مرصاد؛ درس عبرتی برای وطن فروشان
جنازه هایی که روزهای پیش خیال فتح تهران داشتند اکنون مردانی را بالای سر خود می بینند که تنگه ی چهار زبر را به جهنمی برایشان تبدیل کرده اند.چگونه می شود عده ای از سر لجاجت ، نفاق و به خاطر قدرت به کشور خود حمله ور شوند؟
در بحبوحه ی مبارزات سیاسی سال 44 هنگامی که سه نفر از اعضای جبهه ملی دوم و نهضت آزادی تصمیم به اتخاذ مشی مسلحانه در نبرد با رژیم شاهنشاهی گرفتند , شاید هرگز تصور نمی کردند بنای گروهی را می گذارند که سال های بعد حتی مخالفین و اپوزوسیون جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامی مردم ایران, آنها را یک فرقه ی تروریستی با ایدئولوژی خون و خشونت معرفی کنند . و حتی شاید مهندس بازرگان نیز که در ابتدا آنها را فرزندان نهضت آزادی می خواند نمی دانست که از سازمانی حمایت کرده است که مبتنی بر خشونت ورزی , التقاط ایدئولوژیک , ماجراجویی , افراطی گری و تقدیس تشکیلات است . در هر صورت این سازمان تروریستی را می توان مصداق واقعی خشت اول معمار دانست که کج نهاده شد چرا که از همان ابتدا با انطباق اصول مارکسیستی بر مفاهیم مذهبی به دنبال درانداختن طرحی نو و به وجود آوردن اندیشه ایی جدید بودند . سالهای 44 تا 46 با جذب جوانان از قشرهای مختلف به ایجاد تشکیلات پرداختند . ادعای ارتباط با علما و مشی اسلامی عده ای از جوانان مومن و پرشور انقلابی را نیز وارد این گروه کرد . با اینکه تا سال 48 هیچ زنی حق ورود به سازمان را نداشت ولی با پی بردن به اهمیت زنان در حرکت های اجتماعی از آنها به عنوان ابزار استفاده کردند . با گذشت زمان مشی سازمان رفته رفته روشن می شد . تا اینکه در سال 52 مرکزیت سازمان تغییر ایدئولوژی به مارکسیست را پذیرفت و در سال 54 آن را رسما اعلام کرد و با تصفیه فیزیکی برخی اعضا به آن جامه ی عمل پوشانید . این اتفاق ضربه ی سختی به مبارزین مسلمان و مردم آزادیخواه ایران در آن برهه ی حساس وارد آورد چرا که شاه با مارکسیست خواندن مخالفین سعی در این داشت تا مردم مسلمان را از اطراف آنان پراکنده کند و این تغییر و اعلام رسمی آن دقیقا در راستای همین خواسته ی رژیم بود . با اعلام مواضع سازمان بسیاری از نیروهای انقلابی از آن کناره گرفتند و در پی این وقایع سازمان رو به افول رفت . دستگیری و اعدام اعضا و مرکزیت سازمان نیز ضربه ایی مهلک بر پیکره ی تشکیلات وارد کرد.
احیای سازمان با عنصری خود فروخته
اما در این هنگام به شکل مرموزی یکی از جوانترین افراد عضو مرکزیت سازمان که در سال 50 دستگیر شده بود , در زندان به دنبال احیای دوباره ی سازمان بود . بیشتر افراد سازمان در زندان دور مسعود رجوی جمع شده بودند چرا که تنها عضو باقی مانده از مرکزیت سازمان بود . البته بعد ها در اسنادی که از ساواک جمع آوری شد معلوم شد این تنها عضو از مرکزیت سازمان بی دلیل زنده نمانده است . بر طبق اسناد ساواک ارتشبد نصیری , رییس ساواک , در نامه ای خطاب به دادرسی ارتش , مسعود رجوی را از همکاران ساواک معرفی کرده است : « در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان مکشوفه بهعمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بوده است . » البته این حقایق در مورد کسی که بعدتر حتی حاضر شد در صف دشمنان مردم کشورش بایستد و دوشادوش آنها با مردمان سرزمینش بجنگد و از هیچ راهی برای ضربه زدن به هموطنانش کوتاهی نکرد , عجیب به نظر نمی آید.
رجوی با پنهان داشتن اعتقاد خود توانست به جذب نیرو برای تشکیلات سازمان کمک زیادی کند . رجوی با مارکسیستها , مارکسیست بود و با مسلمانان , مسلمان . این نفاق بعد ها رجوی را به سرکردگی سازمانی رساند که مردم ایران از آن به عنوان منافقین یاد می کنند . بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی , سازمان همانند دیگر گروه ها از فرصت بدست آمده کمال استفاده را برد . رجوی که توانسته بود بار دیگر سازمان را سرپا کند , با ورود به جریان انقلاب و اظهار همسویی با مردم توانست از خلا نیروهای کارآزموده استفاده کرده و نیروهای خود را در مناصب و ارگان های انقلابی رسوخ دهد . حوادث انقلاب فرصت خوبی برای غارت انبارهای تسلیحات و انبارکردن آنها به منافقین داد . گرچه سازمان به اصطلاح مجاهدین در ابتدا از امام خمینی (ره) به عنوان امام مجاهد اعظم , قائد پر افتخار و مجاهد آگاه نام می برد ولی از هر فرصتی برای مخالفت با فرمان های امام استفاده می کرد که از آن جمله می توان به مخالفت با تقویت ارتش از سوی امام و سردادن شعار انحلال ارتش همصدا با دیگر گروه های مارکسیستی اشاره کرد . بعد از گذشت چندی از پیروزی انقلاب , در حالی که سازمان نیروهای خود را در تشکیلات سازمان دهی کرده بود , مخالفت با اهداف انقلاب روز به روز بیشتر می شد.
انقلاب , خاری در چشم منافقین
با اینکه زمان زیادی از پیروزی انقلاب نمی گذشت ولی روز به روز به اختلافات سازمان با نهادها و شخصیت های انقلابی افزوده می شد . سازمان با شعار (ارتجاع) نیروهای انقلابی را تحت فشار گذاشته بود و به ترور شخصیت آنها روی آورده بود تا جایی که در اقدامی بر خلاف اصول انقلاب رسما اعلام کرد که تضاد اصلی اش با امپریالیست آمریکا نیست بلکه با ارتجاع حاکم است . با انتخاب بنی صدر به عنوان رییس جمهور , سازمان برای تشدید تضاد درونی حاکمیت و مقابله با امام به همکاری نزدیک با وی پرداخت و بنی صدر نیز به تشکیلات سازمان روی آورد . حمایت بنی صدر و منافقین از یکدیگر , موج تهمت ها و شایعه پراکنی ها علیه انقلابیون و کارشکنی های متعدد دولت و جنگ گروه ها در عرصه ی سیاسی بر سر قدرت فضای ملتهبی را برای انقلاب نوپای مردم مسلمان ایران رقم زده بود . اختلافات دولت و مجلس روز به روز فضا را ملتهب تر می کرد . امام خمینی (ره) در 10 اردیبهشت 60 بر اساس سنت حکیمانه ی خود گروه های مسلح از جمله منافقین را نصیحت کردند تا به آغوش ملت بازگردند . ولی باز هم به مشی آشوب طلبانه ی خود ادامه دادند تا در 18 خرداد 60 طی اعلامیه ایی حمایت صریح و یکپارچه ی خود از بنی صدر را اعلام کرد و ضمن آن حملات تندی علیه مسئولین انجام داد . لجاجت های رییس جمهور و عدم توانایی وی در کنترل اوضاع و تشدید آشوب ها و اختلافات تنها یک راه برای نمایندگان مردم باقی گذاشت . سرانجام در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی بعد از دو روز بحث و بررسی، به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر، رییسجمهوری وقت رای مثبت داد.
مهمترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی بنیصدر از سوی نمایندگان مجلس «موضعگیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضد انقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهیترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا» اعلام شد. این اقدام نمایندگان ملت باعث خشم منافقین و صدور اطلاعیه سیاسی – نظامی شماره 25 سازمان شد که در آن سخن جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی بود . با عزل بنی صدر منافقین نقاب از چهره برداشته و ماهیت اصلی خود را هویدا کردند .
از آشوب خیابانی تا جنگ علیه مردم
ورود به فاز نظامی برنامه ایی بود که پس از عزل بنی صدر در دستور کار منافقین قرار گرفته بود . اغتشاشات خیابانی , آتش زدن اتوبوس , بستن خیابان و ... . ولی هدف آنها بیش از التهاب بود . آنها سرنگونی حکومت اسلامی را در سر می پروراندند از این رو رو به ترور اشخاص تاثیر گزار در انقلاب اقدام کردند . ترور مقام معظم رهبری (مدظله) در 6تیر 60 , ترور شهید مظلوم بهشتی و 72 یار انقلاب در 7 تیر 60 , ترور شهیدان رجایی و باهنر در 8 شهریور 60 و ترور ائمه جمعه و جماعات نظیر آیات عظام شهید صدوقی , شهید دستغیب , شهید مدنی و شهید اشرفی اصغهانی از جمله این ترورها بود . ترورهای سازمان تنها منحصر در مسئولین نظام نبود بلکه آنها مردم را به جرم همراهی با انقلاب به گلوله می بستند و خود را مجاهدین خلق ! می نامیدند . نیروهای رزمنده اعم از پاسدار, ارتشی , بسیجی , شهربانی , کارمندان دولت , معلمین , بازاریان , کسبه و ... از هر طیفی که با انقلاب همراهی کرده باشند به جرم این همراهی یا حتی رضایت باید به شهادت می رسیدند . منافقین با ایجاد خانه های تیمی و تیم های ترور در روزهای سخت جنگ تحمیلی داغ 12000 شهید را بر دل انقلاب و مردم انقلابی ایران گذاشتند . بعدها رجوی در دیدار سری با ژنرال حبّوش رییس دستگاه اطلاعاتی عراق تأکید کرد که: «... هرچند کاخ سفید و کاخ الیزه میدانستند. با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم و میدانستند چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی عملیات علیه رئیسجمهور و نخستوزیر ایران را انجام داد. آنها میدانستند و خوب هم میدانستند ولی صفت تروریست هم به ما نزدند».
پس از آشکار شدن چهره ی منافقین , مردم و نیروهای انقلابی توانستند رفته رفته , شهر ها را از لوث وجود منافقین پاک کنند . با فرار رجوی به پاریس و به هم خوردن رابطه ی وی با بنی صدر , وی پس از مذاکراتی با طارق العزیز در 17 خرداد 65 وارد بغداد شد و بلافاصله تشکیلات را به عراق منتقل کرد . خوش خدمتی منافقین به رژیم بعث باعث شد تا صدام با حمایت های تسلیحاتی خود ارتش به اصطلاح آزادیبخش منافقین را مسلح کند . دستاورد این ارتش مزدور در حمله به هم وطنان خود نه منافقین را راضی می کرد نه رژیم بعث را تا اینکه قطعنامه 598 در تاریخ 27 تیر 67 توسط ایران پذیرفته شد .
با قبول قطعنامه و به فاصله ی 3 روز ارتش عراق حملات وسیعی را به جنوب و جنوب غرب آغاز کرد . پیشروی های ارتش عراق در خاک ایران , محاسبات غلطی را برای منافقین ایجاد کرد . منافقین با این خیال که دیگر ایران توان جنگ ندارد و نیرویی برای این امر در اختیار آنها نیست و اینکه مردم ایران از جنگ خسته شده اند و حکومت را تنها گذاشته اند و خیالاتی از این دست اقدام به طراحی نقشه ایی در اوج حماقت و بی اطلاعی کرد . البته ناگفته نماند آنچه منافقین بیش از هر چیزی از آن بیم داشتند را می توان پیامد پایان جنگ و تاثیر آن بر سازمان و نیروهای آنان دانست .
و مکروا و مکر الله ...
31 تیر روزی بود که مسعود رجوی در اشرف جلسه ی توجیهی عملیات را برگزار کرد . رجوی در جلسه ی توجیهی خبر از هماهنگی کامل و پشتیبانی توسط ارتش بعث میداد . هواپیماهای عراقی پایگاه های شکاری نوژه همدان , وحدتی دزفول , پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را برای جلوگیری از حمله ی هوایی علیه منافقین بمباران کرده بودند . شعار منافقین در آن جلسه امروز مهران فردا تهران ! بود . سخنان ان روز رجوی اوج حماقت منافقین کوردل را بیان می کند . « دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود ... همانند شهاب باید به تهران برویم... البته یک سری میگفتند برویم اهواز را بگیریم و یک سری میگفتند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم. زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کردهایم نسبت به قبل مناسبتر و بهتر است، چون عراق تا قصر شیرین و سرپلذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خطشکنی نداریم و به راحتی میتوانیم تا کرمانشاه برویم. ثانیاً نزدیکترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است... اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از طرف ایران پیش نمیآمد شاید فقط در همانجا (کرمانشاه) عمل میکردیم ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یکراست میرویم و تهران را میگیریم... اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم... ما در تحلیل جنگ گفتیم که رژیم در مُنتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم... رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمیتواند نیروی جبهه را تأمین کند... ملّت دیگر از جنگ خسته شدهاند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمیآید... ما به ترتیب به قصرشیرین، سرپل ذهاب، اسلامآباد و بعد کرمانشاه میرویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج، و بالاخره تهران......»
سخنان مروین دایملی نماینده اوهایو در کنگره آمریکا یک ماه پیش از عملیات مرصاد در واشنگتن که گفته بود مطمئن باشد با کمی صبر و تلاش به زودی از مهران تا تهران رژه خواهید رفت , نشان می دهد هماهنگی این عملیات و این خیانت بزرگ بیش از هماهنگی عادی بین نیروهای رجوی و رژیم بعث عراق بوده است . در هر حال , ستون نظامی منافقین روز 3 مرداد 67 با حمایت ارتش عراق , در محور سرپل ذهاب حمله ی خود را آغاز کرده و با پیشرفت به سمت اسلام آباد غرب این شهر را به تصرف در آوردند و در آنجا دست به کشتار مردم و نیروهای انقلابی زدند . با عبور نیروهای منافقین از اسلام آباد غرب , این ستون در منطقه ی تنگه ی چهار زبر زمینگیر شد . زمینگیر شدن ماشی جنگی منافقین در چهار زبر نقشه های خیالی آنها را به باد داد و سرآغازی شد برای انتقامی سخت و پرداخت تاوان خیانت و نفاق . عملیات مرصاد در 5 مرداد 67 و بارمز مبارک یا علی ابن ابی طالب (ع) در منطقه ی اسلام آباد و کرند آغاز شد و تا 7 مرداد به طول انجامید و با شکست مفتضحانه ی منافقین کوردل با پایان رسید . مراحل عملیات عبارت بود از دفع هجوم منافقین , محاصره ی آنان و انهدام کامل که با موفقیت کامل انجام شد . در این عملیات 4800 نفر از اعضای سازمان کشته یا زخمی شدند . ناگفته نماند سران جنایتکار این گروهک , مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو , پیش از رسیدن نیروهای رزمنده به اسلام آباد غرب توسز ارتش عراق از مهلکه جان سالم به در بردند تا خیانت را تمام کرده و به نیروهای خود نیز پشت کرده باشند .
این شکست ضربه ایی جبران ناپذیر بر سازمان و تشکیلات آن وارد کرد . رجوی که هدف انتقادات تند قرار گرفته بود برای رهایی از این انتقادات , انقلاب ایدئولوژیک دیگری به راه انداخت و آن را عبور از تنگه نامید . از آن پس پرستش رجوی به عنوان اصل محوری اعتقادات منافقین قلمداد می شود .
عاقبتی شوم در انتظار دشمنان ملت
هر چند هرازگاهی رجوی برای سرگرم کردن نیروهای درمانده اش انقلابی ایدئولوژیک به راه می اندازد و مدتی آنها را سرگرم می کند ولی باز هم این نمایش ها چیزی از سیاهی آینده ی آنان نمی کاهد . ابزار دست دیگران شدن , هم سفرگی با دشمنان ملت , آواره بودن و ... کمترین پیامد های خیانت و نفاق است . گرچه منافقین به هر دری زدند تا کمی بیشتر در عراق بمانند ولی حتی با سرکوب انتفاضه ی شعبانیه هم نتوانستند از سقوط صدام جلوگیری کنند . شاید سقوط دیکتاتور عراق به آنان فهمانده باشد که غرب منافع مشترک دارد تا دوست مشترک . از این رو همیشه کوشیده اند منفعتی برای اربابان خود داشته باشند . مطرح کردن بحث هسته ایی ایران , ترور مقامات , همکاری در جاسوسی از داخل کشور و ... گوشه ایی از تعریف منافع مشترک است . آنها دریافته اند که بدون این تعریف منافع آنها نیز وجود نخواهند داشت . این ویژگی همیشه همراه آنان است که برای بقا حتما باید متوسل به کشور یا گروهی باشند و مانند انگل و زالویی از آن تغذیه کنند و برای زنده ماندن در هر منجلابی دست و پا بزنند .
منابع :
http://www.didehbancenter.com/fa/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C/%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86/item/59-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86(2).html
http://www.didehbancenter.com/fa/%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C/%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86/item/58-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86(1).html
http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/208
http://www.afkarnews.ir/vdce7p8zwjh8wpi.b9bj.html
http://www.afkarnews.ir/vdcayin6y49nuaz..5g4k1kxgd649q.html
منبع : دیدبان