آنها بر این باور بودهاند که اسلام، ظرفیت لازم برای برقراری نوع خاصی از دموکراسی را دارد که شاید بتوان آن را حکومت «تئوکراسی» نامید.(18)
در دو دههی پایانی قرن بیستم، واکنش نیرومندی را در دنیای اسلام علیه این سکولاریسم غربی شاهد بودیم. در این میان، مجموعهای از این جنبشهای با هدف از بین بردن اصلاحات سکولاریستی و برچیدن قوانین وارداتی و آداب اجتماعی همراه آن و بازگشت به نص صریح اسلام در کشورهای اسلامی و برقراری یک نظم سیاسی اسلامی، از خود توانمندی فوقالعادهای را به نمایش گذاردند. در سه کشور ایران، سودان و افغانستان، این نیروها به قدرت رسیدند و در تعدادی دیگر از کشورهای اسلامی نیز نفوذ فزایندهای یافتند (نظیر پاکستان در دههی 1980).
اما در دهههای اخیر، متأسفانه شاهد رسوخ و گسترش بیشتر سکولاریسم در جوامع مسلمان بودهایم. دولتهای سکولار و شبهسکولار در جهان اسلام کوشیدهاند قدرت، مشروعیت و حتی محبوبیت خود را افزایش دهند و از این روند حمایت کردهاند(19) که این امر موجب خدشه به هویت اصیل اسلامی و جایگزینی فرهنگ غربی بهجای آن خواهد شد، اگرچه قضاوت کشورهای غربی در مورد دموکراسی و انتخابات در جهان اسلام بعضاً مغایرت دارد؛ بدین معنا که اگر انتخابات، باعث حضور عناصر غربگرا در رأس حاکمیت کشورهای جهان اسلام شود، از آن حمایت میکنند. در صورتی که اگر نیروهای مخالف سیاستهای غرب در این کشورها به قدرت برسند، آنها را تضعیف و تخطئه میکنند. در نظر برخی از آنان، اسلامگرایان همانند طرفداران احزاب کمونیست، ذاتاً ضددموکراتیک و عمیقاً ضدغربی هستند؛ به همین دلیل به محض به دست گرفتن قدرت توسط احزاب اسلامگرا، آنها را تضعیف میکنند.(20) نمونههای این رفتار دوگانهی کشورهای غربی در انتخابات الجزایر در سال 1990 و انتخابات دولت خودگردان فلسطین در سال 2006 قابل مشاهده است.
سیاستمداران غربی، اگرچه بعضاً از ظهور دموکراسی در جهان اسلام استقبال میکنند، ولی حاضر نیستند این فرآیند، دو محور عمدهی منافع آنها در جهان اسلام، یعنی دستیابی به منابع انرژی و امنیت اسرائیل را تضعیف کند. از این رو، برخی سیاستمداران غربی برای جلوگیری از حضور اسلامگرایان در قدرت در دهههای اخیر، با چرخشی آشکار، بیش از آنکه بر مفهوم دموکراسی اتکا کنند، بر مفهوم حقوق بشر تکیه میکنند.(21)
بدین ترتیب، هر چه دموکراسی، همراه با بار معانی و مقاصدش، مربوط به تمدن غرب باشد، موجب تغییر شکل بنیادینی در جهان خواهد شد که به صورت ناخواسته، جوامع اسلامی را نیز تحت تأثیر خود قرار میدهد و کشورهای اسلامی نیز در عبور از مرزهای توسعهنیافتگی و تحقق دموکراسی، ناچارند به جدایی دین از سیاست توجه داشته باشند.(22)
راهکارهایی جهت مقابله با موانع تحکیم هویت اسلامی در جهان اسلام
در شرایط کنونی، که پویشهای فراگیر جهانی شدن، در عمل، حیات تاریخی و تمدنی جوامع مختلف دچار دگرگونیهای بنیادین ساخته است، جهان اسلام نیز بهعنوان جغرافیای واحد عقیدتی با همهی درونمایههای ارزشمند تاریخی و تمدنی و ذخایر عظیم مادی و معنوی خویش در معرض آسیبهای ناشی از حرکتها و تحولات جهانی قرار دارد. این مسئله واکنش منطقی و خردمندانهی جوامع اسلامی را میطلبد تا جهان اسلام را از آثار جانبی و جنبهی تهدیدزایی جریانهای جهانی شدن حفظ نماید و منجر به تثبیت هویت اسلامیشان شود.
در این بخش، به ارائهی برخی راهکارها جهت مقابله با چالشهای ایجادشده در مسیر تحکیم هویت اسلامی در جهان اسلام میپردازیم.
تاکید بر اصل وحدت اسلامی
وحدت اسلامی، بر مبنای تعریف امام راحل نه مستلزم دستشستن فرق و مذاهب از عقایدشان، بلکه به معنی اتکای فرق اسلامی به مجموعهای بسیار گسترده از نقاطی است که همهی مسلمانان بهویژه در اصول دین در آنها اشتراک نظر دارند و براساس این نقاط اشتراک است که باید حرکت هماهنگ و همدلانهی مورد نیاز برای حفظ و توسعهی اسلام در سراسر جهان و نیز اقدام برای حل مشکلات و معضلات پرشمار مسلمانان جهان را طراحی و اجرا نمود.
بهطور خلاصه، بایستی گفت: منطق وحدت، مستلزم دو چیز است: 1ـ اتکا به مشترکات انبوهی که مسلمانان، با هر طرز تفکر و منشی، از آنها بهرهمندند 2ـ پافشاری نکردن بر آن دسته از موضوعات کماهمیت (یا در این برههی زمانی، لااقل فاقد اولویت) که میتوانند وحدت و همدلی میان مسلمانان را تضعیف کنند.
جهان اسلام نیازمند توسعهی وحدت و همدلی است و این وحدت نباید فقط یک امر سیاسی و بین دُولی ملاحظه شود، بلکه با توجه به شرایط اسفبار حاکم بر اغلب دولتهای کشورهای مسلمانان، باید با کمک پایگاههای سنتی و NGOها، وحدت و همدلی در میان ملتهای اسلامی گسترش یابد و از ترویج هر نوع فکر و رفتار تنشزا و اختلافآفرین جلوگیری شود.
اتکا به ذخایر فکری و فرهنگی
در حوزهی فکری و فرهنگی، خزائن بسیار عمیق و پویایی در حوزهی جهان اسلام وجود دارند که توجه روشمند به آنها، میتواند علاوه بر ایجاد قدرت رقابت با فرهنگ و اندیشهی مهاجم، زمینهساز تحول قرار گیرد.
در نگاهی به تاریخ تمدن اسلامی، آشکار میگردد که اوج شکوفایی این تمدن، زمانی بود که فرهنگ و اندیشهی اسلامی، اسیر تنگنظریها و بدفهمیهای مسلمانان نشده بود و درعینحال حاکمانی فهیم و دوراندیش مدیریت جامعه را بر عهده داشتند.
در شرایط کنونی، میبایست زمینهی لازم برای شکلگیری یک جنبش فراگیر و هماهنگ علمی میان دانشمندان جهان اسلام ایجاد گردد؛ چرا که جهان اسلام برای بهدستگیری ابتکار عمل و بازیگری در صحنهی جهانی، همچون گذشته، به تقویت علمی نیاز دارد. از سویی، بیداری اسلامی باید گسترش یابد. هرقدر بیداری بیشتر باشد، قدرت مسلمانان برای مواجهه با تهدیدها بیشتر خواهد شد. گسترش بیداری اسلامی، مستلزم یک فعالیت مبتکرانهی رسانهای است که متأسفانه جهان اسلام تاکنون فاقد آن بوده است.
بهرهمندی از فضای جهانی شدن و ظهور نگرشهای پسامدرن
انقلاب اسلامی ایران تداوم و نقطهی عطفی در حرکت احیای اسلامی معاصر است. دو تحول اساسی در چند دههی اخیر سبب شده است که چشمانداز احیای هویت اسلامی از زمینههای مساعدتری بهرهمند باشد. ظهور نگرشهای پسامدرن در درون غرب و نیز پیدایش جهانی شدن دو عاملی هستند که هر دو به تضعیف تدریجی سیطرهی مدرنیسم غربی میانجامد. بهنظر میرسد شرایط جدید فرصتهای بیشتری را برای حرکت اسلامگرایی معاصر فراهم میسازد.
عوامل بیقراری و بحران در گفتمان مسلط مدرنیسم و بهتبع آن لیبرالدموکراسی را میبایست از یکسو بحران معنا در دنیای مدرن دانست که چنانکه متفکران سنتگرا آن را بهخوبی تبیین نمودهاند،(24) به دلیل تمرکز بر زندگی مادیدنیوی و کمرنگ ساختن ابعاد معنوی حیات بشری دچار بحران معنا گشته است. از سوی دیگر، چنین بحرانی ریشه در نقدهایی دارد که نظریهپردازان پسامدرنیسم با نفی سوژهمحوری مدرنیسم و نشان دادن تعیینکنندگی شرایط اجتماعی بر اندیشه و تفکر بشری، مبانی مدرنیسم را زیر سؤال بردهاند. بهرغم چنین نقدهایی، هنوز گفتمان مدرن لیبرالدموکراسی دچار بیقراری کامل نگشته و هنوز با تمسک به قدرت برتر خود درصدد حفظ و تداوم سیطرهی خود هستند. چنین وضعیتی را میتوان آغاز فرآیند افول مدرنیسم و فراهم شدن زمینههای ظهور گفتمانهای بدیل آن دانست.
آغاز افول مدرنیسم از دو جهت میتواند در وضعیت جهانی شدن موجب پیدایش فرصتهای جدید برای هویت اسلامی در طول قرن بیستویکم باشد. نخستین فرصت را میتوان بر اساس تحلیل نظریهپردازانی بیان نمود که عصر جهانی شدن را عصر بازگشت ادیان تلقی میکنند. ادیان به دلیل آموزههای جهانشمول خود، از قدرت بارزی در ایدهپردازی برخوردار هستند و از این جهت، در فضای جهانی شدن یک قدرت حائز اهمیتی تلقی میشوند. مفهوم قدرت انگارهپردازی را برای ادیان در عصر جهانی شدن میتوان با مفاهیم گفتمانی قابلیت دسترسی و اعتبار تکمیل نمود.
بر این اساس، در شرایط جدید جهانی شدن، نکتهی مهم برای اسلامگرایی معاصر فعال شدن و بازگشت به هویت اسلامی در جهان اسلام است؛ چنانکه کاستلز بهخوبی نشان داده است، ظهور جریانات مختلف هویتمدار را در عصر جامع شبکهای میبایست در هویتهای بدیلی دانست که در برابر هویت مسلط مدرن شکل گرفتهاند. به هر حال، هویت عاملی است که اسلام سیاسی با تمسک به احیای هویت اسلامی در جهان اسلام توانست در برابر مدرنیسم بومی کمالیسم به تفوق و برتری دست یابد.(25) نتیجهی این امر مرکزیتزدایی از هژمونی غرب بود؛ کاری که هیچکدام از جریانات مبارز درون جهان اسلام نمیتوانست چنین کاری را انجام دهد.(26)
فراگیر نمودن جنبشهای اسلامی
مبنای حرکت اکثر انقلابهای جهان، حرکت اقلیت نخبهی پیشرو است و جنبشهای اسلامی نیز در چنین فضایی حرکت میکنند؛ درحالیکه امام خمینی (ره) حرکت اقلیت دینمحور را بهسرعت به حرکت فراگیر سیاسیاجتماعی مبدل ساخت و برای اولین بار، انقلابی را به پیروزی رساند که اکثریت قاطع مردم در آن شرکت داشتند که این مقوله در مباحث کالبد شکافی انقلابها یک پدیدهی جدیدی بهشمار میآید. از این رو، میبایست این پدیدهی جدید بسان الگویی برای سایر جنبشهای اسلامی درآید...
نقش جمهوری اسلامی در ارتقای مقولهی هویت در جهان اسلام
جمهوری اسلامی بهعنوان امالقرای جهان اسلام در موقعیت مناسبی برای رسیدگی به وضع جهان اسلام برخوردار است. پس از انقلاب، ارتقای جهان اسلام بهعنوان یک هدف انقلابی مطرح گردید و بهای فراوانی هم برای آن پرداخت شد. قاطعانه میتوان ادعا کرد جمهوری اسلامی درحالحاضر نیز تا حد زیادی از شأن رهبری جهان اسلام بهرهمند است؛ اما باید چند تغییر با اقدام اساسی رخ دهند تا زمینهی پیگیری این امر در عمل نیز کاملاً فراهم گردد:
1. دستگاه فرهنگیبینالمللی، دیگر از آن کارایی لازم برخوردار نیست و باید از سوی عناصر خلاق و جوان بازسازی شود. بدونتردید، اگر هزینهکرد فعلی انقلاب در این عرصه، با نتیجهی مورد انتظار مقایسه شود، استمرار وضع حاضر، منطقی نیست.
2. وزارت خارجه باید وزارت خارجهی انقلاب اسلامی باشد؛ بهاینمعنا که این وزارتخانه باید با خروج از محافظهکاری، منافع جمهوری اسلامی را در مسیر منافع امت اسلامی تعریف کند و حرکت خود را بهصورت هدفمند بهسوی تحقق یک جهان اسلام قابلقبول تنظیم نماید.
3. رسانههای کشور ـاعم از خصوصی و دولتیـ باید با اتخاذ یک نگاه فراختر، به مسائل جهانی نگاه کنند. البته نمیتوان انکار کرد هماکنون جمهوری اسلامی ایران چه از جهت سختافزار و چه نرمافزار، از قدرت رسانهای حرفهای قابلتوجهی برخوردار نیست، اما سیستم موجود قادر است و باید خود را به این نقطه برساند؛ البته بعضاً اقدامات و هزینههایی در این راستا صورت گرفته است، اما به جهت ضعف محتوا و شکل و فقدان نوآوری، هنوز این تلاشها به نقطهی مطلوبی نرسیدهاند.
4. نخبگان علمی ایران باید از یکسو محصولات علمی خود را با بهرهگیری از زبان بینالمللی به فراتر از مرزها منتقل نمایند و از سوی دیگر گوشهای خود را برای شنیدن از بیرون، بیشتر باز کنند. هماکنون برای این امر به یک نهضت ترجمهی جدید نیاز داریم تا از طریق آن، اینبار آثار برگزیدهی ایرانی به چند زبان ترجمه و منتشر شوند و نیز آثار خوب مسلمانان شناسایی و به زبان فارسی ترجمه گردند. بدونشک، اندیشه و علم بدون تعاطی و تضارب افکار، میمیرد و از رشد و بالندگی بازمیماند.
نتیجهگیری
انقلاب اسلامی حرکتی مبتنی بر بازگشت به خویشتن و تأکید بر هویت فراموششدهی اسلامی در جهت برخورد با جوانب مختلف حیات بشری و در خلاف جهت منافع و اهداف شرق و غرب بود و به همین خاطر، از انقلاب اسلامی با نامهایی همچون بنیادگرایی اسلامی، اصولگرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رستاخیر اسلامی، اسلامگرایی، افراطگرایی اسلامی و غیره یاد شده است.(27)
عمیقترین تأثیر انقلاب اسلامی را میبایست براساس تحلیل گفتمانی به چالش کشیدن مرکزیت و سیطرهی غرب مدرن دانست که در نهایت با احیای هویت اسلامی، موجب شکست گونههای بومی مدرنیسم غربی همچون کمالیسم، پهلویسم یا ناصریسم و... گردید. در حقیقت، نهضت اسلامی امام خمینی اوج تمامی حرکتها و جنبشهای اسلامی تاریخ اسلام و تشیع و تبلور همهی آمال و آرمانهای انقلابی نهضتهایی بود که قبلاً به وقوع پیوسته بودند.
در زمان حاضر جهان غرب، با سردمداری آمریکا، کشورهای اسلامی را به پرورش شبکههای تروریستی متهم میسازد و برای جلوگیری از گسترش جنبشهای اسلامی، طرح اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در کشورهای اسلامی در دست اقدام دارد. بنابراین بررسی و تحقیق در امور کشورهای اسلامی، ما را به شناسایی نقاط ضعف و همچنین دستیابی به راهکارهای مشترک برای رویارویی با توطئهها و دسیسههای احتمالی جهان غرب رهنمون میسازد.
بهطور کلی، بایستی گفت چشمانداز احیای هویت اسلامی در جهان امروز مثبت به نظر میرسد. این امر، با توجه به بروز بحرانهای درونی در گفتمان مسلط لیبرالدموکراسی و در کل مدرنیسم غربی و ظهور جریان پسامدرنیسم در درون غرب و نیز پدیدهی جهانی شدن قابل توضیح است.(*)
منابع:
1. مرکز مطالعات فرهنگیبینالمللی، انقلاب اسلامی ایران در دایرهالمعارفهای جهان، انتشارات بینالمللی هدی، تهران، 1379، ص 37.
2. حسینیزاده، سید محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، قم انتشارات دانشگاه مفید، 1386، ص 17.
3. امام خمینی رحمهالله، وصیتنامهی سیاسیالهی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1368، ص 7.
4. اسپوزیتو، جان (ویراستار)، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، محسن مدیر شانهچی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1382، ص 331 و 332.
5.بابی، سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلامگرایی، غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379، ص 72 و 74.
6. میرآقایی، سید جلال، جهان اسلام مشکلات و راهکارها، نشر مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1379، ص 175.
7. اسپوزیتو، همان ص 13 تا 54.
8. بابی، سعید، همان، ص 121 تا 123.
9. فرانسواتوان، ژنوپلیتیک شیعه، ترجمهی حسن صدوقی و نینی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، ص 3.
10. صحیفهی نور، ج 1، ص 375.
11. حسینپور احمدی، انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران در بازتاب فرآیند جهانی شدن، مؤسسهی چاپ و نشر عروج، سال 1386، ص 96.
12. انقلاب اسلامی و بیداری ملتهای منطقه:
http://www.islamtimes.org/vdcfjcdy1w6dj0a.igiw.html
13. مولانا، حمید، نظریهی گفتوگوی تمدنها، مجلهی گفتمان، تابستان 1381، ص 197 تا 205.
14. مجرد، محسن، تأثیرات انقلاب اسلامی بر سیاست بینالملل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1386، ص 127.
15. ولایتی، علیاکبر، بحرانهای هویت تاریخی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ص 32.
16. موثقی، سید احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 1372.
17. محقق داماد، سید مصطفی، حقوق بشر در اسلام و غرب، ماهنامهی اسلام و غرب، شمارهِ 14 و 15، 1379، ص 42.
.18 Serif mardian, Turkey – Islam and Western Civilization, (Berlin: mounton press, 1982), p. 147.
19. بنارد، چریل، اسلام دموکراتیک مدنی رویکرد آمریکایی، ترجمهی عسگر قهرمانپور، تهران، انتشارات پژوهشکدهی مطالعات راهبردی، چاپ اول، 1384، ص 60.
20. فواز ای جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمهی سید محمد کمال سروریان، تهران، انتشارات پژوهشکدهی مطالعات راهبردی، 1382، ص 58.
21. جرجیس، فواز ای، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمهی سید محمد کمال سروریان، تهران، انتشارات پژوهشکدهی مطالعات راهبردی، 1382، ص 18.
22. فیلالی انصاری، اسلام و لائیسته، ترجمهی امیر رضایی، تهران، انتشارات قصیدهسرا، چاپ اول، 1380، ص 130.
23. بهروزلک، غلامرضا، اسلام سیاسی و جهانی شدن، ص 23.
24. همان، ص 24.
25. بابی، سعید، همان، ص 129.
26. همان، ص 90.
27. کدیور، جمیله؛ رویارویی، انقلاب اسلامی و آمریکا؛ انتشارات اطلاعات؛ تهران؛ چاپ اول؛ 1377، ص 99.
*یوسف شفیعی؛ کارشناس مسائل بینالملل
منبع :برهان