حملات پاریس؛ تبانی یا تصاعد بحران؟
چه کسانی بیشترین بهره را از عملیات تروریستی داعش در قلب اروپا، میبرند؟ برای پاسخ به این سوال، باید به یک اصل امنیتی، توجه خاص کرد: اصل محدوده منطقی خطر...
«فرار به جلو، یا تهاجم دفاعی، به قصد تغییر شرایط صحنه نبرد و بر هم زدن آرایش و تمرکز حریف» آشکارترین دلیلی است که شاید بتوان درباره عملیات تروریستی داعش در بیروت و هواپیمای روسی و در آخر پاریس، بیان کرد. به نظر می رسد که این زنجیره عملیات تروریستی و پرتلفات و هولناک، تداوم خواهد داشت. هر سه حوزه عملیاتی اخیر داعش، در نگاه نخست، نفوذ ناپذیر، غیرقابل انتظار، بدیع، پرهزینه و دارای عواقب سنگین به نظر می رسند. "جریان" داعش، در شرایطی عملیات سهمگین یاد شده را اجرا کرد که به لحاظ عملیاتی، خود در زیر شدیدترین فشارها و هجوم های همه جانبه هوایی و زمینی، هم در عرصه عراق و هم در صحنه سوریه، قرار دارد. شرایطی که اینک داعش در آن قرار دارد، این گروه تروریستی را در موقعیت غیرقابل تصور و غیرقابل پیش بینی درگیر کرده است. از دست دادن اتصال سازمانی و بروز گسسست در خطوط مهم مواصلاتی، ضربات جبران ناپذیر به ذخایر مهمات و تسلیحات، بمباران های هدفمند و موثر، گشوده شدن جبهه ها و خطوط درگیری شکننده در درون حوزه های استحفاظی و پشت خطوط خودی، از دست دادن گلوگاه های مهم ارتباطی با خارج از قلمرو متصرفات، از دست دادن بعضی منابع مهم مالی و لجستیکی، هم در عراق و هم در سوریه، از جمله مشخصات وضعیتی است که داعش، پیش از عملیات های سه گانه، در آن قرار گرفته است.
آنگونه که بیان شد، این شرایط، برای داعش و بسیاری کشورهای منطقه و فرامنطقه درگیر با موضوع، غیرقابل انتظار بود. فراموش نکنیم که، تا همین چندی قبل، اکثر مقامات نظامی و امنیتی (و به تبع آن، مقامات سیاسی) آمریکا، زمان لازم برای نابود سازی داعش را بیش از ده سال و گاهی حتی تا بیست سال، ارزیابی و پیش بینی می کردند. این در حالی بود که آنها در قضیه القاعده و پس از سپتامبر ۲۰۰۱، قائله را ظرف کمتر از سه ماه، کنترل و فصل کردند، و یا در سال ۲۰۰۳، موضوع صدام و ارتش بعث را ظرف حدود سه هفته "جمع" کردند. در همان زمان که دستگاه های اطلاعاتی-امنیتی و نظامی غربی و کشورهای همسایه، خود را برای نوعی همزیستی طولانی مدت با "جریان داعش" انطباق می دادند، فقط جمهوری اسلامی ایران، به طور جدی و موثر، زیرساخت های مقابله، مهار و حتی نابودی داعش و دیگر گروه های همکار و شریک این جریان را ایجاد و به حرکت در آورد. شواهد و قراین و حتی مدارک بسیاری موجود است که نوع تعامل یا مواجهه ائتلاف غربی و کشورهای منطقه، علیه داعش را، بی اثر و حتی مقوم این جریان نشان داده است. مهمترین ضرباتی که تاکنون بر پیکر داعش وارد آمده، عمدتا از ناحیه نیروهای غیروابسته به ائتلاف بوده است. ایجاد هماهنگی در محور تهران، مسکو، بغداد و دمشق، شرایط تاکتیکی و استراتژیک صحنه نبرد و منطقه را به کلی دگرگون ساخت. در عرصه عملیاتی و در پی شدت یافتن حملات هوایی و زمینی از ناحیه محور ائتلاف مقاومت، شرایط داعش آنگونه شد که فوقا بیان شد.
در پهنه راهبردی نیز، انگاره ها، دیدگاه ها، رویکردها و رقتار های اکثر بازیگران، به طور قابل ملاحظه ای، متحول شد؛ معادلات تغییر یافت؛ نقش ها و ماموریت ها عوض شدند؛ برنامه ها بهم ریختند و "تغییر و بازتنظیم" پلان های سیاسی - امنیتی در دستور کار قرار گرفت. تاکید می شود، تحول و تغییر سطوح تاکتیکی، عملیاتی و برنامه های سیاسی- امنیتی بیان شده، صرفا متاثر از تغییرات صحنه نبرد نبودند، بلکه، عوامل و روندهایی از جنس سیاست و امنیت، در سپهر سیاست ها و مناسبات بین المللی، دال و منشاء بخش مهمی از این تغییرات بودند. از آن جمله می توان به آثار توافق وین (جمهوری اسلامی ایران و شش قدرت جهانی) و نیز سیاست تهاجمی مسکو در قبال فشارهای سیاسی - اقتصادی غرب، علیه روسیه، اشاره داشت. البته چالش های امنیتی کلان، در حوزه پاسیفیک به ویژه دریای چین، نیز در این شرایط بی اثر نبوده است. در چنین شرایطی، درجه التهابات امنیتی منظقه، به شدت اقزایش یافت. سه بازیگر منطقه ای، (به صورت مشخص ترکیه، حکومت سعودی و رژیم صهیونیستی) مبادرت به اقدامات پر خطر، و فراتر از ظرفیت منطقه و فرامنطقه زدند. آن هم در شرایطی که رادیکالیزم و تروریسم بی هویت، در زیر شعار و پوسته مذهبی، و در قالب دشمن "لا زمان و لا مکان"، یک سالی است که به شدت خطرناک و غیرقابل مهار جلوه می کند.
پروژه جنگ علیه تروریسم که زمانی توسط نومحافظه کاران امریکایی، جایگزین تهدید اتحاد شوروی سابق شده بود، اینک می رود که به یک بلای مهلک خانگی تبدیل شود. پس چاره ای نیست که جدا به عنوان یک خطر و تهدید جمعی، شناسایی شود. این، مهمترین دلیل و انگیزه را برای داعش ایجاد کرده است تا به اقداماتی از نوع و جنس عملیات های سه گانه، مبادرت کرده و آن را تداوم بخشد. ازاین طریق، داعش می تواند:
اول: وجود خود را در قلب محیط های سیاسی-امنیتی کشورهای مهم و اثرگذار بر حیات داعش، از طریق ارعاب و ایجاد هراس، به اثبات برساند،
دوم: تنگ شدن راه تنفس و عرصه حیات خود را، با تهدید عملی علیه دشمنان و حتی معاضدان خود، پاسخ گوید. پاسخی که حاوی این پیام است: "هم اقدام و هم مماشات و تسامح در قبال ناامن سازی عرصه حیات داعش، به یک اندازه هزینه خواهد داشت".
سوم: ایجاد خلل در اراده دول غربی (و حتی حامیان منطقه ای خود)، در امر "بهره برداری یکجانبه و معامله بر سر داعش، در راستای منافع یکطرفه خود".
چهارم: پر رنگ تر کردن عوامل موجبه و مبقیه خود،( تخریب و نابود سازی ساختارهای سیاسی امنیتی منطقه، از طریق روش های بدیع و هیجان انگیز تروریستی، و بالمال، جذب بیشتر نیروهای مستعد، از اقصی نقاط دنیا و توسعه حضور و نفوذ خود)
به این ترتیب، داعش حوزه عمل خود را از عراق و شام، به سراسر جهان گسترش می دهد. توسعه نفوذ و گسترش حوزه عملیاتی، اینک به یک هدف حیاتی برای داعش تبدیل شده، هدفی که آشکارا با منافع امنیتی اکثر کشورهای جهان در تضاد قرار دارد. هدفی که مشخصا در پرتو جبر شرایط ثبات ساز و در فرایندی نظیر گفت وگوهای وین پیرامون بحران سوریه، در شرف تهدید جدی قرار گرفته. در این میان اما، پارادوکس این وضعیت، مناقع متضاد حامیان و"طرف های ذی نفع" داعش است. اگر مساله داعش، سالبه به انتفاء موضوع شود، ذی نفعان آن نیز دچار خلاء قدرت بازی سازی خواهند شد. ذی نفعانی که به فضای تنفسی در میان جریانات امنیتی درون منطقه ای و بین منطقه ای، به شدت نیازمندند. "چه کسانی بیشترین بهره را از وجود و عملیات تروریستی داعش، حتی در قلب اروپا، می برند؟" برای پاسخ به این سوال، باید به یک اصل امنیتی، توجه خاص کرد: اصل "محدوده منطقی خطر _ Reasonable Risk Limitation_ ". در برآوردهای اقدامات امنیتی، معمولا طراح و مجری پروژه، به آخرین حد منطقی خطر، در فرایند اجراء می اندیشد. به این معنا که، اجرای یک عملیات امنیتی، نباید خطرات بیش از ظرفیت و هزینه های غیرقابل جبران را برای عامل آن، به دنبال داشته باشد. همانگونه که در اصول اقدام و عملیات نظامی، معمولا پیش از هر عملیات، به اصل "ضریب معقول تلفات " Rational Coefficient Victims می اندیشند. با توجه به این اصل، و با توجه به اینکه داعش عملا به بخش اعظم ساختارهای سیاسی- امنیتی جهان اعلام جنگ داده است و با در نظر داشتن اصول "ضربه مقابل"، "تعاقب دشمن"، و"تصاعد بحران"، این نتیجه به دست می آید که داعش محدوده منطقی خطر را پشت سر گذاشته و در این جریان، وارد محدوده "جنون تا مرز مرگ" شده است. اگر چنین باشد، حال این سوال مطرح می شود که: پس، نفع این جریان را چه کسانی خواهند برد؟ در بررسی پاسخ به این سوال، حداقل دو احتمال را می توان مد نظر گرفت:
یکم: داعش از ناحیه اقدام تلافی جویانه و مرگبار غرب، احساس خطر (یا دریافت خطر) نمی کند.
دوم: اگر هم احتمال خطری را احساس کند، یا قدرت دفع آن را در خود می یابد یا خطر را متوجه خود نمی داند.
در فرض نخست، احتمال "تبانی و زد و بند" نهفته است، و در فرض دوم، احتمال نادیده انگاشتن اثرات نابودساز تصاعد بحران، از سوی داعش قرار دارد. نتیجه منطقی فرض نخست این است که، غرب برای اقزایش تهاجم علیه داعش، یا محدودیت و مانع جدی دارد یا برنامه جدی در دست ندارد. و نتیجه منطقی فرض دوم این است که، اقدامات متقابل دو طرف، خواه ناخواه به تصاعد بحران می انجامد. در فرض نخست، نقش عوامل ذینفع غیر مستقیم (دولت ها و سرویس های سعودی، قطر و رژیم صهیونیستی) برای ممانعت از برخورد جدی با داعش، به طور اطمینان بخش، برای داعش محرز شده باشد. و در فرض دوم نیز، تصاعد بحران، به نحوی، منافع ذینفع های غیرمستقیم را تامین یا تضمین کند. نتیجه محتمل هر دو فرض، (تبانی و یا تصاعد بحران)، تداوم و توسعه ناامنی در منطقه، و تاخیر در برقراری ثبات و آرامش در سوریه و عراق، (و البته تداوم التهاب و ناامنی در حوزه اروپایی و یا امریکا) خواهد بود. توسعه ناامنی در سوریه و عراق، با ملاحظه موقعیت برتر جمهوری اسلامی ایران در هر دو عرصه، طبعا به منظور سد نفوذ و تضعیف توان موازنه ساز جمهوری اسلامی ایران صورت می پذیرد و این خواسته رسمی و اعلامی دولت نوعثمانی گرای ترکیه و حکومت سعودی (با ماهیت سلفی-وهابی) و رژیم اشغالگر و توسعه طلب صهیونیستی است. از سوی دیگر، گسترش ناامنی و تروریسم در قلب اروپا، افزایش وزن بازیگری و موقعیت ترکیه را در مرزهای جنوب شرقی اروپا به دنبال دارد، همچنین موجب اهمیت نقش حکومت و سرویس امنیتی سعودی در همین خصوص خواهد شد. هر چند که این وضعیت مانند تیغ دو لبه عمل خواهد کرد و موجب بی اعتمادی و بدبینی بیشتر، نسبت به هر دو طرف مذکور خواهد شد. (نقش دولت ترکیه، در به وجود آوردن بحران مهاجرت و مالا نفوذ تعداد بسیاری عوامل تروریستی به اروپا، در پوشش مهاجرین، به شدت مورد توجه است. همینطور نقش لجستیکی و مدیریتی ترکیه در گسیل نیروها از اروپا و آسیای مرکزی برای پیوستن به داعش و النصره، در عراق و سوریه).
عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی نیز، به حد کافی و مشعشع، از تداوم جو ترور و خشونت، در منطقه و تحمیل هزینه به کشورهای غربی تا مرحله حذف رقیب و اطمینان از اشراف امنیتی بر منطقه برای خود منافع تعریف کرده اند.
پیامدهای تصاعد بحران، در تقابل احتمالی ائتلاف غربی با داعش
نخستین انتظار امنیتی از روند تصاعد بحران، اهتمام به تمرکز و هماهنگی قوا، علیه نیروی مهاجم خواهد بود. هرچند که انگیزه ها و نسبت های هر کدام از اعضای ائتلاف علیه داعش، متفاوت است، اما، چنانچه خطر واقعا جدی شود، تمرکز قوا نیز جدی خواهد شد. در چنین صورتی، انتظار می رود سطح و گستره و عمق عملیات علیه مواضع داعش، به صورت مشخص در عراق و سوریه به شدت افزایش یابد. بنابراین، موضوع ساماندهی به وضعیت جنگ در سوریه، تحت تاثیر "اتحاد علیه داعش" قرار خواهد گرفت. انتظار می رود ، اقدام جدی برای آزادسازی موصل، شدت و سرعت بپذیرد؛ در این صورت، ترکیه به طور مضاعف درگیر پارادوکس اقدام در صحنه، خواهد شد. مرزبندی های مشخص تری در میان گروه های تروریستی حاضر در سوریه به وجود خواهد آمد. صفوف این گروه ها، با خط فاصل داعش، تفکیک خواهد شد، در این صورت حامیان گروه های تروریستی نیز یا اسیر پارادوکس اقدام در صحنه یا مجبور به عدول از بعضی منافع نامشروع خود خواهند شد. البته سطح اصطکاک و فرسایش و برخورد در بین بازیگران منطقه، افزایش خواهد یافت. رژیم صهیونیستی می تواند از اوضاع پرتنش منطقه، در اراضی اشغالی، سوء استفاده های امنیتی کند. در نهایت، احتمال "بایکوت و طرد " شدن (single out) گروه های تروریستی نزدیک به داعش، وجود دارد. به همین دلیل در مجموع، محور هماهنگی (ایران، روسیه، عراق و دولت سوریه ) از اهمیت و مشروعیت بیشتری برخوردار خواهد شد. مالا، دولت های ترکیه و سعودی هزینه های بیشتری جهت حضور در معادلات محوری منطقه خواهند پرداخت، و این به معنای اسیر شدن آنها در چرخه پارادوکس امنیتی در منطقه خواهد بود.
در سطح فرا منطقه، ایالات متحده که تاکنون از "دکترین مهار چند جانبه" در استفاده از داعش، در سطح منطقه بهره برده است، ناچار خواهد بود که در این رویه تجدید نظر کند. اروپا انتظار دارد که این بار ایالات متحده در فرایند جنگ علیه تروریسم، ایشان را حمایت و همراهی کند، امری که ملاحظات و ترتیبات امنیتی امریکا را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در شرایط فعلی، حوزه پاسیفیک و اوراسیا (به موازات حوزه آتلانتیک و خاورمیانه) از اولویت های امریکا محسوب می شوند. در هر حال، داعش به تدریج مخرب تر و مزاحم تر از آن چه که مورد انتظار سیستم امنیتی غرب بود، ظهور کرده است، و توانسته بطور جدی خطر یک سلسله بحرانهای امنیتی را در حریم های خصوصی و امن همه جهان نه تنها برای دشمنان خود، بلکه حتی حامیان یا کارفرمایان خود ایجاد کند. این امر پدیده و جریان تروریسم لازمان و لامکان را به یک خطر غیرمتفارن و غیرمترقبه برای جهان تبدیل کرده است. این همان عاملی است که می تواند عملا اکثر نقاط مهم جهان را به وضعیت جنگی تبدیل کند، مگر آنکه اراده جدی و کامل همه جانبه برای خشکاندن ریشه های ان در سطح جهان، جزم شود. بسترها و زیرساخت های این جریان را می توان در سیاست های پیشین و حتی جاری قدرت های جهانی، در مسیر رقابت های امنیتی ایشان، و نیز ساختارهای نظامی و امنیتی بعضی کشورهای منطقه یافت. اگر اروپا و ایالات متحده واقعا نگران وضعیت امنیتی آینده خود و جهان هستند، بهتر است که صادقانه به خطاها یا تعهدات امنیتی خود و شرکای منطقه ای شان بازنگری کنند، تا، حقیقتا درک کنند که، راه مقابله و ریشه کنی داعش و در تجدید نظر اساسی در رویکردها ، رویه ها و روش های امنیتی ایشان است.
منبع:دیپلماسی ایرانی