دوئل دموکراسی و مردمسالاری دینی در خاورمیانه
چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۱۳ ق.ظ
دموکراسی منطبق بر اندیشههای لیبرالیستی، در خاورمیانه نمیتواند مشکلگشا باشد، بلکه چه بسا خود مشکل باشد. مبانی و اصولی که لیبرالدموکراسی بر آن بنا شدهاند با مبانی و اصولی که اندیشهها و نوع نگاه و نگرش مردم خاورمیانه بر آن بنا شدهاند تفاوتهای بنیادی دارد...
دموکراتیزاسیون یا گذار به دموکراسی در خاورمیانه، یکی از مهمترین مباحثی است که از گذشته و مخصوصاً پس از وقوع حادثهی 11 سپتامبر، مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است و از جمله رهیافتهای مهم در نیل به دموکراسی در خاورمیانه قلمداد میگردد. دیدگاه آمریکا بعد از 11 سپتامبر بر این امر مبتنی بود که توسعهی دموکراسی از طریق افزایش موقعیت هماهنگی بینقومی در جوامع چندفرهنگی خاورمیانه، به عنوان منطقهای غیردموکراتیک و منشأ تروریسم و بیثباتی در نظام بینالملل، باعث کاهش خطر تروریسم میشود.
لذا در این سالها شاهد آن هستیم که موضوع دموکراسی در خاورمیانه، اساساً ابعادی بینالمللی یافته است و تأثیرات فراوانی بر نظام بینالملل بر جای میگذارد. در این راستا، از دیدگاه نومحافظهکاران کاخ سفید، همانگونه که طرح مارشال برای ترمیم زیرساخت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و پروسهی دولتملتسازی اروپای غربی توانست با الگوسازی از آلمان غربی و ژاپن، به تقابل با بلوک شرق بپردازد، اینک طرح خاورمیانهی بزرگ نیز با هدف ایجاد زیرساخت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه باید مطرح شود. سکوی پرش دموکراسی در این طرح، افغانستان در منتهیالیه شرق اورآسیا و عراق در منتهیالیه جبههی عربی خاورمیانه است که به آغاز دومینوی دموکراتیک منجر میشود (هادیان، 1383).
اما اولین سؤالی که در زمینهی دموکراسیسازی و اصلاحات در خاورمیانه مطرح میشود این است که آیا الگوی لیبرالدموکراسی اصلاحات به سبک کاملاً غربی در خاورمیانه عیناً قابل اجراست؟ آیا ارزشها و هنجارهای غربی را میتوان به ملتهای خاورمیانه تحمیل کرد؟ با توجه به آنچه بیان شد، فرآیند دموکراتیک کردن جوامع خاورمیانه، در گام نخست نیاز به نهادسازی دارد. نهادهای مدنی به عنوان زیربنا و پیشدرآمد، از ضروریات فرآیند مردمسالاری است.
تا زمانی که نهادهای بومی به عنوان پیشزمینه و بستر فرهنگیاجتماعی، هماهنگ با الگوها و آموزههای مردم خاورمیانه به وجود نیاید، دموکراسی با الگوهای بیگانه و وارداتی، گره از کار فروبستهی خاورمیانه نخواهد گشود. دلایل سیاسیتاریخی فراوانی وجود دارد که دخالت بیگانگان، به هیچ وجه نمیتواند راهکارها و راهبردهای آرمانی برای گسترش مردمسالاری در خاورمیانه باشد. راهکارهایی که با الگوهای غیربومی، در طول نیمهی نخست سدهی بیستم میلادی، در چند کشور عربی، ترکیه، ایران و افغانستان به کار گرفته شد، فرآیند مردمسالاری را در این کشورها بیمار کرد.
از سوی دیگر، تناقضات عملی الگوی دموکراسیسازی در قالب خاورمیانهی بزرگ، باعث گردید که این رهیافت نیز دچار مشکلات فراوانی گردد؛ چه اینکه به طرز بیسابقهای این تلقی در جوامع خاورمیانه مورد قبول واقع شده است که طرح خاورمیانهی بزرگ آمریکا، رهیافت جایگزینی نرمافزاری به جای سختافزارها برای تداوم سلطه بر خاورمیانه و نیز تأمین امنیت و کسب مشروعیت برای اسرائیل را دنبال میکند. در واقع اهداف اعلامی آمریکا با اهداف اعمالی آن کشور، در سراسر جهان به ویژه خاورمیانه، تفاوت دارد.
این سؤال طرح میگردد کهاگر نتیجهی لازم دموکراسیسازی و برگزاری انتخابات آزاد، حضور همهی گروههای سیاسی از جمله اسلامگرایان باشد و اسلامگرایان به نهادهای قدرت سیاسی دست یابند، هنوز هم این روند از سوی غرب و آمریکا به رسمیت شناخته میشود یا خیر و آیا تجربهی الجزایر، ترکیه و حماس تکرار میشود؟ آنچه مسلم است تاکنون آمریکا در منطقه به دنبال نوعی دموکراسی کنترلشده در راستای حفظ منافع خود بوده است. به همین دلیل، اصلاحات ظاهری و آزادسازی در ثبات و امنیت منطقه و کنترل بحرانهای داخلی و گسترش دموکراسی تأثیری نداشته است. لذا پُرواضح است که رهیافت دموکراسیسازی با تلقیای مکانیکی، به دنبال یک دموکراسی اضطراری برای تداوم منافع ایالات متحده بوده است و اساساً ناتوان از به ارمغان آوردن دموکراسی برای خاورمیانه.
مردمسالاری دینی
به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، وجود نگرش و ارزش دموکراتیک در میان مردم، کماهمیتتر از نهادهای دموکراتیک برای پیشرفت و نهایتاً ثبات یک گذار دموکراتیک نیست. دموکراسی تنها با تغییرات نهادی و سازمانی یا عملیات نظامی در سطح نخبگان پدید نمیآید، بلکه بقای آن به ارزشها و اعتقادات حاکم بر شهروندان بستگی دارد (Tessler، 2002: 43). لذا هر رویکردی برای نیل به دموکراسی در خاورمیانه، بایستی مبتنی بر فرهنگ و مؤلفههای هنجاری باشد.
در واقع رشد دموکراسی، جوششی، از نقاط زیرین هرم اجتماعی و از پایین به بالا خواهد بود؛ امری که در رهیافت دمکراسیسازی شاهد عکس آن به همراه نتایج بسیار منفی آن بودهایم. ویژگی دیگر البته به سنخیت با سنتها و فرهنگ و خودآگاهی بومی بازمیگردد. بدین معنا که اندیشهی دموکراتیک بایستی مبتنی بر هنجارهای اجتماعی و معانی فرهنگی جامعه باشد یا حداقل به وسیلهی آنان بیان گردد تا بتواند لایههای اجتماعی را به تکاپوی دموکراتیک وادارد.
مدعای این مقاله این است که با توجه به نقدهای وارده به دو رهیافت قبلی، این مبانی اسلامی است که فرصت را برای طرح ایدهها و روشهای دموکراتیک فراهم میسازد. جان اسپوزیتو، نویسندهی همکار در کتاب «چه کسی سخنگوی اسلام است»، با تکیه بر نظرسنجی مؤسسهی گالوپ نتیجه میگیرد: اکثریت مسلمانان خواهان نوعی از دموکراسی هستند که با ارزشهای دینی آنها سازگار باشد. آنها تمایلی به از دست دادن فرهنگ سنتی خود ندارند. آنها هم خواستار دموکراسی بیشتر و هم اسلام بیشتر هستند. لذا میتوان ادعا نمود آنچه مسلمانان در پی آن هستند، نه دموکراسی غربی، بلکه نوعی از «مردمسالاری دینی» است (استاینورت و زاند، 2008: منابع اینترنتی).
برخی دیگر از صاحبنظران غربی پا را فراتر نهاده و دربارهی موانع دموکراسی در خاورمیانه معتقدند مشکل سنتی دیگر در مسیر دموکراسی، غیبت اندیشهی سیاسی کلاسیک اسلامی است. در واقع عناصر مثبت تاریخ و تفکر اسلامی میتواند به توسعهی دموکراسی کمک کند (لوئیس، 1385: منابع اینترنتی).
اسلام دین غالب کشورهای منطقهی خاورمیانه است. بسیاری از تعالیم اسلامی با اصول اساسی دموکراسی، از قبیل مشارکت عمومی، مبارزه با ظلم و فساد، مشورت، حق تعیین سرنوشت و... همسان است. لذا میتواند به عنوان بهترین بستر برای رشد و گسترش دموکراسی در منطقه مورد توجه قرار گیرد. از طرفی دیگر، در حالی که عربگرایی افراطی، ناسیونالیسم عربی و گرایش به بیگانگان تسخیرکنندهی ذهن جامعهی تودهوار عرب و سران دولتهای آنها، جاذبهی مردمی خود را از دست میدهند، اسلام همانند یک ایدئولوژی سیاسی راهنما، در حال ظهور است. در منطقهای که مردمان آن در شرایط سخت اقتصادی و تحت تأثیر مدرنیته قرار دارند و وارث استبداد مستمر و در نتیجه، ناامیدی و نابسامانی اجتماعی هستند، اسلام نویدبخش مفاهیم، معانی و هویتی جدید است. اسلام میتواند به احساس فراگیر تحقیر فرهنگی، سیاسی و نظامی منطقه، پاسخی بدیهی و اقناعکننده دهد. حتی وقتی که جذابیت دموکراسی ملهم از غرب را میپذیرد، خود را با آن سازگار میکند (ر.ک: سیسک، 1379).
بدیهی است که اسلامگرایی در خاورمیانه فرصتی بیبدیل به دست آورده است. به گونهای که فرهنگ اسلامی مردمان خاورمیانه در کنار افول اندیشههای سکولاریستی مدرن، زمینهی لازم برای شکوفایی ایدههای اسلامی را فراهم آورده است. در واقع اسلامگرایان و غالب اهالی خاورمیانه، خواهان دولت مدنی مبتنی بر ارزشهای اسلامی هستند. در واقع باید گفت اینک مردمسالاری دینی، به عنوان جمع میان ارزشهای اسلامی و روشهایی با حضور مردم در تصمیمگیری سیاسی، الگویی جامع از خواست ملتهای منطقه را نشان میدهد.
البته در مسیر تلاشهای نظری و عملی اسلامگرایان جهت نیل به دموکراسی، موانع فراوان ساختاری وجود دارد. در واقع اسلامگرایی اصیل منادی مردمسالاری دینی به عنوان رهیافت بومی دموکراسی در خاورمیانه به شمار میرود. از عرفیگرایی فرهنگی در میان نسلهای جوان مسلمان به جهت جهانی شدن فرهنگی و همچنین افراطگرایی و تروریسم سلفی که نتیجهی حضور قدرتهای سلطه در منطقه است، مورد آسیب قرار دارد.
دموکراسی منطبق بر اندیشههای لیبرالیستی در خاورمیانه نمیتواند مشکلگشا باشد، بلکه چه بسا خود مشکل باشد. مبانی و اصولی که لیبرالدموکراسی بر آن بنا شدهاند با مبانی و اصولی که اندیشهها و نوع نگاه و نگرش مردم خاورمیانه بر آن بنا شدهاند تفاوتهای بنیادی دارد. به عنوان مثال، آزادی در لیبرالیسم، بیشتر به معنای آزادی منفی است و این با آموزههای اسلامی که در خاورمیانه حاکم است کاملاً در تضاد است. آیزا برلین در مورد این نوع آزادی میگوید: آزادی منفی یا آزادی نامحدود یعنی اینکه فرد مجاز است بدون دخالت دولت و دیگران یا به بیان دیگر، بدون هرگونه قید و بندی، به آنچه میخواهد عمل کند و آنچنان باشد که میخواهد (برلین، 1373).
چنانچه مدل دموکراسی بخواهد در خاورمیانه توسط حکومتهای پساانقلابی با موفقیت اجرا شود، باید بین روش و ارزش تفکیک قائل شد. با توجه به تضادهای گفتمانی که بین دموکراسی و اسلام در منطقه وجود دارد، تنها در صورت بهکارگیری دموکراسی به عنوان روش حکومتی، تقابل و تضادها به حداقل میرسد و ارزشهای منطبق با اسلام و گفتمان حاکم بر این منطقه باید با این نوع روش تلفیق شود تا بتوان انتظار پذیرش و موفقیت آن را داشت.(*)
منابع:
استاینورت، دانیل و برنارد زاند (2008)، آیا مردمسالاری دینی هم وجود دارد؟،ترجمهی علیمحمد طباطبایی، گفتمان وردپرس، 17 سپتامبر 2008: goftman.wordpress.com
افضلی، رسول (1379)، چشمانداز جامعهی مدنی در خاورمیانه، تهران: بشیر علم و ادب.
اوتاوی، مارینا (1386)، بنیاد صلح بینالمللی کارنگی، برنامهی خاورمیانه، ترجمهی مهدی کاظمی، سایت باشگاه اندیشه، 23 تیر 1386.
تاجیک، محمدرضا (1383)، دموکراسی، دموکراسی نیست؛ دموکراسی دموکراسیهاست، بازتاب اندیشه، شمارهی 54.
خالدی، رشد (1382)، تجدید حیات امپراتوری، ترجمهی محمود مهدویفر و مهدی علیآبادی، تهران: ابرار معاصر.
سیسک، تیمونی (1379)، اسلام و دموکراسی: دین، سیاست و قدرت در خاورمیانه، ترجمهی شعبانعلی بهرامپور و حسن محدثی، تهران: نشر نی.
لیپسِت، سیمور مارتین و دیگران (1383)، دایرهالمعارف دموکراسی، گروهی از مترجمان زیر نظر کامران فانی، ج اول، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
لوئیس، برنارد (1385)، دموکراسی در خاورمیانه، ترجمهی محمدحسین باقی، سایت مرکز تحقیقات استراتژیک.
مانهایم، کارل (1385)، دموکراتیک شدن فرهنگ، ترجمهی پرویز جلالی، تهران:نشر نی.
نور لی و جی مارتین (1383)، چهرهی جدید امنیت در خاورمیانه، ترجمهی قدیر نصری، تهران: پژوهشکدهی مطالعات راهبردی.
آیزایا برلین، در جستوجوی آزادی، ترجمهی خجسته کیا، تهران: نشر گفتار، 1373، ص 61 تا 63.
آیزایا برلین، چهار مقاله، ترجمهی محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی، 1368، ص 237 تا 249.
هادیان، حمید (1383)، تجارب طرح مارشال برای طرح خاورمیانهی بزرگ، همشهری دیپلماتیک، شمارهی 10.
Tamimi, Azzam,(2000), "The Origins of Arab Secularism", in John L. Esposito and Azzam Tamimi (eds.) Islam and Secularism in the Middle East , New York: New York University Press.
Tessler, M. (2002) "Do Islamic Orientations Influence Attitudes Toward Democracy in the Arab World? Evidence from Egypt, Jordan, Morocco, And Algeria", International Journal of Comparative Sociology.
* عبداله مرادی؛ دانشجوی دکترای روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی
*محمدرضا مرادی؛ کارشناسی ارشد مطالعات خاورمیانه
منبع : برهان