رجوی، مینیاتوری از یک دیکتاتور حقیر
اما رجوی از آنجا که منافق است، تقلا می کند تا چهره دیگری، نه آن دیکتاتور مریض مالیخولیایی که به همه بدبین و از مردم فراری و ترسان از به خطر افتادن زندگی اش، از خود نشان دهد...
ایران دیدبان
ساختن تونلها و مقرهای زیرزمینی در زیر کاخ ها و محل های استقرار، از دم دستی ترین اقدامات دیکتاتورهایی است که حتی به اشخاص نزدیک خود نیز اعتمادی ندارند. به همه بدگمانند و از همه مهمتر این که جایی در میان عموم مردم ندارند و از توده ها فراری اند.
تاریخ مستندات فراوانی از این شیوه دیکتاتورها در اختیار ما قرار می دهد، این مستندات بیانگر تلقی این افراد از سرنوشت است، ظاهراً امیدوارند با این مقرها از آینده ای که به رغم تیرگی، آن را به روشنی می بینند، فرار کنند. از جنبه روانشناختی این تمهیدات حاکی است که آنها می دانند اعمالشان مستوجب تعقیب و کیفر است، آخرین نمونه از چنین دیکتاتورهایی، صدام و قذافی بودند که حتی متخصصان خارجی را در ساخت این مقرها و تونل های زیرزمینی در زیر کاخهای خود به خدمت گرفته بودند، اما خشم و طغیان مردم به آنها امان استفاده از این مخفی گاهها را نداد و عجب آن که آنها نیز روزگاری ادعای انقلابی گری داشتند!
رجوی، سرکرده گروه تروریستی مجاهدین، نمونه مینیاتوری یک دیکتاتور نگون بخت است که از ترس جان، عمریست در تونل ها و مخفی گاههای زیر زمینی بسر می برد. از آنجا که رجوی در میان مردم نیست ( حتی مردم کشوری بیگانه)، این رفتار تردیدی باقی نمی گذارد که وی اعضای مجاهدین را تهدید اصلی جان خود می داند. این بی اعتمادی دو منشاء اساسی دارد که یکی بی ایمانی فراگیر درون مجاهدین است و دیگر پوسیدگی و پوشالی بودن تشکیلات این گروه است.
بی ایمانی درون مجاهدین، عارضه ای است با این مشخصات: اعضا به رغم شعارها و هیاهوی تبلیغاتی به راه و آرمان ترسیم شده توسط رجوی و وعده های داده شده از جانب وی بی ایمانند، هیچکس دست آویزی برای آویختن وجود ندارد، نامناسباتی که رجوی برپاکرده است هیچگاه به کسی در هیچ زمینه ای اطمینان نمی دهد، افراد همچون برگ هایی در باد هستند!
رجوی نیز به خود، به اعضا، به آینده و به جهان بی ایمان و البته بی اعتماد است. هزاران بار تیرش به سنگ خورده است و حساب و کتابهایش خطا از کار در آمده است، کسانی که را گمان داشته است، عمیقاً تحت کنترل دارد، رهایش کرده اند و بی ایمانی را تاب نیاوردند...
به هیچکس اطمینان ندارد، تشکیلاتی پوسیده و پوشالی را رهبری می کند که ایمان از آن رخت بربسته است، بی اعتمادی در آن یک ارزش و نگاه بدبینانه در آن رایج است، هیچکس به دیگری اعتماد ندارد و نباید اعتماد کند، همه متهم به توطئه برای قتل رجوی هستند. سوال در باره جا و مکان رجوی مرز سرخ است. نیمی از محافظان جان فدای رجوی باید کشته شوند تا به آن نیم دیگر اعتماد شود و اجازه یابند از مقر زیر زمینی به عنوان جان پناه استفاده کنند!
رواج زندان، شکنجه، پرونده سازی و اهانت و فحاشی، نشانه ای است از بی اعتمادی به همه کس.
اما رجوی از آنجا که منافق است، تقلا می کند تا چهره دیگری، نه آن دیکتاتور مریض مالیخولیایی که به همه بدبین و از مردم فراری و ترسان از به خطر افتادن زندگی اش، از خود نشان دهد. جنجال تبلیغاتی علیه خانواده ها و ایجاد موج جدیدی از اتهام زنی به خانواده ها، همه پس از افشا و نمایش مخفی گاه زیرزمینی وی به راه افتاد، تا افکارعمومی کمی از سخافت رفتارها و حیات ننگین و خودخواهانه وی در عین حال که نیروهایی را برای سلامت و حفظ جایگاه خود در کمپ لیبرتی به گروگان گرفته است، منحرف گردد.
منبع : ایران دیدبان