عربستان در سالی که گذشت
مرگ ملک عبدالله و آغاز پادشاهی ملک سلمان همراه بود با تغییر و تحولات بزرگی که وی چه در عرصه داخلی و چه در سطح سیاستهای منطقهای ایجاد کرد که منجر به عبور عربستان از سیاست محافظه کارانه سابق به سمت یک سیاست تهاجمی منطقهای شد...
1- آغاز جنگ یمن
مرگ ملک عبدالله و آغاز پادشاهی ملک سلمان همراه بود با تغییر و تحولات بزرگی که وی چه در عرصه داخلی و چه در سطح سیاستهای منطقهای ایجاد کرد که منجر به عبور عربستان از سیاست محافظه کارانه سابق به سمت یک سیاست تهاجمی منطقهای شد تحلیل گران این تغیر سیاست ناشی از تلاش محمد بن سلمان وزیر دفاع برای کسب قدرت و رساندن خود به پادشاهی میدانند. با آغاز سال، عربستان به بهانه سرکوب انصارالله در فروردین 94 رسما حمله به یمن را آغاز نمود. این حمله در حالی طی سال 94 بهطور متداوم ادامه یافت، که وضعیت انسانی در یمن بسیار وخیم است. عربستان سعودی در این جنگ با حمایت از عبدربه منصورهادی و مخالفان نیروهای انصارالله که امروزه بخشی از مناطق جنوب یمن از جمله عدن را در اختیار دارند، به دنبال حذف جنبش نزدیک به آرمان اسلامی است.
عربستان سعی نمود با بزرگنمایی تهدید انصارالله و حضور ایران در یک کشور عربی، ائتلافی از دیگر کشورها را تشکیل دهد که در عمل تنها امارات بهطور جدی حاضر به همراهی عربستان شد. طرح عربستان برای یمن، ایجاد کشوری فدرالی با شش اقلیم طبق طرح شورای همکاری خلیج فارس است. اما اکنون جنگ و معادلات یمن به خواسته عربستان پیش نرفته است، لذا سعودیها و محمد بن سلمان بهعنوان شخص نخست این حمله، در بنبست سیاسی و راهبردی قرارگرفتهاند. باید منتظر ماند که آیا در سال آینده عربستان با تداوم و افزایش حملات و حمایتهای خود از مخالفان انصارالله موفق خواهد شد در قسمتهای دیگر یمن پیشروی کند یا اینکه تن به راه حل سیاسی و گفتگو خواهد داد؟
طرح فدرالی شدن یمن نیز ابتدا توسط عربستان سعودی طرح شد. فدرالی شدن یمن برونداد اصلی کنفرانس گفتگوی ملی یمن در اوایل سال 2014 میلادی نیز بود که تقسیم این کشور به شش منطقهی فدرالی را پیشنهاد کرده بود. این شش منطقه فدرالی عبارت بودند از:
1. اقلیم حضرموت به مرکزیت المکلا؛
2. اقلیم سبا به مرکزیت سبا؛
3. اقلیم عدن به مرکزیت عدن؛
4. اقلیم الجند به مرکزیت تعز؛
5. اقلیم ازال به مرکزیت صنعاء؛
6. اقلیم تهامه به مرکزیت حدیده.
در واقع، از شش اقلیم یمن، دو اقلیم حضرموت و عدن در جنوب و چهار اقلیم سبا، الجند، ازال و تهامه در شمال هستند.
طرح تقسیم یمن به شش منطقه فدرالی، طرحی است که با حمایت دولت موقت عبدربه منصورهادی در کنفرانس گفتگوی ملی یمن مورد تصویب قرار گرفت. پس از اینکه کنفرانس گفتگوی ملی یمن طرح تقسیم این کشور به شش اقلیم را به عبدربه منصورهادی تقدیم کرد، عبدربه منصورهادی در توصیف این طرح عنوان کردک«چنین سیستمی میتواند باعث پایان دادن به انحصار ثروت و توزیع عادلانه منابع کشور شود... سیستم فدرال، یمن را از کشوری فقیر به کشوری ثروتمند تبدیل خواهد کرد... سیستم فدرال، درمان بحران انحصار قدرت و ثروت، نیز راه حل مشکلات اقتصادی این روزهای یمن است».
اما انصارالله قویاً اعلام کرد که با این طرح موافقت نخواهد کرد. در طرح فدرالی در نظر گرفته شده برای یمن، انصارلله دیگر راه به آبهای آزاد نخواهد داشت و کنترل باب المندب را از دست خواهد داد. شواهد آشکاری وجود دارد مبنی بر اینکه، طرح تقسیم این کشور به شش اقلیم فدرالی را با موافقت عربستان سعودی ارائه شده است. سعودیها و متحدانش در شورای همکاری خلیج فارس از طریق فدرالی شدن نظام سیاسی در یمن به دنبال این هستند که یک دولت ضعیفی که با مناطق فدرالی دچار چالش خواهد شد، در این کشور روی کار بیاید تا این دولت همچنان به عربستان و متحدانش وابسته باشد. با توجه به ساختار قومی و قبیلهای که در این کشور وجود دارد، فدرالی شدن یمن سبب میشود در صورتی که دولت مرکزی یمن با عربستان سعودی چالش پیدا کند، سعودیها بتوانند از طریق مناطق فدرالی بر دولت مرکزی یمن اعمال فشار کنند؛ مطابق شرایطی که اکنون میان دولت مرکزی عراق و منطقه فدرالی کردستان این کشور وجود دارد. عربستان سعودی و متحدانش از طریق این طرح همچنان تلاش میکنند شیعیان یمنی در این کشور در حاشیه باقی بمانند.
2- تشدید چالش و رقابت با جمهوری اسلامی
عربستان و جمهوری اسلامی طی دهه گذشته فراز و نشیبهای زیادی در روابط خود تجربه نمودهاند. در سال 94 اتفاقاتی چون حمله عربستان به یمن، تشدید نزاع در پرونده سوریه، انتخاب رئیسجمهور لبنان و همچنین توافق هستهای موجب افزایش نزاع و تنش در میان این دو همسایه شود. دو فاجعه کشتار بزرگ منا و اعدام شیخ نمر، این تنش را به بالاترین حد خود رساند. عربستان سعودی با بهرهگیری از اقدامِ اشتباه تعرض عده ای به سفارت عربستان در تهران، به دنبال ایجاد یک جبهه در سطح منطقه و اسلامی علیه ایران بود. تلاشهای عربستان بهمنظور ایجاد جبهه علیه ایران و شکست جمهوری اسلامی خصوصا در سوریه طی سال 94 را میتواند اصلیترین مبنای سیاست منطقهای آل سعود دانست. تنش میان تهران و ریاض نگرانیهای بینالمللی پیرامون حفظ موازنه در منطقه راهبردی خلیجفارس را افزایش میدهد و زمینه را برای حضور بیشتر قدرت (قدرتهای) مداخلهگر فرا منطقهای آماده میکند. اگرچه تنشهای کنونی دارای ریشههای عمیق تاریخی و فرهنگی است، اما اهمیت وجود امکان گفتگو میان دو کشور با توجه به آغاز روندهای سیاسی موردحمایت شورای امنیت در سوریه، بیشتر قابلدرک خواهد بود.
بیتردید اعدام شیخ نمر یکی از خطاهای سیاسی داخلی آلسعود است تا جاییکه که حتی متحدان این کشور نیز اقدام سعودی را غیرعقلانی ذکر کردهاند. هیلاری کلینتون نامزد انتخابات آتی ریاستجمهوری آمریکا اظهار داشت: «فکر نمیکنم آنها تصمیم هوشمندانهای اتخاذ کردند. اعدام روحانی این کشور که موجب ناآرامیهای وسیع در خاورمیانه شده است، منطقه را بیشتر شعلهور میکند.» بنیاد «دفاع از دموکراسیها» نیز در گزارشی به قلم «دیود آندرو وینبرگ» پیرامون «ابعاد اعدام شیخ نمر و تأثیر آن بر اوضاع منطقه» نوشت «اعدام شیخ نمر سرکوب استبدادی بوده است تا مبارزه علیه اعمال خرابکارانه.» همچنین روزنامهی آلمانی بیلد در تیتر اول خود در روز ۱۴ دی ۱۳۹۴ عنوان داشت: «عربستان سعودی چیزی جز نفت، خرما و تروریسم برای جهان ندارد.»
قطع شدن روابط تجاری و اقتصادی بین ایران و عربستان سعودی درمجموع فعالیتها و تبادلات تجارت خارجی دو کشور اهمیت و تأثیرگذاری چندانی ندارد. چراکه مبادلات تجاری بین تهران و ریاض به لحاظ حجم کمتر از یک درصد مجموع تجارت خارجی دو کشور را تشکیل میدهد و به لحاظ محتوا نیز عناصری تعیینکننده را شامل نمیشود. بهخصوص اینکه روابط تجاری دو کشور در طول یک دهه اخیر سیر نزولی داشته و چشمانداز مثبتی را پیش روی خود نداشته است. روابط اقتصادی ایران و عربستان در چند دهه اخیر تابعی از مناسبات سیاسی دو طرف بوده و در شرایط کنونی نیز قطعی روابط بیش از آنکه اهمیت اقتصادی داشته باشد، واجد ابعاد نمادین سیاسی است. این قطعی روابط نشانگر اوجگیری اختلافات و گسترش تنشهای سیاسی است و هرگونه سیاست و اقدام اقتصادی سلبی نیز بهمثابه اهرمی برای افزایش فشارهای سیاسی و بازگوکننده نارضایتیهای سیاسی است. بر این اساس در چنین شرایطی اقدام قطع روابط اقتصادی از سوی عربستان برای انتقال پیام سیاسی به ایران میتواند با واکنشهایی مانند عدم اعزام حجاج در روندی چندساله بهعنوان اقدامی متقابل برای انتقال پیام سیاسی متناسب در دستور کار قرار گیرد.
3- کاهش قیمت نفت و گمانهزنی خصوصی سازی آرامکو
کاهش نفت طی در سال 94 و رسیدن به کمترین قیمت طی ده سال اخیر در کنار هزینههای جنگ یمن، عربستان سعودی را دچار بحرانهای مالی نموده است. کاهش بهای جهانی نفت، کسری بودجه عربستان را حدود دو برابر افزایش داد و از 39 میلیارد دلار به 50 میلیارد دلار در ماههای پایانی 2014 رساند. عربستان نخستین بار از سال 2009 (1388) از ذخایر ارزی خود استفاده کرد. حجم ذخایر ارزی عربستان 714 میلیارد دلار است و کاهش بهای جهانی نفت، مقامات سعودی را وادار کرد از آن برای جبران کسری بودجه خود استفاده کنند.
خصوصیسازی آرامکو بر اقتصاد عربستان نیز قطعاً تأثیرگذار خواهد بود. عربستان سعودی دولتی رانتیر است. در مدل دولت رانتیر مردم معتقدند که دولت مشروعیت خود را از طریق توزیع مجدد درآمد نفت، تسهیلات رفاهی، سوبسیدهای متعدد، اعانهها و تطمیع به دست میآورد. در این مدل هم ثبات و هم مشروعیت تا زمانی پایدار است که دولت به منبع لایزال ثروت متصل باشد و نیازی به مالیات شهروندان احساس نکند. تا وقتیکه دولت ثروت را بین مردم توزیع میکند از امنیت نسبی برخوردار است و تنها تهدیدی که متوجه دولت است این است که ناگهان درآمدهای نفتی کاهش یابد، در چنین حالتی دولت بهعنوان توزیعکننده عمده ثروت در جامعه با بحران مواجه میشود. احتمال فروش سهام بزرگترین شرکت نفتی جهان با واکنشهای متفاوت و بسیاری در سطح منطقه و جهان روبرو شده است. محمد بن سلمان در این خصوص گفت: «من شخصاً در مورد این مرحله مشتاق هستم و باور دارم که به نفع بازار عربستان است و باعث شفافیت در عربستان و مبارزه با فساد در این کشور خواهد شد و به نفع شرکت آرامکو نیز خواهد بود.
هنوز حکام سعودی تصمیم قاطعی در این خصوص نگرفتهاند و شاید یکی از اهداف آنها سنجش واکنشهای داخلی، منطقهای و جهانی باشد، اما دلایلی چند باعث شده عربستان سعودی در این مسیر قدم بردارد. اول اینکه، کاهش شدید درآمدهای نفتی باعث گردیده تا ریاض به فکر جبران کسری بودجه خویش باشد، دوم اینکه، عربستان سعودی سعی دارد تا تصمیمات اوپک را بیشازپیش تحت تأثیر قرار دهد؛ سوم اینکه، عربستان سعی دارد تا بر رقبای منطقهای فشار وارد کرده و آنها را به اتخاذ مواضع انفعالی وادار نماید؛ چهارم اینکه، عربستان سعی دارد تا امنیت خود را به امنیت قدرتهای بزرگ گرهزده و در درگیریهای احتمالی آینده منابع نفتی خود را از هرگونه تعرض مصون بدارد.
4- اولین حضور زنان پای صندوقهای رأی
در دی ماه انتخابات شورای شهر برای نخستین بار زنان توانستند هم نامزد شده و هم در انتخابات مشارکت کنند. از 7 هزار نامزد انتخابات،979 نفر آنها زن بودند و 20 زن نیز موفق به کسب کرسی در انتخابات شورای شهر شوند. این بدان معناست که از حدود 2100 کرسی شورای شهر کمتر از یک درصد آنها در اختیار زنان قرار گرفت. اگرچه این موضوع تغییر چشمگیری به شمار نمیآید اما برای تنها کشور در جهان که در آنجا زنان از حضور در انتخابات منع میشوند یک پیشرفت به شمار میآید.
مسئله دستیابی زنان به حقوق اولیه اجتماعی و فردی در عربستان یکی از مسائلی است که در سالهای اخیر توجه رسانههای بینالمللی را به خود جلب کرده و باعث شده تا گزارشهای زیادی از وضعیت زنان این کشور منتشر شود. بهویژه با رشد دسترسی به اینترنت، اکنون زنان عربستانی دنیای متفاوت از جامعه بسته و سنتی گذشته عربستان مشاهده میکنند. همین مسئله باعث شده تا مسئله حق رای و اعطای حق رانندگی به یکی از چالشهای اساسی مسئله حقوق زنان در عربستان تبدیل شود. عربستان از جمله جوامعی است که سیطره سنت با تعصب و برداشتهای سلفی از دین پیوند خورده و نیمی از افراد جامعه را که زنان هستند از هرگونه حضور اجتماعی، مشارکت شهروندی و حقوق سیاسی محروم نموده است. در این کشور به لحاظ حاکمیت فرهنگ اسلامی و سنن خاص ملی، نگرش ویژهای نسبت به زن وجود دارد. اگر وضعیت زنان در عربستان را با وضعیت عمومی زنان در دیگر کشورها همچون نقشهای اجتماعی، مشارکت سیاسی و … مقایسه کنیم، متوجه این مسئله خواهیم شد که حضور زنان در عربستان بسیار کمرنگ است. این امر میتواند ناشی از عوامل متعدد و گوناگونی از جمله فرهنگ سیاسی سنتی و قبیلهای، نظام باورها و اعتقادات و همچنین نظام سیاسی این کشور باشد. بعضی از این امور توسط جامعه پذیرفته شده و در بعضی موارد هرگونه ساختار شکنی منجر به هیاهوئی در درون یا بیرون میشود که نمونهی آن در سالهای اخیر در رانندگی زنان و رسانهای شدن این قضیه بهوضوح خود را نشان داد. روند نوگرایی اجتماعی عربستان سعودی و ورود مظاهر جدید سیاسی و اجتماعی (که حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان یکی از مصادیق آن است) بر جامعه عربستان تأثیرگذار خواهد بود. این فرایند رو به تزاید اصول محافظه کارانه علمای وهابی را در معرض آزمایش قرار خواهد داد و نتیجه آن تنش رو به رشد میان سنتگرایان اسلامی و نوگرایان لیبرال در داخل مرزهای عربستان خواهد بود که میتواند بر نوع و ماهیت گذار جامعه عربستان تأثیرگذار باشد.
5- تشکیل ائتلاف ضد تروریسم و رقابت قدرت داخلی
اعلام ائتلاف نظامی اسلامی برای مبارزه با تروریسم از سوی عربستان سعودی، تحلیل و واکنشهای مختلفی از سوی دولتها شاهد بودیم. ائتلاف ضد تروریسم در نشستی از سوی محمد بن سلمان وزیر دفاع عربستان اعلام شد. ائتلاف متشکل از 34 کشور عضو و 10 کشور خارج از ائتلاف که از آن حمایت میکنند است.پس از اعلام اسامی کشورها واکنشهایی به دلیل تصمیم طایفهگرایی عربستان در کنار گذاشتن کشورهای دارای حاکمیت شیعی چون ایران و عراق که اصلیترین کشورهای درگیر تروریسم هستند، به دنبال داشت. در این ائتلاف اسامی کشورهایی ازجمله اردن، امارات، پاکستان، بحرین، بنگلادش، ترکیه، تونس، جیبوتی، سودان، سومالی، فلسطین، قطر، ساحلعاج، کویت، لبنان، لیبی، مالزی، مصر، مغرب، یمن و ... به چشم میخورد.
به نظر میرسد سعودیها به دنبال این هستند که در صورت اجرایی شدن مبارزه با تروریسم در سوریه، طرح و مکانیسمی به نمایندگی از کشورهای عربی - اسلامی به رهبری ریاض روی میز داشته باشند. شاید ریشه این تصمیم را بتوان در سخنان جان کری پیدا نمود. جان کری در مصاحبه خود با شبکه سی ان ان از قدرتهای منطقهای درخواست نمود که برای سرکوب تروریسم در سوریه نیروی زمینی اعزام نمایند زیرا ایالاتمتحده ورود زمینی نخواهد کرد. واکنش به این سناریو احتمالی در بیانیه حزبالله پس از تشکیل ائتلاف نیز میتوان مشاهده نمود. در بیانیه حزبالله آمده است: تردیدهای عمیقی در رابطه با اهداف پنهان اقدام عربستان در تشکیل ائتلاف اسلامی -نظامی برای مبارزه با تروریسم وجود دارد. ائتلاف اسلامی در راستای خواست آمریکا تشکیلشده است. آمریکاییها برای اینکه خود نیروی زمینی به منطقه نفرستند به دنبال ایجاد نیرویی با ویژگیهای طائفه ای و مذهبی در منطقه بودند اعلام شدن این ائتلاف از سوی محمد بن سلمان که تنها، ولی عهد، محمد بن نایف را مانع خود پیش روی پادشاهی پس از پدرش میداند، موجب شد بسیاری از تحلیل گران این اتفاق را تنها یک اقدام صوری بدانند. به باور مجتهد که همواره اخباری جنجالی از درون حاکمیت سعودیها در تویتر خود منتشر میکند، این ائتلاف تنها نتیجه یک جنگ داخلی قدرت است. محمد بن سلمان تنها به دلیل اطمینان و نزدیکی غربیها به ویژه آمریکاییها به محمد بن نایف در مبارزه با تروریسم دست به این اقدام زده است. محمد بن سلمان به دنبال این بوده است با اعلام مسئولیت خود در یک ائتلاف بزرگ ضد تروریسم، ضمن در اختیار گرفتن بودجه ضد تروریسم که هماکنون در اختیار بن نایف است، اعتماد غربیها را نیز به خود جلب کند. مجتهد اضافه میکند گویا بن سلمان با چنین کاری میخواهد به غرب بگوید که اگرچه محمد بن نایف بر تروریسم در داخل مرزهای عربستان پیروز شد ولی من میتوانم تروریسم را در سراسر جهان اسلام سرکوب کنم.
6- نزدیکی راهبردی با رژیم صهیونیستی
سال گذشته اخبار و سخنان زیادی نشان دهنده نزدیکی رژیم صهیونیستی و عربستان است. انتشار مقاله شاهزاده ترکی الفیصل مدیر سابق سازمان اطلاعات عربستان، اعلام آمادگی وزیر نفت عربستان برای فروش نفت به رژیم صهیونیستی و یا گزارشهای متعددی که در زمینه موافقت سعودی برای حمله هوایی رژیم صهیونیستی به ایران از طریق خاک این کشور و همچنین همکاری دو طرف در زمینه سامانه دفاع موشکی گنبد آهنین وجود دارد، همگی نشاندهنده برقراری ارتباط و تأکید بر اشتراک منافع میان طرفین در سال گذشته بوده است.
بر همین اساس نیز نشست اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا با موضوع مذاکرات هستهای ایران با دو تن از مقامات طرفین در حالی برگزار شد که هر دو مدعی بودند که ایران تهدید مشترک علیه این رژیم و عربستان است. متعاقب آن اظهارنظر بیسابقه دوری گولد مدیرکل وزارت خارجه اسرائیل در زمینه همپیمانی رژیم صهیونیستی و عربستان همه و همه نشانههایی جدید از دوستی بین این دو رژیم هستند.
لذا این پرسش مطرح میگردد که علت اوجگیری مناسبات دوستانه میان رژیمهای سعودی و صهیونیستی در چیست؟ پاسخ به این سؤال در مقطع فعلی بیتردید به توافق هستهای برجام میان ایران و کشورهای 1+5 بازمیگردد. همانگونه که از مدتها قبل این دو رژیم تلاش فزایندهای را برای اخلال در روند مذاکرات آغاز کرده بودند، به نظر میرسد که پس از توافق وین نیز نارضایتی مقامات صهیونیستی و سعودی مشهود است. با توجه به وضعیت جدید منطقه مقامات سعودی و صهیونیستی با عنایت به منافع مشترک دوجانبه به دنبال راهی برای برخورد با ایران هستند.
بنابراین آنها تصمیم گرفتهاند که با تقویت پیوندهای میان خو د، به دنبال پیشبرد منافع مشترک و مقابله با تهدیدات مشترک باشند. در حال حاضر تلاش فزایندهای از سوی ریاض جهت ایجاد جبهه سنی در برابر ایران با حضور بازیگران دیگری نظیر ترکیه، اردن، مصر و حتی حماس صورت گرفته است و لذا دراز کردن دست دوستی به سوی رژیم صهیونیستی باهدف تقویت این جبهه سنی صورت میگیرد. متقابلاً تلآویو نیز به دنبال ترویج این مطلب است که عربها دیگر اسرائیل را دشمن اصلی خود نمیدانند، بلکه ایران را بهعنوان مهمترین دشمن خود میشناسند؛ اما مهمتر از این جبهه، ایجاد این درک جدید در عربستان و رژیم صهیونیستی است که بهعنوان دو متحد منطقهای آمریکا و دو دشمن جمهوری اسلامی ایران بایستی روابطی دوستانه با یکدیگر داشته باشند. لذا همانگونه که مصر در کمپ دیوید تنش با رژیم صهیونیستی را پایان داد، عربستان نیز در حال قدم نهادن در این مسیر است.
مهمترین موضوعی که در مناسبات آتی منطقهای در پرتو اتحاد سعودی-صهیونیسم قابلتصور است، فراموشی مسئله فلسطین خواهد بود. در این شرایط مقامات رژیم صهیونیستی تلاش میکنند در آرامش سه سناریوی امنیتی خود را پیگیری کنند: مبارزه مستمر با حماس در غزه، درگیری نظامی دوم با حزبالله لبنان و نهایتاً پیگیری دیپلماتیک مناقشه با دولت خودگردان. واقعیت آن است که در پرتو دشمن سازی از ایران، عربستان حاضر است همه هزینههای مادی و معنوی لازم را بدهد تا بتواند رژیم صهیونیستی را در کنار خود داشته باشد.
7- حضور عربستان در سازمانهای بینالمللی
عربستان یکی از مرتجعترین کشورهای جهان است که از حمایت و پشتیبانی بیچونوچرای غرب برخوردار است و غرب چشمان خود را بر روی جنایات ضد حقوق بشری این کشور در داخل و خارج از کشور بسته است. این کشور ناآشنا با دموکراسی و حقوق بشر، در برخی از سازمانهای مدافع حقوق بشری عضویت دارد و علیه دیگر کشورها چهره حقوق بشری میگیرد؛ البته عضویت در این سازمانها همانند شمشیری دو لبه خواهد بود، زیرا اعضا در مقابل حقوقی که از آن برخوردارند میبایست تکالیفی را نیز انجام دهند. همچنین اعضای این نهادها میبایست خود نیز مطابق سیاستهای اعلامی سازمانهای مذکور حرکت نمایند؛ اما اخیراً دو قطعنامه توسط کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد موسوم به کمیته حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی ایران صادر شده که یک قطعنامه بر مبنای گزارش احمد شهید و به پیشنهاد کانادا مطرح شد و قطعنامه دیگر به پیشنهاد عربستان و با حمایت قطر بود که به نقض حقوق بشر در سوریه اشاره نموده بود. درحالیکه هنوز عربستان سعودی هیچ جواب متقنی به دلایل شکلگیری فاجعه منا و نحوه نامناسب امدادرسانی به حادثه دیدگان در این فاجعه ارائه نکرده، به کشتار مردم بیدفاع یمن ادامه میدهد، در بحرین، عراق، سوریه، فلسطین و مصر دخالت میکند و از تروریستها در عراق و سوریه حمایت میکند؛ با کمک برخی دیگر از کشورها قطعنامه غیر الزامآوری را علیه ایران در کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحده به تصویب رساند. این قطعنامه که به نقض حقوق بشر در سوریه اشاره دارد و بهطور مشخص به ایران اشاره نموده است، با ۱۱۵ رأی موافق، ۱۵ رأی مخالف و ۵۱ رأی ممتنع به تصویب رسید. با این وضع حقوق بشر عربستان سعودی در برخی نهادهای حقوق بشری عضو است و یا حتی مضحکتر اینکه در برهههایی ریاست دورهای آنها را بر عهده داشته است. بهعنوانمثال «فیصل تراد» فرستاده عربستان سعودی به شورای حقوق بشر سازمان ملل در 26 شهریورماه سال جاری به مدت دو هفته ریاست شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد را بر عهده گرفت. عربستان در سال 2013 به عضویت شورای حقوق بشر سازمان ملل درآمد که در آن زمان نهادهای حقوق بشری به همراه معارضان عربستانی نسبت به این انتصاب اعتراض کردند.
8- روابط عربستان و قدرتهای بزرگ نظام بینالملل
در سال گذشته عربستان سعودی روابط پر فراز و نشیبی با سه قدرت نظام بین المللی روسیه، آمریکا و چین تجربه نمود.
1-8- عربستان و ایالات متحده آمریکا: رویکرد نسبت به بحران سوریه، یکی از نقطه افتراق های بین این دو کشور است. عربستان و آمریکا هر دو از معارضه سوریه حمایت کردند و تلاشهای فراوانی برای شکست ارتش و براندازی حکومت سوریه کردند. در ابتدای بحران سوریه، آمریکا کاملاً دست ترکیه و قطر و عربستان را برای آتشافروزی در سوریه باز گذاشت و از آنها حمایتهای اطلاعاتی و پشتیبانی لجستیکی به عمل آورد. بعدها که مسجل شد ارتش آزاد در سوریه دوام نمیآورد این کشورها اقدام به احیای القاعده و واردکردن تروریست از نقاط مختلف دنیا منجمله کشورهای غربی کردند. این اقدام نیز نتوانست سرنوشت بازی را به نفع معارضه تغییر اساسی بدهد اما با از کنترل خارج شدن این تروریستها، ارتش سوریه وجه جهانی در مبارزه با آنها کسب کرد و بر مشروعیت آن افزوده شد و شرایط سوریه بهگونهای شد که حتی کشورهای غربی نیز از فروپاشی ارتش و حکومت مرکزی سوریه بیمناک شدند. در این شرایط عربستان و ترکیه خواهان دخالت مستقیم و بیشتر از طرف آمریکا در سوریه شدند. آنها میخواستند که طرحی شبیه به تجربه ناتو در لیبی یا حمله آمریکا به عراق، در قضیه سوریه نیز پیاده گردد. درست چند روز پس از آنکه اوباما اعلام کرد سلاح شیمیایی خط قرمز ما در سوریه است در نزدیکی محل استقرار بازرسان سازمان ملل بمباران شیمیایی انجام میگیرد. به این بهانه عربستان و ترکیه از آمریکا طلب مداخله میکنند و آمریکا بنا به دلایل زیادی توان ورود به سوریه را در خود نمیدید. بعدها پس از ورود روسیه به جنگ سوریه، عملاً امکان چنین عملی از آمریکا سلب گردید. این امر از منظر آل سعود واگذار کردن سوریه به ایران و روسیه محسوب میشود.
رویکرد آمریکا در مذاکرات هستهای با ایران را میتوان از دیگر موارد اختلافات عربستان با آمریکا دانست. هرچند که مسئولین عربستان در بیانیههای رسمی خود نسبت به این توافق روی خوش نشان دادند ولی مخالف رفع تحریمهای اقتصادی و نظامی از ایران بودند و از عواقب خروج ایران از انزوای سیاسی و اقتصادی شدیداً هراسناک بودند. تلاشهای آنها برای بر هم زدن مذاکرات هستهای با شکست مواجه شد. آنها همچنین میترسیدند که رویکرد اوباما در تعامل با ایران منجر به برقرار روابط دیپلماتیک با ایران بگردد و حالت خصمانهای روابط ایران-آمریکا پایان بیابد. این امر در کنار دکترین چرخش آمریکا به سمت شرق آسیا این ذهنیت را در آل سعود ایجاد کرد که آمریکا درواقع دست برتر ایران در منازعات منطقهای را به رسمیت شناخته و به نحوی آل سعود را در مواجه با ایران تنها گذاشته است. این امر برخی تحلیلگران عرب را تا جایی برد که حرف از اتحاد ایران و آمریکا زدند درحالیکه عمق اختلافات دو کشور هنوز بسیار زیاد است. ایران، آمریکا را وادار به پذیرش قدرت منطقهای خود کرد و آمریکا توان اقتصادی و نظامی برای دخالت بیشتر در منطقه را ندارد و اولویت اصلی آن از خاورمیانه به شرق آسیا منتقل شده است. هرچند پیشبینی آینده در منطقهای مثل غرب آسیا که سیاست در آن بسیار آشوبناک و غیرخطی است امری بسیار دشوار است؛ اما میتوان گفت که اوضاع روابط این دو کشور اقلاً تا پایان دوره اوباما تغییر آنچنانی نخواهد داشت؛ زیرا این نوع از روابط نتیجه تلفیق دکترین سیاست خارجی دولت اوباما و شرایط اقتصادی و استراتژیک آمریکا بوده که در سال آینده نیز این دو امر تغییر آنچنانی نخواهد کرد.
2-8- عربستان و چین: رئیس جمهور چین قبل از سفر به ایران در بهمن ماه ، سفری نیز به عربستان داشت. بر اساس گزارش رسانهها، چین و عربستان در جریان این سفر برای ایجاد یک همکاری جامع استراتژیک توافق کردند و بر افزایش همکاریها در زمینههای سیاسی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی، نظامی، امنیتی و انرژی تأکید کردند. همچنین پکن و ریاض در عرصههای منطقهای و بینالمللی در زمینه مبارزه با تروریسم و صلح و ثبات منطقه و ثبات بازارهای جهانی انرژی بر همکاری دوجانبه تأکید کردند. در اجلاس مشترک سران 2 کشور، همچنین،14 موافقتنامه و تفاهمنامه به منظور تقویت همکاری میان دو کشور در زمینههای مختلف امضا شد. تفاهمنامههایی در زمینه احیای ایده چین برای جاده ابریشم دریایی و طرح ابتکار عمل دریایی چین برای قرن 21، همچنین غول نفتی آرامکو عربستان نیز با شرکت «سینوپک» چین توافقنامهای برای همکاری استراتژیک بین دو شرکت به امضا رساند. برخی تحلیگران بینالمللی معتقدند روابط چین و عربستان فاقد دورنمای استراتژیک است و روابط دو کشور را تنها و تنها از منظر انرژی و نفت بررسی میکنند و معتقدند این تنها نفت است که عربستان و چین را به هم پیوند زده و روابط دو کشور با نفت شروع میشود و به نفت نیز خاتمه پیدا میکند. این تحلیل غیرمنطقی نیست چرا که عربستان بزرگترین صادرکننده نفت جهان و چین بزرگترین واردکننده نفت از این کشور است. از این منظر حتی اگر صادرات نفت عربستان به چین نیز متوقف شود، پکن میتواند آن را از طریق ایران یا روسیه جبران کند.
عربستان از سوریه تا یمن و از عراق تا سینکیاینگ چین از ایدئولوژی اسلام وهابی که ریشه اصلی گسترش گروههای تروریستی مثل داعش در منطقه غرب آسیا است، حمایت میکند. یعنی دقیقاً مسئلهای که نقطه مقابل منافع چین محسوب میشود و دورنمای روابط راهبردی دو کشور را در هالهای از ابهام قرار میدهد. پکن طی سالهای اخیر به شدت از شکلگیری و گسترش اسلامِ تکفیریِ الهامگرفته از مفتیهای سعودی در منطقه سینکیانگ خود نگران است. بسیاری از مدارس وهابی که در مناطق مسلماننشین چین طی چند دهه گذشته تأسیس شدهاند، منابع مالی و ایدولوژی خود را مدیون کمکهایی هستند که از عربستان به این منطقه سرازیر میشود و پدیده «ایغورهای جهادی» خواهان استقلال نیز ریشه در این مسئله دارد. شاید به همین دلیل باشد که یک تحلیلگر چینی به آسیا تایمز میگوید: «نگرانی بزرگ ما چینیها در غرب آسیا نفت نیست؛ عربستان سعودی است.»
جدای از حمایت عربستان از اسلام تکفیری، سیاست خارجی عربستان در منطقه غرب آسیا، درست نقطه مقابل چین قرار دارد. چین در مورد موضوعات مهم منطقه مثل سوریه خواهان حفظ دولت کنونی این کشور است. در مورد تروریسم نیز خواهان ریشهکنی آن با کمک سازمان ملل است. در مورد یمن و عراق نیز سیاستهای مشابهی دارد و کلاً میتوان گفت سیاست خارجی چین در غرب آسیا مبتی بر حفظ ثبات است. اما سیاستهای عربستان منشأ تولید بیثباتی است.
مسئله دیگری که چین را در ایجاد روابط راهبردی با عربستان محتاط میکند، موضع ریاض درباره نظم موجود بینالمللی و هژمونی ایالات متحده است. سیاست بینالمللی چین، مبارزه با یکجانبهگرایی و عدم پذیرش هژمونی آمریکا است. اما دولتمردان سعودی برای سالها تحت حمایت آمریکا قرار داشتند و بسیاری از آنها روابط بسیار مستحکمی با الیگارشیهای سیاسی، نظامی و امنیتی آمریکا برقرار کردهاند. این وضعیت چنان در محافل سیاسی و آکادمیک جهان معروف است که حتی برای ارزیابی میزان بخت و اقبال شاهزادگان سعودی برای صعود در هرم قدرت این خاندان به میزان نزدیکی یا دوری آنها به کانونهای قدرت در آمریکا مثل سیا، پنتاگون یا وزارت خارجه استناد میشود. از نگاه پکن، دولتمردان سعودی در بهترین حالت تنها سعی دارند با کارت چین در مقابل آمریکا بازی کنند و قادر نیستند در دیدگاه کلان یک سیاست راهبردی مستقل از آمریکا در پیش بگیرند.
3-8- عربستان و روسیه: اگر نگاهی کوتاه به سابقه روابط عربستان- روسیه بیندازیم متوجه پیشرفت ملموسی در روابط این دو کشور خواهیم شد که آغازکننده اغلب این روابط مسکو بوده است زیرا این کشور بعد از فروپاشی نظام شوروی نیاز به گسترش شراکتها و سرمایهگذاریهای خارجی را حیاتیتر ارزیابی کرده است. در همین اثنا عربستان با غنیمت شمردن فرصت همکاری با مسکو تفاهمنامههایی درزمینههای مختلف، میانسالهای 2003-2007 منعقد کرده است. اما سال 2015 با سفر محمد بن سلمان به روسیه و امضای قرارداد ساخت16 نیروگاه اتمی در عربستان و اعطای حق امتیاز ساخت نیروگاه اتمی عربستان به این کشور نشان از ورود به مرحلهای جدید در روابط دو کشور داشت.
علیرغم پذیرش حضور نظامی روسیه در سوریه از سوی کشورهای عربی، حاکمان سعودی و قطری نگاه دیگری به این حضور دارند. آنها معتقدند این حضور باعث طولانیتر شدن بقای اسد در حکومت و باعث پیچیدهتر شدن بحران خواهد شد. برخی از بخشهای جامعه و نخبگان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس معتقدند دخالت روسیه موجب شکلگیری خصومتی خواهد شد که مبارزه با آن الزام دارد اما برخی دیگر از جریانات سلفی همانند النصرة معتقد به تکرار تجربه جهاد افغانها ضد روسیه در سوریه هستند.
میتوان اهداف روابط میان سعودیها و روسیه را به شرح زیر خلاصه کرد:
1. روسیه به دنبال کاستن از تاثیر تحریم های غربی اعمال شده علیه آن به دنبال بحران اوکراین، از طریق بالا بردن حجم همکاری اقتصادی و تجاری با عربستان سعودی است.
2. روسیه میکوشد از طریق برقراری روابط با سعودی ها، نقش برجسته ای در خاورمیانه به ویژه پس از تغییرات سیاسی و امنیتی بزرگی که این منطقه شاهد آن بوده است، ایفا کند به ویژه که آمریکا و کشورهای غربی به دنبال سیطره بر این منطقه هستند.
3. سعودیها از طریق بهبود روابط با روسیه به دنبال جبران باخت های سیاسی خود به سبب تجاوز به یمن به ویژه پس از امتناع و خودداری کشورهای همپیمان آنها شامل مصر و ترکیه و پاکستان برای ادامه حمایت از این تجاوز، هستند.
4. ریاض احساس میکند که غربی ها به آن به عنوان یک شریک استراتژیک در منطقه نگاه نمیکنند به ویژه پس از برجام و رسوایی هایی که در نتیجه تکفر سلفی افراطی مغایر با ایدئولوژی غربی، به بار آورده است. علاوه بر آن باید تاکید کنیم که سعودی ها به دنبال راضی کردن مسکو برای اتخاذ موضع منسجم با گرایش های آنها در قبال پرونده هسته ای ایران هستند زیرا ریاض توافق میان تهران و پنج به علاوه یک را سبب افزایش توان ایران و نفوذ آن در منطقه می داند.سعودی ها نمی خواهند که ایران رقیب بزرگ آنها در منطقه باشد.
دورنمای آینده مناسبات ریاض و مسکو از سوی تحلیل گران شامل موارد زیر است:
1. روسیه روابط خوب با ایران را در همه زمینه ها حفظ کنند و روابط با عربستان را در بُعد اقتصادی محدود کند.
2. همکاری هسته ای و تسلحیاتی میان ریاض و مسکو بدون شک تحت تاثیر دیکته های کشورهای غربی به ویژه آمریکا بر عربستان خواهد بود و بنابراین این همکاری شاهد تحول چشمگیر و گسترده ای در آینده نخواهد بود.
3. سیاست روسیه در قبال سوریه تحت تاثیر روابط میان مسکو و ریاض قرار نخواهد گرفت و شاهد تغییر ملموسی در آینده آن نخواهیم بود.
4. روسیه به دنبال حفظ موضع میانه رو خود در بحران یمن است و به دنبال تحقق برخی دستاوردها بدون برخورد با سعودیهاست. واقعیت این است که روسیه به عربستان به عنوان تامین کننده منافع اقتصادی خود می نگرد و حاضر نیست تا ابد با وی همراهی کنند و از همین رو حاضر نیست که روابط استراتژیک با کشورهای دیگر در منطقه خاورمیانه را به حساب عربستان از دست بدهند.
9- عربستان در سال 95
تداوم جنگ یمن، معادلات سوریه و اختلافات داخلی آل سعود را میتوان سه مولفه اساسی برای عربستان سعودی در سال 95 دانست.
با تداوم جنگ یمن و درصورتی که عربستان در مرحلهی سیاسی نتواند انصارالله را حذف نماید، با چالشی جدی در درون و منطقه شبهجزیره عربی مواجه خواهد شد. مخالفان داخلی محمد بن سلمان این شکست را فرصت مناسبی بهمنظور متوقف نمودن مسیر کسب قدرت محمد بن سلمان میدانند.
در چنین شرایطی، مسأله مهم دیگر، افزایش هزینههای عمومی و سیاست خارجی سعودی در طول سالهای اخیر است که مشکلات عربستان را افزایش میدهد. حجم گسترده خریدهای تسلیحاتی سعودیها در طول سالهای اخیر، یکی از مسائل مهمی است که هزینههای اقتصادی عربستان را بهشدت افزایش داده است. مقایسه هزینههای نظامی عربستان سعودی با سایر کشورهای حوزه خلیجفارس، افزایش جدی این هزینهها را نشان میدهد. در حالی که هزینه نظامی عربستان سعودی در سال ١٩٩٧ کمتر از ٢٠ میلیارد دلار بوده است، این رقم در سال ٢٠١٤ به بیش از ٨٠ میلیارد دلار رسیده است. همچنین درصد هزینههای نظامی عربستان سعودی از تولید ناخالص داخلی در سال ٢٠١٢، ٧/٧ و این درصد برای جمهوری اسلامی ایران، 2/67 بوده است. در خصوص خریدهای تسلیحاتی نیز عربستان سعودی در طول سالهای ١٩٩٧ تا ٢٠٠٦، کمتر از ١٠ میلیارد و در سالهای ٢٠٠٧ تا ٢٠١٤، بیش از ٨٢ میلیارد دلار تسلیحات وارد کرده است. این ارقام نشان میدهد که عربستان در سال 95 باید میان گزینه تداوم سیاستهای جنگ جویانه خود در منطقه و حل چالشهای اقتصادی یک گزینه را انتخاب نماید.
منبع:تبیین