نواقص استراتژی آمریکا برای بازی در خاورمیانه
کارشناس امنیت بینالملل و مسائل خاورمیانه در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل بر این باور است که آمریکا در ایجاد اهرم فشار برای حل مسائل مختلف خاورمیانه که با منافع این کشور پیوند میخورد، ناتوان است...
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل، جان آلترمن، کارشناس مسائل خاورمیانه در این اندیشکده معتقد است که اگر آمریکا بیرون از اتاق مذاکرات برای حل مسائل مختلف خاورمیانه راهکاری حاصل نکند و اهرم فشاری به وجود نیاورد، نمیتواند در داخل اتاق مذاکرات نتیجهای بگیرد.
در ماه اکتبر سال گذشته، کاخ سفید سه موضوع را به عنوان اولویتهای اصلی رئیس جمهور اوباما در برنامه کاری خاورمیانه وی مطرح کرد: ایران، فرایند صلح فلسطین و اسرائیل و مواجهه با مسئله منازعه در سوریه. آنچه که در میان همه این سه موضوع مشترک است این است که اساساً همه آنها با مذاکرات پیوند خوردهاند.
آمریکاییها همواره میکوشند تا به راهحلها «برد ـ برد»ی برسند که به طور قطعی مسئله را حل کند و خاورمیانهایها بر این باورند که این رویکرد سادهانگارانه است. حتی با این حال، این مشکل بزرگ ما نیست. آنچه که جای خالی آن در جعبه ابزار مذاکراتی آمریکا به شدت احساس میشود، تفکر خلاق در مورد اهرم فشار است. آمریکاییها معمولاً به عنوان طرف قدرتمندتر وارد مذاکرات میشوند و در نتیجه گمان میکنند که اهرم فشار اهمیت چندانی ندارد. با این حال، اهرم فشار حیاتی است و درک اینکه دشمنان چگونه از آن بهره میبرند، برای موفقیت آمریکا، حیاتی است.
به نظر میرسد مذاکره کنندگان آمریکایی در ایجاد اهرم در جریان مذاکرات با ایران، موفق بودند؛ جایی که تحریمها به رهبری آمریکا لطمه جدی به ایران زد و تهدید کنگره محدودیت جدی بر امتیاز دادن آمریکا اعمال نمود. در مورد مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل، مشخص نیست که آمریکا تا چه حد از اهرم فشار برخوردار است؛ بخشی از این بدان دلیل است که اسرائیل نفوذی جدی بر افکار عمومی آمریکا دارد و بخشی از آن هم بدان دلیل است که طرف فلسطینی قادر نیست با یک حزب واحد وارد این فرایند شود. در هر دو مورد، اهرم فشار آمریکا کاهش یافته چرا که دیگر طرفهای ماجرا خود را درگیر منازعه موجودیتی میبینند. برای آمریکا، حل کردن این منازعات، بخشی از فهرست بلند بالای کاری میباشد.
دولت بشار اسد نیز منازعه برای آینده سوریه را، یک منازعه موجودیتی میبیند و دلایل خوبی هم برای این رویکرد خود دارد. شمار بسیاری دیگر از بازیگران این ماجرا نیز، بازی سوریه را به مثابه بازی بسیار حیاتی تلقی میکنند. ایران، سوریه را محور تلاشهای خود برای گسترش نفوذ در منطقه شامات میبیند و آن را پایگاه اصلی حمایت از جامعه شیعی در لبنان تلقی میکند. روسیه، سوریه را به مثابه جای پای بسیار حیاتی برای ممانعت از نفوذ عوامل آمریکایی در منطقه شامات مینگرد و آن را خاکریزی برای مقاومت در برابر گسترش فعالیتهای جهادی در این منطقه تصور میکند. عربستان سعودی و قطر، سوریه را بخش کلیدی تلاشهای خود برای ممانعت از گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه میدانند در حالی که ترکیه، اردن، لبنان و حتی عراق، پذیرای آوارگان بسیار هستند که ثبات آنها را مختل کرده است. هر یک از این بازیگران به منظور پیشبرد اهداف و صیانت از منافع خود، به طور فعال یا منفعل در برابر هماوردان خود در سوریه ایستادهاند (هر چند که همستیزها در هر دو طرف از طرف بازیگران مختلف در لبنان، یاری میشوند). شمار متعددی از ایشان به شدت درگیر این منازعه شده و هر یک از آنها به نحوی میجنگد که گویی واقعاً مهم است که چه نتیجهای حاصل شود.
دولت اوباما مدت مدیدی است که در مورد ورود به سوریه ملاحظات بسیار به خرج میدهد، چرا که از این ترس دارد که ورود به این منازعه بسیار راحتتر از خروج از آن باشد. استراتژی ابتدایی آن، دو وجهی بود: تلاش برای ممانعت از میلیتاریزه شدن منازعه از یک سو و تلاش برای ایجاد شکاف در گروه حاکم از سوی دیگر. در یک سال گذشته، دولت به دنبال آن بود که اساساً کمکهای بشر دوستانه برای سوریهای داخل و خارج از کشور فراهم آورد و از تأثیرات این منازعه بر کشورهای همسایه بکاهد و در یک عرصه مذاکراتی چند جانبه، راهحلی مسالمتآمیز برای آن بیابد. مبنای این استراتژی آن است که آمریکا تأکید دارد هرگونه اقدام، حساب شده، قابل پیش بینی و برگرفته از آگاهی باشد.
بزرگترین مشکل استراتژی آمریکا، هدف آن نیست، بلکه رویکرد آن است. این رویکرد اهرم فشار آمریکا را تضعیف میکند، که این به نوبه خود توانایی آمریکا برای حصول نتایجی را که منافع آن را تأمین مینماید، کاهش میدهد. این مسئله حداقل سه دلیل دارد. اول اینکه آمریکا هنوز هم از تشریح اینکه چه چیزی در سوریه برای آمریکا در معرض خطر است، سر باز میزند، چرا که هراس دارد بیش از پیش وارد این ماجرا شود. این منجر به آن میشود که دیگران تصور کنند که آمریکا به کُندی و با احتیاط حرکت میدهد در حالی که اوضاع میدان به سرعت رو به جلو و غالباً در جهتی نامطلوب حرکت میکند. سوم اینکه، هنگامی که دولت آمریکا فرصت داشت تا در آگوست 2013، پس از استفاده اسد از تسلیحات شیمیایی، به نحو قابل توجه، اگر نگوییم قاطعانه، وارد ماجرا شود، دولت اوباما تصمیم گرفت که چشم خود را به روی این ماجرا ببندد. پس از انتشار و اعلان مجموعهای از اظهارات وزیر امور خارجه که در بسیاری این تصور را ایجاد کرد که حمله آمریکا حتمی است، تصمیم ظاهراً عجولانه رئیس جمهور مبنی بر عدم انجام هرگونه حملهای، دشمنان و دوستان را متقاعد کرد که هیچ شرایطی به وجود نخواهد آمد که تحت آن شرایط، آمریکا مداخله خود در سوریه را افزایش دهد.
علاوه بر این، بسیاری از کارشناسان منطقهای به این نتیجه رسیدهاند که آمریکا بیشتر علاقمند به مذاکره صرف هستند تا نتایج عملی آن. پیش از برگزاری مذاکرات صلح ژانویه در ژنو، به دشواری میشد که شاهدی دال بر اقداماتی از سوی آمریکا دید که بخواهد اهرم فشار آمریکا در برابر دولت سوریه، حامیان روسی و ایرانی یا ترک آن را بالا ببرد ـ ترکیهای که نقش خاص خود را در تسهیل ورود جهادیها به سوریه ایفا میکند. در عوض، به نظر میرسید که تلاش آمریکا روی این مسئله متمرکز شده بود که چه کسی اجازه شرکت دارد.
همزمان دولت اسد اهرم فشار خود را برای تبدیل کردن این منازعه به جنگی میان جهادیها و دشمنان ایشان، تقویت کرد. به باور ایشان، در آن منازعه جهان طرف مورد حمایت خود را انتخاب خواهد کرد.
این گروهها در میدان جنگی نادرستی وارد جنگ شدند. واقعیت آن است که دولتهای مختلف اسباب افزایش شمار جهادیها را در سوریه فراهم میکنند، اما به هیچ وجه متعهد به نجات دولت اسد نیستند. ایران، روسیه، چین و عربستان سعودی به نظر میرسد که همگی از حل این منازعه به طور مسالمتآمیز و از طریق مذاکرات حمایت میکنند.
اگر آمریکا بخواهد به عنوان بازیگری وارد عمل شود که مفاد یک چنین راهحلی را تعیین میکند، لازم است که تمایل خود برای ایفای نقشی فعالتر و جدیتر را آشکار سازد. یک اقدام مستقیم محدود نشان خواهد داد که نه تنها آمریکا توانمندیهای غیر قابل رقابتی را در اختیار دارد، بلکه نشان میدهد که آمریکا تمایل دارد در هر زمان و هر مکان که بخواهد، میتواند وارد عمل شود. یک چنین حملهای نه میتواند منازعه را حل کند و نه حتی جریان آن را به نحو قاطعانهای عوض کند، اما میتواند موضع آمریکا را در میز مذاکرات تغییر دهد. نشان دادن توانایی و تمایل برای انجام اقداماتی که دشمنان آمریکا تمایلی به دیدن آنها ندارند، ایشان را متقاعد میسازد تا از انجام اموری که آمریکا دوست ندارد، پرهیز کنند. واقعیت ساده این است که: موفقیت را نمیتوان در داخل اتاق مذاکرات ایجاد کرد بدون آنکه در بیرون از اتاق مذاکرات آن را ایجاد کنیم.
منبع : تسنیم