ریشه های شکست غرب در سوریه
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۵۶ ق.ظ
غرب با اصرار بر این موضع که «اسد باید برود» خود را در بازی خطرناک و محکوم به شکستی در سوریه گرفتار کرده است...
به جای آنکه غربی ها به دنبال مذاکره با بشار اسد برای رسیدن به راه حلی سیاسی باشند، از سلفی هایی که توسط سعودی ها حمایت شده و با القاعده ارتباط دارند، حمایت می کنند.
«فلینت لورت» و «هیلاری مان لورت» دو محقق و کارشناس سیاسی آمریکایی در مقاله ای که با عنوان «جست و جوی بن بست در سوریه» در پایگاه «کنسرسیوم نیوز» منتشر شد، در مورد سیاستهای غرب در قبال سوریه نوشتند: در سالهای اخیر شکستهای استراتژیک آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی، محدودیتهای توانایی آمریکا در شکل دادن به نتایج مهم در خاورمیانه چه به صورت یک جانبه و چه در همکاری با تعدادی شرکای اروپایی اش را پررنگ تر ساخته است.
سال گذشته ناتوانی باراک اوباما در اقدام مطابق آنچه درمورد حمله به سوریه در صورت استفاده از سلاح شیمیایی در این کشور اعلام کرده بود، روشن ساخت که واشنگتن دیگر قادر به تهدیدهای معتبر در زمینه استفاده از زور در منطقه نیست.
با این وجود هنوز هم آمریکا و دیگر سیاستمداران غربی بر این تفکر خود اصرار می ورزند که با کمک به شورشیان مسلح برای براندازی دولت قانونی سوریه می توانند آینده خاورمیانه را به آن دیکته کنند.
نویسندگان ادامه می دهند: اگر قدرتهای غربی از اصرار خود مبنی بر اینکه اسد باید قدرت را ترک کند، دست برندارند و در آسان سازی رسیدن به راه حلی سیاسی میان اسد و مخالفان جدیت به خرج ندهند، موقعیت آشفته خود در خاورمیانه را بیشتر تخریب خواهند کرد.
از زمان آغاز شورشها در سوریه در سال 2011، سیاست غرب بر بی ثبات ساختن بشار اسد و دولت او متمرکز بوده است.
تصمیم گیرندگان در آمریکا، انگلیس و فرانسه این طور محاسبه کردند که با تضعیف اسد خواهند توانست ضربه ای زیانبار بر جایگاه منطقه ای ایران وارد کنند. ارزیابی آنها همچنین این بود که هدف قرار دادن اسد به آنها کمک خواهد کرد بهار عربی را که در ماه های گذشته ظهور کرده بود، به جمع خود اضافه کنند.
پس از سقوط رژیمهای طرفدار غرب در تونس و مصر و سقوطهایی که در یمن و بحرین نیز قریب الوقوع به نظر می رسید، آمریکا و شرکای انگلیسی و فرانسوی اش می خواستند نشان بدهند این فقط دولتهای استبدادی که سیاست خارجی خود را تابع واشنگتن ساخته اند، نیستند که به نارضایتی عمومی تهدید می شوند.
قدرتهای غربی خواستند نشان بدهند این امکان وجوددارد که دولتهایی همچون دولت اسد که سیاست خارجی مستقلی دارد نیز به چالش کشیده شود. از این رو بود که خیلی زود پس از آغاز ناآرامی ها در سوریه و اشنگتن و شرکای اروپایی اش اعلام کردند «اسد باید برود» تا این بحران خاتمه یابد.
قدرتهای غربی شروع به تحریک مخالفانِ از بیرون حمایت شده و از درون ناسازگار کردند تا عملیاتی مسلحانه علیه دولت اسد را به انجام برسانند.
یک استراتژی اشتباه
از زمان جنگ سرد تا کنون، حمایت از کودتاها و شورشها به منظور تغییر نظام در کشورهایی که دولتهای آنها جاه طلبی های آمریکا را به چالش می کشیدند، جنبه ای تقریباً «طبیعی» از سیاست خارجی آمریکا بوده است، هرچند این رویکرد آشکارا مخالف اصول اساسی سیاست و قوانین بین المللی است. اما استراتژی غرب در قبال سوریه بسیار بدتر از یک جنایت است. استراتژی آمریکا یک اشتباه است.
از همان آغاز، هرکسی که هوشیارانه به واقعیتهای میدانی در سوریه می نگریست، می توانست بفهمد که مسلح ساختن گروه هایی که عمیقاً با یکدیگر اختلاف دارند، به سقوط اسد منجر نخواهدشد. همه آنچه حمایتها از شورشیان مسلح –که درصد قابل ملاحظه ای از آنها حتی سوری نیستند- به دنبال داشته، این بوده است که اعتراضاتی بومی برخی بی عدالتی ها را به یک عملیات نظامی (و غیر قانونی) علیه دولتهای رسمی عضو سازمان ملل تبدیل کرده است.
از اوایل سال 2011، آمارگیری ها، مشارکت در همه پرسی فوریه 2012، مشارکت در انتخابات پارلمانی در می 2013 و دیگر شواهد نشان داده اند که دستکم نیمی از جامعه سوری به حمایت از اسد ادامه می دهند. در مقابل، هیچگونه آمار و یا شواهدی وجودندارد که نشان دهد چیزی نزدیک به اکثریت مردم سوریه خواهان جانشینی اسد توسط بخشی از مخالفان هستند. بلکه برآوردهای انجام گرفته از سوی ناتو نشان می دهد که با تشدید اختلافات میان گروه های سکولار لیبرال و اسلامگراهای پیرو تفکر اخوان المسلمین، سطح حمایت از شورشیان کاهش یافته است.
هزینه های گزاف غرور و گستاخی
استراتژی غرب در قبال سوریه عملاً در همه حوزه هایی که این استراتژی ظاهراً قصد کمک به آنها را داشت، نتیجه معکوس درپی داشته و در مجموع به ضرر منافع غرب تمام شده است.
در مقابل، رویکرد غرب در زمینه همکاری با مخالفان به منظور برکناری اسد جایگاه منطقه ای ایران را تضعیف نکرده است. در عین حال، بحران سوریه هزینه های جدی امنیتی، اقتصادی و سیاسی برای همسایگان این کشور بویژه عراق، لبنان و ترکیه درپی داشته و می تواند تهدیدی برای ثبات بلند مدت این کشورها به شمار آید.
هرچند آمریکا و شرکای انگلیسی و فرانسوی اش در مداخله نیابتی خود در سوریه هزینه مادی (زیادی) نکرده اند، اما ضربه های خودساخته گوناگونی را به جایگاه منطقه ای خود متحمل شده اند که سرعت گرفتن تکثیر سلفی های خشن از جمله آنهاست. کاملاً قابل پیش بینی بود که حمایت از مقاصد عربستان در به عهده گرفتن نقش رهبری و حمایت مالی از مخالفان سوری موجب افزایش خشونتها خواهدشد. آمریکا و متحدان اروپایی اش کار با عربستان سعودی در حمایت از سلفی ها برای هدف قراردادن دشمنی مشترک را قبلاً هم تجربه کرده اند. آنها این تجربه را در افغانستان داشتند و نتیجه ای همچون ظهور القاعده و طالبان را برداشت کردند. با این حال قدرتهای غربی تصمیم گرفتند این رویکرد را یک بار دیگر در سوریه تجربه کنند و امروز جامعه اطلاعاتی ایالات متحده برآورد می کند که درحال حاضر 26 هزار افراطی در سوریه در حال جنگ هستند که بیش از هفت هزار تن از آنها از خارج از سوریه آمده اند.
«جیمز کلاپر» مدیر اداره اطلاعات ملی آمریکا هشدار می دهد که بسیاری از این افراطیها نه تنها خواهان سقوط دولت اسد هستند، بلکه خود را برای حمله به منافع غرب- از جمله حمله مستقیم به آمریکا - آماده می کنند.
قدرتهای غربی همچنین نتیجه سیاستهای غلط خود در سوریه را در افزایش قطبی شدن روابط با چین و روسیه می بینند. سرویسهای اطلاعاتی هر پنج کشور عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل به این نتیجه رسیده اند که افراطی های سلفی در سوریه تهدید امنیتی مهم و رو به رشدی هستند. دولتهای آمریکا، انگلیس و فرانسه فقط باید خود را در این مورد ملامت کنند. دولتهای روسیه و چین هم آمریکا، انگلیس و فرانسه را سرزنش می کنند.
تلاشهای غربی ها برای تأثیرگذاری بر تعادل قدرت در خاورمیانه از طریق به سقوط کشاندن دولتهای مستقل منطقه، از نظر استراتژیک به همکاری نزدیکتر چین- روسیه برای مقابله با این تلاشها انجامیده است که می توان بحران سوریه را عامل این نزدیکی دانست.
در ژوئن 2011، مسکو و پکن از حق وتوی خود برای جلوگیری از مداخله خارجی به سوریه استفاده کردند. تاکنون آنها این کار را سه بار انجام داده اند و اگر لازم باشد یک بار دیگر هم آن را تکرار خواهند کرد. سیاست غرب در قبال سوریه پیش از این به سختی توانسته است افکار عمومی جوامع خاورمیانه را متقاعد بسازد که غرب در حمایت خود از تغییر نظامها به دنبال منافع مردم این کشورهاست. با حمایت از مخالفان سوری و برکناری اسد، آمریکا و شرکای اروپایی اش امیدوار بودند نشان دهند که می توانند در نقطه ای از خاورمیانه تاریخ را به «درستی» رقم بزنند. اما حقیقتی که – ژست غربی در سوریه نمی تواند آن را محو کند- این است که خواسته های جوامع عرب از رهبران خود- نه از واشنگتن و متحدانش- مستقیماً استراتژی بلند مدت غرب در زمینه سلطه گری در منطقه در همکاری با سلطه گران مستبد محلی را تهدید می کند. (برای غرب مشکل اسد این نیست که حاکمی مستبد است، بلکه مشکل اینجاست که او نمی تواند با غرب همکاری کند).
اصرار بر سیاستی شکست خورده
تنها راه برای حل بحران سوریه، دیپلماسی جدی برای تسهیل یک راه حل سیاسی براساس تقسیم قدرت میان دولت اسد و عناصر مخالف دولت است.
روسیه، چین و ایران و حتی دولت اسد همگی بر این موضوع اذعان دارند، اما اوباما و شرکای اروپایی اش با خواسته مصرانه خود درمورد برکناری اسد بشدت چشم انداز یک راه حل مذاکراتی را تخریب می کنند. این موضوع کاملاً خود را در کنفرانس صلح «ژنو2» در ماه ژانویه نشان داد و به همین دلیل است که کنفرانس ژنو2 تاکنون نتایج مثبت محدودی درپی داشته است. همچنان که دولت سوریه به کسب دستاوردهای خود در میدان جنگ ادامه می دهد، اسد و حامیان او چالش بالقوه سیاسی قاطعی برای مخالفان و حامیان غربی آنها ایجاد خواهند کرد. قرار است سوریه در سال جاری میلادی انتخابات ریاست جمهوری خود را برگزار کند. اسد و دولت او برای برگزارشدن این انتخابات سخت تلاش خواهند کرد و مخالفان را برای ارایه نامزدهایی که با بشار اسد رقابت کنند، به چالش خواهند کشید. اگر اسد بتواند انتخابات را برگزارکند، برنده خواهدبود، چراکه برگزاری انتخابات جایگاه او به عنوان رهبر قانونی دولت رسمی سوریه را تقویت خواهدکرد و مخالفان را بیشتر به حاشیه خواهد برد، اما تا زمانی که ایالات متحده و شرکایش با جدیت به حل بحران سوریه بیندیشند، چه تعداد سوری دیگر باید قربانی شوند؟
«فلینت لورت» و «هیلاری مان لورت» دو محقق و کارشناس سیاسی آمریکایی در مقاله ای که با عنوان «جست و جوی بن بست در سوریه» در پایگاه «کنسرسیوم نیوز» منتشر شد، در مورد سیاستهای غرب در قبال سوریه نوشتند: در سالهای اخیر شکستهای استراتژیک آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی، محدودیتهای توانایی آمریکا در شکل دادن به نتایج مهم در خاورمیانه چه به صورت یک جانبه و چه در همکاری با تعدادی شرکای اروپایی اش را پررنگ تر ساخته است.
سال گذشته ناتوانی باراک اوباما در اقدام مطابق آنچه درمورد حمله به سوریه در صورت استفاده از سلاح شیمیایی در این کشور اعلام کرده بود، روشن ساخت که واشنگتن دیگر قادر به تهدیدهای معتبر در زمینه استفاده از زور در منطقه نیست.
با این وجود هنوز هم آمریکا و دیگر سیاستمداران غربی بر این تفکر خود اصرار می ورزند که با کمک به شورشیان مسلح برای براندازی دولت قانونی سوریه می توانند آینده خاورمیانه را به آن دیکته کنند.
نویسندگان ادامه می دهند: اگر قدرتهای غربی از اصرار خود مبنی بر اینکه اسد باید قدرت را ترک کند، دست برندارند و در آسان سازی رسیدن به راه حلی سیاسی میان اسد و مخالفان جدیت به خرج ندهند، موقعیت آشفته خود در خاورمیانه را بیشتر تخریب خواهند کرد.
از زمان آغاز شورشها در سوریه در سال 2011، سیاست غرب بر بی ثبات ساختن بشار اسد و دولت او متمرکز بوده است.
تصمیم گیرندگان در آمریکا، انگلیس و فرانسه این طور محاسبه کردند که با تضعیف اسد خواهند توانست ضربه ای زیانبار بر جایگاه منطقه ای ایران وارد کنند. ارزیابی آنها همچنین این بود که هدف قرار دادن اسد به آنها کمک خواهد کرد بهار عربی را که در ماه های گذشته ظهور کرده بود، به جمع خود اضافه کنند.
پس از سقوط رژیمهای طرفدار غرب در تونس و مصر و سقوطهایی که در یمن و بحرین نیز قریب الوقوع به نظر می رسید، آمریکا و شرکای انگلیسی و فرانسوی اش می خواستند نشان بدهند این فقط دولتهای استبدادی که سیاست خارجی خود را تابع واشنگتن ساخته اند، نیستند که به نارضایتی عمومی تهدید می شوند.
قدرتهای غربی خواستند نشان بدهند این امکان وجوددارد که دولتهایی همچون دولت اسد که سیاست خارجی مستقلی دارد نیز به چالش کشیده شود. از این رو بود که خیلی زود پس از آغاز ناآرامی ها در سوریه و اشنگتن و شرکای اروپایی اش اعلام کردند «اسد باید برود» تا این بحران خاتمه یابد.
قدرتهای غربی شروع به تحریک مخالفانِ از بیرون حمایت شده و از درون ناسازگار کردند تا عملیاتی مسلحانه علیه دولت اسد را به انجام برسانند.
یک استراتژی اشتباه
از زمان جنگ سرد تا کنون، حمایت از کودتاها و شورشها به منظور تغییر نظام در کشورهایی که دولتهای آنها جاه طلبی های آمریکا را به چالش می کشیدند، جنبه ای تقریباً «طبیعی» از سیاست خارجی آمریکا بوده است، هرچند این رویکرد آشکارا مخالف اصول اساسی سیاست و قوانین بین المللی است. اما استراتژی غرب در قبال سوریه بسیار بدتر از یک جنایت است. استراتژی آمریکا یک اشتباه است.
از همان آغاز، هرکسی که هوشیارانه به واقعیتهای میدانی در سوریه می نگریست، می توانست بفهمد که مسلح ساختن گروه هایی که عمیقاً با یکدیگر اختلاف دارند، به سقوط اسد منجر نخواهدشد. همه آنچه حمایتها از شورشیان مسلح –که درصد قابل ملاحظه ای از آنها حتی سوری نیستند- به دنبال داشته، این بوده است که اعتراضاتی بومی برخی بی عدالتی ها را به یک عملیات نظامی (و غیر قانونی) علیه دولتهای رسمی عضو سازمان ملل تبدیل کرده است.
از اوایل سال 2011، آمارگیری ها، مشارکت در همه پرسی فوریه 2012، مشارکت در انتخابات پارلمانی در می 2013 و دیگر شواهد نشان داده اند که دستکم نیمی از جامعه سوری به حمایت از اسد ادامه می دهند. در مقابل، هیچگونه آمار و یا شواهدی وجودندارد که نشان دهد چیزی نزدیک به اکثریت مردم سوریه خواهان جانشینی اسد توسط بخشی از مخالفان هستند. بلکه برآوردهای انجام گرفته از سوی ناتو نشان می دهد که با تشدید اختلافات میان گروه های سکولار لیبرال و اسلامگراهای پیرو تفکر اخوان المسلمین، سطح حمایت از شورشیان کاهش یافته است.
هزینه های گزاف غرور و گستاخی
استراتژی غرب در قبال سوریه عملاً در همه حوزه هایی که این استراتژی ظاهراً قصد کمک به آنها را داشت، نتیجه معکوس درپی داشته و در مجموع به ضرر منافع غرب تمام شده است.
در مقابل، رویکرد غرب در زمینه همکاری با مخالفان به منظور برکناری اسد جایگاه منطقه ای ایران را تضعیف نکرده است. در عین حال، بحران سوریه هزینه های جدی امنیتی، اقتصادی و سیاسی برای همسایگان این کشور بویژه عراق، لبنان و ترکیه درپی داشته و می تواند تهدیدی برای ثبات بلند مدت این کشورها به شمار آید.
هرچند آمریکا و شرکای انگلیسی و فرانسوی اش در مداخله نیابتی خود در سوریه هزینه مادی (زیادی) نکرده اند، اما ضربه های خودساخته گوناگونی را به جایگاه منطقه ای خود متحمل شده اند که سرعت گرفتن تکثیر سلفی های خشن از جمله آنهاست. کاملاً قابل پیش بینی بود که حمایت از مقاصد عربستان در به عهده گرفتن نقش رهبری و حمایت مالی از مخالفان سوری موجب افزایش خشونتها خواهدشد. آمریکا و متحدان اروپایی اش کار با عربستان سعودی در حمایت از سلفی ها برای هدف قراردادن دشمنی مشترک را قبلاً هم تجربه کرده اند. آنها این تجربه را در افغانستان داشتند و نتیجه ای همچون ظهور القاعده و طالبان را برداشت کردند. با این حال قدرتهای غربی تصمیم گرفتند این رویکرد را یک بار دیگر در سوریه تجربه کنند و امروز جامعه اطلاعاتی ایالات متحده برآورد می کند که درحال حاضر 26 هزار افراطی در سوریه در حال جنگ هستند که بیش از هفت هزار تن از آنها از خارج از سوریه آمده اند.
«جیمز کلاپر» مدیر اداره اطلاعات ملی آمریکا هشدار می دهد که بسیاری از این افراطیها نه تنها خواهان سقوط دولت اسد هستند، بلکه خود را برای حمله به منافع غرب- از جمله حمله مستقیم به آمریکا - آماده می کنند.
قدرتهای غربی همچنین نتیجه سیاستهای غلط خود در سوریه را در افزایش قطبی شدن روابط با چین و روسیه می بینند. سرویسهای اطلاعاتی هر پنج کشور عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل به این نتیجه رسیده اند که افراطی های سلفی در سوریه تهدید امنیتی مهم و رو به رشدی هستند. دولتهای آمریکا، انگلیس و فرانسه فقط باید خود را در این مورد ملامت کنند. دولتهای روسیه و چین هم آمریکا، انگلیس و فرانسه را سرزنش می کنند.
تلاشهای غربی ها برای تأثیرگذاری بر تعادل قدرت در خاورمیانه از طریق به سقوط کشاندن دولتهای مستقل منطقه، از نظر استراتژیک به همکاری نزدیکتر چین- روسیه برای مقابله با این تلاشها انجامیده است که می توان بحران سوریه را عامل این نزدیکی دانست.
در ژوئن 2011، مسکو و پکن از حق وتوی خود برای جلوگیری از مداخله خارجی به سوریه استفاده کردند. تاکنون آنها این کار را سه بار انجام داده اند و اگر لازم باشد یک بار دیگر هم آن را تکرار خواهند کرد. سیاست غرب در قبال سوریه پیش از این به سختی توانسته است افکار عمومی جوامع خاورمیانه را متقاعد بسازد که غرب در حمایت خود از تغییر نظامها به دنبال منافع مردم این کشورهاست. با حمایت از مخالفان سوری و برکناری اسد، آمریکا و شرکای اروپایی اش امیدوار بودند نشان دهند که می توانند در نقطه ای از خاورمیانه تاریخ را به «درستی» رقم بزنند. اما حقیقتی که – ژست غربی در سوریه نمی تواند آن را محو کند- این است که خواسته های جوامع عرب از رهبران خود- نه از واشنگتن و متحدانش- مستقیماً استراتژی بلند مدت غرب در زمینه سلطه گری در منطقه در همکاری با سلطه گران مستبد محلی را تهدید می کند. (برای غرب مشکل اسد این نیست که حاکمی مستبد است، بلکه مشکل اینجاست که او نمی تواند با غرب همکاری کند).
اصرار بر سیاستی شکست خورده
تنها راه برای حل بحران سوریه، دیپلماسی جدی برای تسهیل یک راه حل سیاسی براساس تقسیم قدرت میان دولت اسد و عناصر مخالف دولت است.
روسیه، چین و ایران و حتی دولت اسد همگی بر این موضوع اذعان دارند، اما اوباما و شرکای اروپایی اش با خواسته مصرانه خود درمورد برکناری اسد بشدت چشم انداز یک راه حل مذاکراتی را تخریب می کنند. این موضوع کاملاً خود را در کنفرانس صلح «ژنو2» در ماه ژانویه نشان داد و به همین دلیل است که کنفرانس ژنو2 تاکنون نتایج مثبت محدودی درپی داشته است. همچنان که دولت سوریه به کسب دستاوردهای خود در میدان جنگ ادامه می دهد، اسد و حامیان او چالش بالقوه سیاسی قاطعی برای مخالفان و حامیان غربی آنها ایجاد خواهند کرد. قرار است سوریه در سال جاری میلادی انتخابات ریاست جمهوری خود را برگزار کند. اسد و دولت او برای برگزارشدن این انتخابات سخت تلاش خواهند کرد و مخالفان را برای ارایه نامزدهایی که با بشار اسد رقابت کنند، به چالش خواهند کشید. اگر اسد بتواند انتخابات را برگزارکند، برنده خواهدبود، چراکه برگزاری انتخابات جایگاه او به عنوان رهبر قانونی دولت رسمی سوریه را تقویت خواهدکرد و مخالفان را بیشتر به حاشیه خواهد برد، اما تا زمانی که ایالات متحده و شرکایش با جدیت به حل بحران سوریه بیندیشند، چه تعداد سوری دیگر باید قربانی شوند؟
منبع : بیداری اسلامی