وضعیت کنونی حقوق بشر در مصر
در هر کشوری که در آن دیکتاتوری صورت میگیرد، مردم در کشورهای همسایه پایگاه میزنند. اگر بنا باشد که هر مخالفی نیروهای خود را به کشور همسایه ببرد، لذا مناسبترین کشور برای مخالفان مصری، لیبی است. بنابراین بهترین کار برای حکام مصر این است که مارک داعش و تروریسم را به مخالفینی که لیبی رفته و فضایی برای فعالیت پیدا کردهاند بچسبانند تا هر وقت که خواستند آنها را سرکوب نمایند...
- با سلام و تقدیم احترام. قصد دارم تا ارزیابی شما را راجعبه چند مطلب بدانم. یکی نگرانیهای آمریکا از وضعیت حقوق بشر در مصر از یک طرف و از طرف دیگر برخی کمکهای مالی و نظامی به این کشور است. مثلا دیروز جان کری با سامح شکری دیدار نمود و طی این دیدار، قرار آزادسازی 527 میلیون دلار از داراییهای بلوکه شده مصر گذاشته شد. با این حساب ارزیابی شما از این معادله چیست؟ آیا وضعیت حقوق بشر در مصر بهعنوان یک مهره بازی است یا اینکه آمریکا واقعا دارد از تسلط بر منطقه عقب میافتد؟
- آمریکاییها در مجموع فعالیتهای سیاسی خود در سطوح بینالمللی همواره هر آنچه که اعلام میکنند را انجام نمیدهند یا هر آنچه را که انجام میدهند را اعلام نمیکنند. اگر مجموع فعالیتهای آمریکا را در سطح بینالملل نگاه کنیم، موارد بسیاری را مشاهده میکنیم که اظهارات آمریکاییها با اقدامات آنها حتی جنبه متضادی دارد، چرا که در صحنه سیاسی و بینالملل انجام یکسری اقدامات و اعلام آن هم برای سیاستهای آنها مضر و زیانبخش است و هم افکار عمومی را در داخل و خارج آمریکا علیه آنها برانگیزد. آمریکاییها همواره کشورهایی را متهم به نقض حقوق بشر میکنند که مخالف آنها هستند، بهطوری که از دوستان خود که مشهور و معروف به نقض حقوق بشر هستند یا نقض حقوق بشر در این کشورهای دوست آمریکا یک مسئله بسیار آشکاری است، (مانند سلاطین عرب و دیکتاتورهای حاضر در آفریقا) هرگز انتقادی نمینمایند و حتی از آنها حمایت میکنند. در سیاست طی اصطلاح مشهوری میگویند که «اعلامی» با «اعمالی» میتواند یکی نباشد. این امر یک مسئله بسیار روشن و واضحی است که نمونههای بسیار زیادی نیز برای آن وجود دارد. در سطح جامعه مصر و کشورهای عربی بهخصوص بعد از موج بیداری اخیر، حساسیتهای افکار عمومی بسیار زیاد شدهاست. اینکه یک رژیمی در شمالغرب آفریقا وابسته به آمریکا باشد، یکی از نقاط ضعف آن رژیم است و اگر همسویی با آمریکا داشته باشد باز هم جزء نقاط ضعف رژیم محسوب میگردد و باعث میشود که محبوبیت این رژیم در افکار عمومی از دست برود؛ چنانکه حتی گفتهشدهاست که در امواج بیداری اسلامی و خیزشهای مردمی که طی سه سال گذشته کشورهای شمال آفریقا را فراگرفتهاست بخش بزرگی از مطالبات مردم، موارد مربوط به سیاست خارجی بود. در واقع این مطالبات ناشی از نارضایتیهایی بود که در عرصه سیاست خارجی بهوجود آمدهبود و آن به این برمیگشت که دولتها با آمریکاییها همسو و همجهت و حتی بهنوعی وابسته و دستنشانده بودند. به ظاهر، حساسیت افکار عمومی سبب میشود که آمریکاییها سیاستهایشان را در مصر پنهان کنند و عکس عمل خود حرف بزنند و شاهد بودیم که در جریان کودتای نظامیان، آنها برای اینکه کمکهای خود را به مصر کاملا قطع نکنند، آشکارا از بهکارگیری واژه «کودتا» خودداری کردند. همه کارشناسان، وقوع کودتا در مصر را بنا به تعریفی که برای کودتا وجود دارد، در مورد اقدامات نظامیان مصری به کار میبرند، زیرا که اقدامی که آنها انجام دادند از مصادیق روشن تعریف کودتا بود. مطابق تعریف کودتا زمانی که عدهای با بهکارگیری اهرم نظامی و اقدامات مسلحانه، نقاط کلیدی یک کشور را به دست بگیرد، اسم آن کودتا است. منتها نظامیان مصر سعی کردند که از اقدامات خود تحت عنوان «ثورة الثانی»؛ یعنی انقلاب دوم یاد کنند که این یک دروغ بسیار بزرگ بود، چون در انقلابها هیچگاه به این شکل از اهرم نظامی در گرفتن کشور استفاده نمیشود. البته امکان دارد که طی انقلاب گروهی از طریق مسلحانه اقداماتی انجام دهند، اما اینکه ارتش را از هوا، زمین و دریا به پیش برانند این نشانه یک کودتا است. دروغ بزرگ دیگری که آمریکاییها گفتند این بود که برخلاف اظهارات خود کمکهایشان را هرگز قطع نکردند؛ و تنها کمکها را محدود نمودند و سعی کردند که تا قبل از انتخاب السیسی، این حرفها را بر زبان نیاورند و بگذارند که ایشان آرای مردم را کسب کند و به اندازهای که ممکن است مردم را به صندوقهای رای بشکاند و بعد این کمکها را اعلام کنند و بگویند که ما داریم کمکها را ادامه داریم میدهیم. این چند مورد، دروغهای آمریکاییها و اظهارات خلاف واقع آنها بود. اقلامی هم که برای کاهش کمکها به مصر بلوکه کردهبودند، اقلامی بود که اصلا مصر به آن احتیاج نداشت. اکنون که انتخابات مصر انجام شدهاست، اینکه آمریکاییها اعلام میکنند که ما در حال پیگیری آزادسازی کمکهای بلوکه شده به مصر هستیم، دارند به طرفهای داخلی و مخالفان آقای السیسی گوشزد میکنند که ما طرفدار آقای السیسی هستیم و این طور نیست که اگر کسی با آقای السیسی مقابله کند ما از وی استقبال مینماییم، بلکه با وی مقابله میکنیم. باید اینگونه گفت که ارتباط زمان برداشتهشدن بلوکهشدن و قطع کمکها و مجددا اعلام ارسال مجدد کمکها، بسیار مهم است. پیشبینی ما این بود که بعد از انتخابات مصر، آنها کمکها و روابطشان را علنی میکنند و عربستان نیز روابطش را علنیتر خواهدنمود چون نظامیان مصر، رای خود را از مردم گرفتهاند و دیگر خیلی به همراهی افکار عمومی احتیاجی ندارند. اکنون آنها باید این موضوع را به مخالفین خود گوشزد کنند که ما حمایت داریم. اکنون آقای السیسی رای خود را گرفته و از دیدگاه آمریکا تثبیت شدهاست، اما پیش از این ایشان تا جای ممکن مواضع ضدآمریکایی میگرفت و آمریکاییها نیز ضد وی صحبت میکردند. در واقع این امر یک نوع جنگ زرگری بود. در خلع آقای مرسی نیز آمریکاییها وانمود میکردند که طرفدار اخوان هستند، اما این طور نبود. این کار آمریکاییها به نوعی سوارشدن بر موج بود یعنی آنها وقتی میبینند که جلوی موجی را نمیتوانند بگیرند، سوار بر موج میشوند. در قضیه اخوان نیز اینگونه بود و آنها در ابتدا نمیخواستند که حکومت آقای مبارک سرنگون شود. بنابراین آمریکاییها از یک طرف از نقض حقوق بشر انتقاد میکنند و از طرف دیگر ارسال کمکهایشان را به مصر از سر میگیرند. این سیاستی است که بارها اجرا شده و دارد اجرا میشود. اتخاذ این سیاست برای این است که افکار عمومی را به نوعی راضی کرده و وانمود کنند که آنها موافق نقض حقوق بشر در مصر نیستند و مخالف آن هستند. در مسئله عراق این تناقض بدتر بود. در عراق آنها خود متوسل به کشتار مردم شدند و در قضیههای دیگر نیز همین طور است. اخیرا بهخصوص بعد از انتخاب مجدد آقای اوباما، آمریکا انتقاداتی را از رژیم صهیونیستی میکند. این انتقادات برای این است که به نوعی روی اقداماتشان سرپوش گذاشته و آنها را پوشش دهند. آنها برای اینکه هر اقدامی را در خاورمیانه انجام دهند از یک پوشش برای آن استفاده میکنند. لذا در دستگاه حکومت آمریکا طی چند دهه گذشته که ما با آنها مسائلی را داشتهایم، مسئله حقوق بشر هرگز یک مسئله جدی نبودهاست، بلکه همیشه ابزاری برای برخورد با مخالفین بودهاست و همواره کشورهایی متهم شدهاند که مخالف آمریکا بودهاند و آمریکا هیچ کشور موافقی را مورد اتهام نقض حقوق بشر قرار ندادهاست. در مورد کمکها نیز آمریکاییها هرگز دوستان خودشان را تحریم اقتصادی نکردهاند، بلکه تحریم اقتصادی همواره ابزاری علیه مخالفین آنها بودهاست. آقای مبارک در مصر 30 سال دیکتاتور بوده، اما آمریکا نهتنها وی را تحریم نکردهاست، بلکه سالانه بهطور رسمی حدود 2 میلیارد دلار به مصر کمک کردهاست. این یکی از مصادیق روشنی است که نشان میدهد آنها مسائل حقوق بشر را نادیده میگیرند. اصلا لازم نیست که ما به چند سال اخیر اشاره کنیم. آیا در سی سال گذشته در مصر نقض حقوق بشر نبودهاست؟! آیا آمریکاییها از مصر طرفداری نکردهاند؟! الان هم همینطور است. اکنون که آمریکاییها ضعیفتر شدهاند جنبه فریبشان بیشتر شدهاست؛ مثل شیری در جنگل که زمانی که ضعیف میشود، آنگاه روباه را بهکار میگیرد، چرا که دیگر از چنگال و دندان تیزش نمیتواند استفاده کند، لذا روباه را برای آوردن طعمه به داخل نخجیرگاه بهکار میگیرد. علیایحال آمریکاییها فریب را بیشتر کردهاند زیرا که قدرتشان در دنیا بسیار متزلزل است و عملا به یک کشور و دولت منفور در دنیا تبدیل شدهاند که محیطهای مناسب برای کارهای اقتصادی را از آنها سلب کرده و گرفتهاست.
- با توجه به اینکه حکومت السیسی نیز ممکن است که به نوعی سرنگون شود آیا میتوان گفت که عَلمکردن شعار دموکراسی و حقوق بشر به نوعی چماق بالاسر السیسی میباشد تا به نوعی چهره آمریکا در جامعه مصر تلطیف شود؟
- خیر! در حال حاضر آقای السیسی از جانب آمریکا چماقی علیه خود ندارد. آقای السیسی آموزشدیده در دانشگاههای انگلیس است و بهمدت سی سال با مستشاران نظامی آمریکا در موارد محرمانه ارتش کار کردهاست. وظیفه آقای السیسی در ارتش مصر در زمان آقای مبارک این بودهاست که افراد ضدآمریکایی و مخالف مبارک را از ارتش حذف کند. اصلا اینطور نیست که آنها نسبت به او بیاعتماد باشند. در آنجا آنها با السیسی پیمانی بسیار جدی بستند و برای ایشان چهرهسازی زیادی کردند. نهتنها آمریکا بلکه انگلیس نیز در این امر نقش دارد. اکنون آنها نگران مخالفین و آن 53 درصدی هستند که رای ندادند. آنها از یک طرف باید از او یک چهره مردمی بسازند و در اصطلاح آن کسانی که مخالف او هستند را تجمیع کنند و از یک طرف مخالفین آقای السیسی را تهدید کنند که اگر شما با آقای السیسی مخالفت کنید ما روبروی شما خواهیم ایستاد و جایگاه آقای السیسی در جامعه مصر بسیار قوی است. این دفعه اولی نیست که آنها این کارها را میکنند، بلکه سالهاست که دارند این کارها را انجام میدهند و در حال حاضر نشانههای بسیار روشنی برای آن هست. از زمان انقلابهای رنگی به این طرف شعار اصلی آمریکاییها هرگز دموکراسی نیست و عجیب است که ما در محیطهای پژوهشی، تحقیقاتی و محیطهای دانشگاهیمان هنوز فکر میکنیم که آمریکاییها شعار دموکراسی را میدهند. بنده به شما خیلی دوستانه میگویم که اگر شما در جایی دیدید که مقامات آمریکایی طی دو دهه گذشته بهطور جد یا بهصورت پررنگ مسئله دموکراسیخواهی را مطرح کرده و از دموکراسی طرفداری نمودهاند حتما به بنده نیز اطلاع بدهید. هرگز اینطور نیست و در حال حاضر دموکراسی دیگر به نفع سرمایهداری نیست. شما شاهدید که زمانی که آمریکاییها عراق را گرفتند پیشنهاد هر نفر یک رای را کاملا میخواستند کنار بگذارند که آقای سیستانی جلوی آن را گرفت. در کشورهای آفریقایی نیز هرگز از دموکراسی طرفداری نمیکنند. اصلا انقلابهای رنگی برای چه درست شد!؟ انقلابهای رنگی برای این بود که طرفداران غرب در جهان سوم یا دیگر بخشهای جهان غیر از جهان اول همیشه در اقلیتاند و بنابراین آنها چهکار میکنند!؟ آنها از انقلاب رنگی استفاده میکنند و اگر دیدند نشد مانند اوکراین عمل میکنند. اوکراین از انقلاب رنگی فراتر رفت و انقلاب کلاسیک و انقلاب به ضرب ناتو بهوقوع پیوست. لذا هرگز تصور نکنید که آنها طرفدار دموکراسی هستند، اما بهظاهر میگویند حال که آقای السیسی آمده و انتخاب شدهاست، ما باید بیاییم و کمکهایمان را که قطع کردهبودیم دوباره وصل نماییم. اینطور نیست و هرگز این کمکها قطع نشدهبود و هرگز حمایتهای آنها کاهش پیدا نکردهبود تا بهعنوان یک تهدید مطرح باشد.
- در چند روز گذشته یکسری حکم اعدام دیگر آمد که طی آن حدود 158 نفر از اعضای اخوانالمسلمین که محمد بدیع نیز جزء آن لیست بود محکوم به اعدام شدند. میتوان گفت که این سومین لیست اعدام گروهی است. با این وجود احکام اعدام بهعنوان یک کار تبلیغاتی میخواهد اعلام شود یا اینکه السیسی به دنبال حذف کردن رهبران اخوان است؟
- السیسی در مصاحبهای تلویزیونی صراحتا گفتهاست که من اخوان را قلعوقمع خواهم کرد. البته وی به دو دلیل این حرف را زد. یکی اینکه که به مخالفین اخوان امید بدهد تا فکر نکنند که اگر به صحنه آمدند اخوان قرار است که دوباره برگردد، چون نگرانی خیلیها این بود که بیایند و از السیسی طرفداری کنند و بعدا و به زودی اخوان سر کار بیاید و با آنها برخورد نماید و آنها در این مورد تردید داشتند. این امر مانند قضیه صدام میباشد که لازم است که به آن اشاره کنم. زمانی که صدام در زندان بود، همه مردم میگفتند که صدام را کسی نمیتواند زندانی کند و وی برمیگردد، فلذا از جریان جدید طرفداری نمیکردند. البته در رابطه با اخوان مثال صدام خیلی مناسب نیست. صدام با مرسی و اخوانیها کاملا متفاوت است و این تنها یک مثال است. بدینترتیب در مصر خیلیها در حمایت از نظامیها تردید داشتند و میگفتند که اخوان اکثریتی را داشتهاست و اگر نظامیان فردا کنار رفتند، ما چگونه از این نظامیان حمایت کنیم. ایشان در پاسخ به این واکنشها گفتند که ما اخوان را قلعوقمع میکنیم. اما قضات دادگاههای مصر و همراهان آقای السیسی، دو گروه جداگانهاند: نظامیان یک بالاند و مقامات قضایی یک بال دیگر. هر کدام سهمی در ایجاد شرایط جدید دارند و حائز منافعی میباشند، زیرا که هر دو سرمایهدارند و بیشتر صنایع، اقتصاد و تجارت مصر در دست قوه قضاییه و ارتش است و لذا هر دو در اینکه مخالفین خود را سرکوب کنند یک شراکت و یک همکاری دارند. احکام اعدام بیشتر برای بالابردن هزینه مخالفتها با دولت و عضویت در اخوانالمسلمین است، البته آنها نمیتوانند که آن حکمه احکام نظام را اجرا کنند، بلکه زمانی که آنها دارند این احکام را اعلام میکنند دارند وانمود میکنند که ما حاضریم که حتی هزینههای اعدام رهبران اخوان را بپذیریم، پس اعدام اعضای کوچک نیز برای ما هیچ مسئلهای نیست. چرا!؟ برای این که بتوانند قائله را کنترل کنند. همین دیشب با اینکه پلیس وجود داشت و با اینکه هر کس که در خیابان بیاید و تظاهرات برگزار کند طبق قانون جدید بهعنوان تروریست شناخته میشود، مردم آمدند و در قاهره تظاهرات نمودند. این نشاندهنده این است که مردم مصر باید از یک چیزی بترسند و آن احکام اعدام است. بخشی از احکام اعدام برای این است که بعدا که این احکام را کاهش دادند و تبدیل به حبس ابد نمودند کسی حرفی نزند. حاکمان فعلی مصر میخواهند اخوانیها را کماکان در زندان نگهدارند. در حال حاضر ممکن نیست که اینها از زندان خارج شوند؛ یعنی در شرایط حاضر بیرون آمدن آقای محمد بدیع؛ رهبر اخوان، آقای مرسی بهعنوان عضو ارشد و رئیسجمهور سابق و دیگر رهبران اخوان امکان ندارد، زیرا اگر اینها بعدها بیرون بیایند طبیعتا شرایط بهسرعت برمیگردد. چون حاکمان فعلی مصر در شرایط حاضر میخواهند آنها را در زندان نگه دارند، برای اینکه تقاضای جهانی، محلی، منطقهای و داخلی برای آزادی رهبران اخوان کاهش پیدا کند یک استراتژی خاص دارند. طی این استراتژی میگویند که دارند رهبر و اعضای اخوان را اعدام میکنند که البته بعضی از آنها را اعدام خواهندکرد اما بعد یک درجه تخفیف شامل بقیه میشود و تبدیل به زندان ابد میگردد. لذا یک نوع سکوتی در میان کسانی که طرفدار آزادی آنها هستند ایجاد میشود و خودبخود یک مکانیزمی برای کاهش اعتراضات به زندانیبودن اخوان شکل میگیرد. مکانیزمی که در فوق عرض کردم، شیوهای برای بالابردن هزینه مخالفتها و در واقع اداره جمعیت زیاد و انبوه قاهره و شهرهای مختلف است.
- چند روز پیش یکی از کارشناسان سیاسی با الوطن مصاحبهای کردهبود و گفته بود که سررشته اصلی داعش و اکثر رهبران داعش لیبیایی هستند. دیروز السیسی در ملاقاتی که با آقای جان کری داشت یکی از نگرانیهای اصلی خود را فعالیتهای تروریستی عنوان کرد. به نظر شما آیا احتمال این هست که داعشیها به مصر ورود کنند یا این هم یک چیزی مثل احکام اعدام علیه اخوان است؟
- در مورد حرکات تروریستی باید گفت که اولا زمانی که آقای السیسی هدف خودش را مبارزه با تروریسم معرفی میکند، طبیعتا این یک چهرهسازی از خودش است؛ مثل آقای حفتر در لیبی که خود را مبارزِ علیه تروریست معرفی میکند. این امر این زمینه را ایجاد میکند که در دنیای غرب انجام هرگونه کمک و حمایت توجیه شود. در دنیای غرب در رابطه با تروریسم یک وضعیت تابومانند داریم. لذا هرکس که در عرصه مبارزه با تروریسم فعالیت کند، کمک، حمایت و طرفداری از او با انواع و اقسام نمایش، مشروع جلوه میکند. لذا یک دلیل سخنان السیسی این است. دومین دلیل آن است که فضایی برای قلعوقمع مخالفان در خیابان ایجاد کند؛ بدون اینکه آنها را در زندان ببرد، چون بردن در زندان و دستگاه قضایی و... مشکلات بسیار زیادی دارد. الان در صحرای سینا هر مخالفی که پیدا میشود را میکشند و دیروز نیز 22 نفر را کشتند. شاید این 22 نفر مخالف سیاسی بودند! حال آنها میگویند ممکن است که برخی از مخالفین از مرزهای پهناور و طولانی مصر و لیبی بهرهبردای کنند و برای حمله به مصر در آنجا رفتوآمد کنند و باید آنها را بهعنوان تروریست اعدام کرد. لذا آنچه ایشان میگوید یکی برای جلب حمایتهای غرب است و از دیگر سو زمینه را برای سرکوب مخالفان از طریق مسلحانه فراهم میکند. وی میگوید که امکان دارد که گروههای اخوانی شبیه آنچه که در سوریه دست به سلاح بردند، دست به سلاح ببرند. اما اینکه داعش لیبیایی است این یک دروغ بزرگ است. بنده این تحلیل را دیروز در روزنامه الوطن ندیدهام! در لیبی نیروهایی هستند که علاقهمند به طرفداری از حرکتهای جهادی باشند. مردم لیبی مردمی جهادی هستند و غالب مردم واقعا سلحشور هستند، لذا اینکه از اینها سربازگیری یا یارگیری صورت بگیرد، بسیار محتمل است اما اینکه فرماندهان آنها و تصمیمگیرندگان آنها لیبیایی باشند هرگز چنین نیست. فرهنگ اسلامی به معنی خوب آن در لیبی رشد نکرده و نگذاشتهاند که در این چندساله رشد کند. اگرچه روحیه جهادی، سربازگیری و یارگیری در مردم لیبی هست، ولی جمعیت بسیار کمی شامل شش و نیم میلیون نفر در صحنه لیبی حضور دارند که بر این اساس داعشیها افراد بسیار کمی را میتوانند برای خود فراهم کنند. حاکمان فعلی مصر نگران مخالفانی از مصر هستند که به سمت لیبی بروند و در آنجا تیمها و مخالفتهایی را ایجاد کنند؛ کمااینکه در هر کشوری که در آن دیکتاتوری صورت میگیرد مردم در کشورهای همسایه پایگاه میزنند. برای مثال در زمان شاه، امام خمینی در عراق بودند ودر آن زمان رئیس روزنامه اطلاعات آقای دعایی در عراق علیه شاه رادیو درست کردهبود و کار میکردند. اگر بنا باشد که هر مخالفی نیروهای خود را به کشور همسایه ببرد مناسبترین کشور برای مخالفان مصری، لیبی است بنابراین بهترین کار برای حکام مصر این است که مارک داعش و تروریسم را به مخالفینی که لیبی رفته و فضایی برای فعالیت پیدا کردهاند بچسبانند تا هر وقت که خواستند آنها را سرکوب نمایند.
منبع : تبیین