جریان تکفیری-تروریستی تا ۱۰ سال آینده در جهان اسلام حضور دارد
وقتی این بحث ائتلاف پیش آمد ایران به نواز شریف پیام داد این ائتلاف یعنی جنگ با ایران. این را بدان. این ائتلاف، ائتلاف ضد انصارالله نیست. ضد ایران است. بلافاصله این پیام را منعکس کردیم که بدان این جنگ با ایران است و این مسئله، مسئله ایران است. خوب نواز شریف جا زد. چه کار می توانست بکند؟ تنها مرز امنش را ناامن میکرد.....
سعدالله زارعی (کارشناس مسائل منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی) متولد سال1340 در شهرستان جهرم است. هم اکنون به عنوان عضو تحریریه روزنامه کیهان، عضو شورای سیاستگزاری خبرگزاری فارس و در خبرگزاری تسنیم فعالیت دارد. وی هم چنین صاحب چند جلد کتاب است و از سال 1370 تاکنون مقالات متعددی از او به چاپ رسیده است.
به جهت فهم بهتر تحولات منطقه غرب و جنوب غرب آسیا و شناخت صحیح تر سیر سریع تحولات در کشورهای مختلف از افغانستان و پاکستان گرفته تا سوریه و عراق و همچنین بررسی ویژه تجاوز سعودی به یمن و مسائل پیرامون آن به خصوص تشکیل ائتلاف عربی گفتگویی صریح، دقیق و چالشی با این کارشناس ارشد مسائل جهان اسلام انجام شده است.
در ابتدای گفتگو میخواستم یک تحلیل کلی از وضعیت کنونی جبهه مقاومت چه در عراق، چه سوریه، چه یمن و حتی لبنان به صورت کلی بفرمایید. به نظر شما جبهه مقاومت در حال حاضر در چه وضعیتی به سر می برد؟
منطقه ما با یک موضوع شناخته شده با ثبات مواجه است که آن انقلاب اسلامی و موج بیداری اسلامی است که با پیروزی انقلاب ایران به وجود آمده و با رخ دادهای منطقه ای دائما رشد کرده است. آخرین چیزی هم که به رشد جنبش بیداری اسلامی کمک کرده تحولاتی است که در حوزه عربی از حدود سال 1389 به این طرف شروع شده است. این یک پدیده شناخته شده مشخص و روشن است. چرا که دارای پشتوانه فکری معین بوده و اهداف و راهبردها و کارکردها، عناصر، خصایص و موضوعات آن مشخص است.
این جنبش به شهادت تاریخ 36 ساله خودش جنبشی مانا است و در برخورد با تحولات و اتفاقات دنیا از خودش ابتکار عمل دارد و دارای یک استراتژی و راهبرد روشن برای عبور از مرحله ای به مرحله دیگر است. در ارزیابی ها هم این انقلاب و جنبش در مجموع موفق ارزیابی می شود. یعنی هیچ کسی تردید ندارد که امروز در کانون این بیداری و انقلاب، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد و این جمهوری اسلامی توانسته از ابعاد مختلف دارای پیشرفت های بزرگی باشد تا جایی که دشمنان ما می گویند که ایران در حال حاضر به یک گستره بزرگ جغرافیایی که از آب های دریای عمان تا آب های دریای مدیترانه سیطره دارد. البته این توصیف به این خاطر است که چون با ادبیات خودشان حرف میزنند و این که آن ها به دنبال سیطره هستند، ما را نیز به سیطره طلبی متهم می کنند و می گویند ایران از دریای عمان تا آب های مدیترانه دارای سیطره سیاسی امنیتی است.
البته این واقعیت دارد که ما فراتر از دریای عمان و مدیترانه هم دارای نفوذ استراتژیک و بی بدیل هستیم. ما امروز در افغانستان، پاکستان، در مناطقی از هندوستان، در مناطقی از جمهوری های جنوب شوروی سابق، در ترکیه و در بخشهای قابل توجهی از کشورهای آمریکای لاتین دارای نفوذ جدی و تاثیرگذار و تعیین کننده و در بسیاری از این موارد دارای نفوذ بی رقیب هستیم. این یک واقعیت است.
می توانیم بگوییم چشم انداز آینده انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی موفق است و خواهد توانست با چالش های پیش رو برخورد فعال پیدا کند و از فرصت های پیش رو هم به خوبی استفاده کند. در کنار این مسئله ما شاهد یک موجی هستیم که این موج توانسته تا حد زیادی تحولات منطقه را تحت تاثیر قرار بدهد، اما در عین حال این موج دارای ابهامات بسیار زیادی نسبت به موج انقلاب اسلامی و موج بیداری اسلامی است و این موجی است که ابعادو مختصات و رهبری آن هم تا حد زیادی قابل شناسایی نیست.
همچنین اندیشه ها و افکار و رویکردها، موافقین و مخالفین آن هم خیلی روشن قابل شناسایی نیست. این همان موج تروریسم و جریان تکفیر در منطقه است که متاسفانه بخش وسیعی از آفریقا و آسیا را تحت تاثیر خودش قرار داده و به یک موقعیت های جغرافیایی به رسمیت شناخته نشده و از هم گسیخته ای هم دست پیدا کرده است. امروز در سوریه بالاخره این جریان در استان «رقه» و استان «ادلب» سیطره کامل دارند. در بعضی از استان های دیگر هم دارای سیطره نسبی هستند و در بخش هایی از استان های حلب، دیر الزور، قنیطره، سویدا و درعای سوریه دارای سلطه دارند.
در بعضی از مناطق دیگر سوریه هم این افراد حضور لکه ای و موردی دارند. مثلا در استان حمص در منطقه "سخنه" و "تدمر" در دو منطقه کوچک و غیرمتصل به هم این ها حضور دارند.
این جریان در عراق در استان نینوا سیطره کامل دارد. در استان الانبار هم سلطه نسبی دارند و در بعضی جاهای دیگر عراق هم مثل استان کرکوک حضور لکه ای و موردی دارند.
در یمن هم این ها موفق شدند بر مرکز استان "حضرموت" یعنی شهر مهم "مکلا" سیطره پیدا کنند. همچنین در لیبی هم بر مناطقی از آن سیطره داشته و توانسته اند بخشهای قابل توجهی را در حاکمیت خودشان داشته باشند. بنابراین این موج تا یک حدی به یک حاکمیت به رسمیت شناخته نشده و از هم گسیخته دست پیدا کرده اما هر چه جلو آمده این موج هم از درون و هم از بیرون با ضعف ها و کاستی هایی مواجه شده است.
امروز در عراق این جریان بخش زیادی از مناطق تحت سیطره اش را از دست داده است. در استان های دیاله و استان تکریت که یک زمانی به صورت صددرصد تقریبا در سیطره این ها بود، امروز این سیطره از بین رفته و نیروهای مردمی از جنس موج اول یعنی موج انقلاب و بیداری اسلامی آمده اند و این مناطق را باز پس گرفته اند. کما این که در سوریه هم بالاخره نیروهای مردمی و ارتش توانسته اند ضربات سنگینی را به این ها در استان های حلب، حمص، ریف دمشق و در بعضی از استان های دیگر وارد کنند.
در یمن نیز موج جریان تکفیر با یک موج بسیار پرقدرتی به نام موج انصارالله مواجه است که اگر به عنوان مثال انصار بخواهد شهر مکلا را آزاد کند برایش زحمتی یک هفته ای را خواهد داشت و به آسانی می تواند آن قائله را جمع کند. ولی امروز بنا به ملاحظاتی در این مسئله ورود نکرده است. بنابراین این موج تا یک حدی عقب نشسته است.
اما در این جا یک مسئله حائز اهمیت این است که اصلا مشخص نیست ایدئولوژی این موج از کجا تغذیه می کند؟ آیا از جریان سلفی اهل سنت استفاده می کند؟ آیا از عربستان سعودی تغذیه می شود؟ آیا ایدئولوژی آن ها تحت تاثیر سرویس ها و سیستم های اطلاعاتی است؟ این سوالات همواره بی پاسخ است. این که این تفکرات از کجا سرچشمه می گیرد و چه کسانی پرچم دار و در واقع شکل دهنده افکار این جریانات تکفیری هستند خیلی روشن نیست.
در عین حال به دلیل ظرفیت هایی که این جریان تکفیر و تروریسم دارد ، فکر می کنم که حدودا طی 10 سال آینده ما شاهد تداوم این موج در سطح جهان اسلام باشیم. منتهی این موج در نهایت رو به توقف و اضمحلال است.
شما بهتر از ما می دانید که در حال حاضر به صورت روزانه اخباری در زمینه حضور داعش در افغانستان داریم. از سویی چندی پیش هیئت طالبان سفری به ایران داشت و دقیقا بعد از آن درگیری هایی بین طالبان با داعش در افغانستان رخ داد. این مسائل را چطور ارزیابی می کنید؟ آیا شما نظر برخی از کارشناسان خبره این حوزه را تایید می کنید که بناست داعش حضور جدی و پررنگی در مرزهای شرقی محور مقاومت داشته باشد؟ در این راستا مدتی قبل پوتین هم صحبتی کرد و هشدار جدی مبنی بر حضور داعش در افغانستان و آسیای میانه داد! به نظر شما آیا افغانستان پلی است برای این که جریان تکفیر بتواند در آسیای میانه و قفقاز حضور پیدا کند؟ تحلیل خود را در رابطه با این مسائل بفرمایید .
داعشی ها طبیعتا در هر منطقه ای به دنبال شناسایی ظرفیت ها و موقعیت هایی هستند و این ظرفیت ها و موقعیت ها در همه جای دنیا وجود دارد. از جمله در افغانستان، منتهی یک سوال اساسی این جا وجود دارد و آن این که آیا داعش خواهد توانست در افغانستان سیطره پیدا کند؟ و تبدیل به مسئله اول شود؟
به نظر میاد برای پاسخ به این سوال بایستی یک نگاه کلی به وضعیت جامعه افغانستان داشته باشیم. افغانستان به طور کلی به دو بخش تقسیم می شود. یک بخش پشتون ها هستند که حدود 45 درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند. این طایفه ترکیبی از سنی و شیعه هستند. البته اکثریت با اهل سنت است و شیعه هم در آنجا دارای یک ظرفیت و موقعیتی است. شخصیت های برجسته ای از شیعیان در همین طایفه پشتون ها هستند که از جمله می توان به آیت الله محسنی اشاره کنیم که شخصیت اول شیعه افغانستان است. این ها 45 درصد از جامعه را تشکیل می دهند. خوب پشتون ها محیط پرورش طالبان بودند و امروز هم طالبان اولین سازمان پشتون ها به حساب می آید. همچنین دولت اشرف غنی پشتون است و در واقع سیستم سیاسی افغانستان هم در اختیار پشتون هاست و بقیه جمعیت غیرپشتون ها هستند که ما می توانیم در یک عنوان کلی به آن ها غیرپشتون ها بگوییم. یا به تعبیری که در ایران استفاده می شود می توانیم "جبهه شمال" بگوییم که این ها تاجیک ها هستند. همچنین جبهه شمال، شامل هزار ها، شیعه ها ، ازبک ها و بعضی از طوایف دیگر می شود. این بخش یعنی غیرپشتون ها یا شمالی ها به لحاظ مذهبی ترکیبی از شیعه و سنی هستند، که فکر می کنم نزدیک به نیمی شیعه و نیمی سنی هستند. جمعیت شیعه افغان به طور کلی حدود 17 درصد از جمعیت افغانستان را شامل می شود. بین 17 تا 20 درصد است. وقتی شما پشتون ها را جدا کنید و بخواهید نسبت سنجی کنید، ترکیب بخش شمالی تقریبا نیمی شیعه و نیمی سنی می شود. سنی های این بخش هم که یا تاجیک یا ازبک هستند.
داعشی ها در جبهه شمال قطعا نه در متن اجتماعی و نه در متن سیاسی یعنی احزاب، گروه ها، شخصیت ها نمی توانند نفوذ داشته باشند. چون شمالی ها با افراط گرایی میانه ای ندارند و اساسا جبهه مقابل افراط گرایی به حساب می آیند. در بخش پشتون ها با توجه به این که شخصیت اول پشتون ها در حال حاضر طالبان است و طالبان هم یک موقعیت ملی برای خودش تعریف کرده است . فرق طالبان و گروه هایی مثل القاعده و داعش این است که طالبان داعیه منطقه ای و بین المللی ندارد. طالبان می گوید که ما برای افغانستان دنبال دولت هستیم نه برای پاکستان و نه برای عراق؛ در حالی که داعش و القاعده یک حکومت جهانی را می خواهند. لذا طالبان به شدت با حضور داعش در افغانستان مخالف است و حتی در یک جاهایی با داعش درگیر است.
دولت افغانستان هم که به طور طبیعی نمی خواهد داعش در آن جا حضور داشته باشد و طبعا در کشورهای منطقه ای هم هیچ کسی نیست که بخواهد داعش در افغانستان نفوذ و حضور داشته باشد. نه ایران و نه پاکستان و نه تاجیکستان و نه هند و حتی چین و به ویژه روسیه هیچ کشوری خواستار فعالیت داعش در افغانستان نیست. بنابراین فکر می کنم درباره این که آیا داعشی ها می توانند بر افغانستان سیطره پیدا کنند پاسخ این سوال منفی است.
این ارزیابی شما در دراز مدت یا میان مدت به چه صورت است؟
در دراز مدت و میان مدت بعید می دانم. ولی مزاحمت ها و شرارت را بعید نمی دانم. چون ایجاد مزاحمت وناامنی نیاز به سیطره ندارد. یک بمب گذار می تواند کیفی را حمل کند و در یک بازار و مدرسه ای منفجر کند. در افغانستان هم این امکان پذیر است. ولی سیطره داعش بر افغانستان را خیلی خیلی بعید می دانم.
در یمن امروز بیش از صد روز از تجاوز سعودی گذشته و این تجاوز در حوزه نظامی دستاوردی نداشته و در روزهای اخیر شاهد بودیم که وزیر جنگ عربستان به روسیه رفت و اخباری منتشر شد مبنی براینکه بن سلمان از پوتین درخواست میانجی گری برای پایان جنگ کرده است. از سویی مذاکرات بین گروه های یمنی نیز با سه سناریو در سه جا پیگیری می شود. جریان اول توسط سازمان ملل و شخص نماینده ویژه این سازمان مدیریت می شود که با استقبال انصارالله روبرو است. از طرفی دیگر مذاکرات انصارالله با حراک جنوب در مسقط در حال انجام است. جریانی هم با پشتوانه عمان در مسکو به دنبال مذاکرات هستند. به طور مشخص آینده تحولات یمن را چه طور می بینید؟ سرنوشت تجاوز نظامی سعودی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا همچنان ادامه دار خواهد بود و تبدیل به جنگی فرسایشی می شود؟ و اینکه آینده مذاکرات را چگونه می بینید؟
درباره یمن این نکته حائز اهمیت است که یک ملت و جنبش در یمن صد روز در برابر دو جنگ مقاومت کرده است . یک جنگ، جنگ خارجی است که سعودی ها در یک جنگ یک جانبه و بی رقیب یمن را مورد حمله قرار دادند. این جنگ در واقع جنگ انسان ها نبوده، بلکه جنگ ماشین با انسان و جنگ هواپیماهای مدرن با خانه های گلی بوده است. اما جنگ دوم، جنگ با گروه های داخلی بوده است که انصارالله همزمان با این که با مسئله تجاوز خارجی مواجه بود، با چند نوع گروه تروریستی و غیرقانونی هم در داخل روبرو بود. با القاعده که در یمن با نام "انصار الشریعه" شناخته می شود. از طرفی با شبه نظامیان منصور هادی که با پول بی حد سعودی ها گروهی را درست کردند و چه حزب اصلاح و چه گروه های دیگری که تحت عنوان "رشاد" و ... در آنجا فعالیت می کنند. این ها مجموعا با سلاح در برابر انصارالله و در واقع در برابر انقلاب یمن ایستادند. این که صد روز انصارالله و مردم یمن مقاومت کردند و همه می گویند که عربستان سعودی و مخالفان داخلی انقلاب هیچ دستاوردی نداشته اند، این خودش پیروزی بزرگ و عجیبی به حساب می آید. و به همین دلیل هم ما شاهدیم که اعضای ائتلاف عربستان در گفتگوهای سیاسی که با مقامات ایرانی و با بعضی مقامات دیگر داشتند و در مطالبی که در رسانه های این ها منعکس می شود بیانگر این است که از موفقیت در عملیات نظامی کاملا مایوس شده اند. هم مقامات عمانی، هم مقامات قطری و کویتی و هم مقامات اماراتی به این مهم اذعان داشته اند. بعضی از شخصیت ها مثل محمد بن نایف (ولیعهد عربستان) هم به این مسئله اذعان داشته است. آمریکایی ها و اروپایی نیز می گویند که این یک جنگ شکست خورده است و بعضی از این ها با صراحت گفته اند که ما از قبل می دانستیم که ارتش یمن قوی تر است و در نهایت غلبه می کند.
انصارالله همان ابتدای جنگ به مزاح ارتش سعودی را "جیش الکبص" لقب داد. یعنی ارتش پلویی! ارتشی که برای سر سفره است. نه ارتشی برای میدان جنگ! این را این ها دارند اذعان می کنند و واقعا این بحث مهمی است. به همین نسبت هم روند سیاسی در حال تقویت شدن است. الان سازمان ملل دارد گفتگو می کند برای این که روند سیاسی را بتواند شکل بدهد و در مجموع تلاش هایی برای پیدا کردن راه حل سیاسی مشاهده می شود. منتهی یک بحثی است که آیا جنگ افروزان سعودی یعنی محمد بن سلمان که در رأس این قصه واقع شده و مثل یک جوان خام به تجربه های منطقه نگاه نکرده و وارد جنگ شده، آیا این ها آتش بس را می پذیرند ؟ عربستان دنبال یک دستاورد است که بتواند از جنگ فاصله بگیرد و من فکر می کنم سعودی ها هفته های آینده را به جنگ ادامه می دهند و اگر چه به هدفی هم نمی رسند ولی دیوانه وار مثل صهیونیست ها که جنگی را شروع می کنند و بعد اعتراف به ناکامی می کنند و در عین اعتراف به شکست می بینیم هفته ها جنگ ادامه پیدا می کند. مثلا در جنگ 51 روزه بود که در روز ششم اسرائیلی ها گفتند این جنگ به نتیجه نمی رسد ولی در عین حال تا روز 51 جنگ را ادامه دادند. فکر می کنم سعودی ها کما بیش که به شکست اعتراف می کنند. اما جنگ را ادامه می دهند بلکه یک اعجازی اتفاق بیفتد.
در زمینه گفتگوها فکر می کنید چه سناریویی محقق شود؟ انصارالله گفته منصور هادی را تحت هیچ عنوان نمی پذیرم. از طرفی در مسقط در حال مذاکره هستند. فکر می کنید گفتگوها در حین جنگ به نتیجه می رسد و مانع ادامه جنگ خواهد شد؟ افق گفتگوها را چگونه ارزیابی می کنید؟
گفتگوها از مدت ها قبل آغاز شده است. ما شاهد چندین دور گفتگو در مسقط بودیم شاهد یک دور چند روزه گفتگو در ژنو بودیم. همین الان هم گفتگوها در مسقط ادامه دارد. گفتگوها به طور کلی به دو سطح تقسیم می شود. یک سطح گفتگوهایی که به شکل آشکار انجام می شود که نتایج و مباحث آن در مطبوعات و رسانه ها منعکس می شود، که این ها گفتگو هایی است که در ژنو و پیرامون ژنو یا در مسقط صورت می گیرد. یا گفتگوهایی که در ریاض صورت گرفته این ها گفتگو های علنی هستند که اخبارش به رسانه ها می رسد. گفتگوهای دسته دوم که موثرترند گفتگوهایی است که با مرکزیت مسقط انجام می شود که به دو دسته تقسیم می شود. گفتگوهای جامع و گفتگوهای تخصصی. گفتگوهای جامع گفتگوهایی هستند که در آن انصارالله و مخالفین هستند. از طرفی دولت مسقط و کم و بیش ایران حضور دارد. در این گفتگوها، مخالف و موافق از این طیف ها به گفتگو می پردازند. این ها گفتگوهای جامع است که در آنجا صورت می گیرد ولی محرمانه است و مباحثش به رسانه ها درز پیدا نمی کند و محرمانه می ماند. ولی کم و بیش بعضی هایی که شم سیاسی قوی دارند حدس می زنند که مثلا این مباحث در چه موضوعاتی صورت گرفته است. گفتگوهای تخصصی که مثلا یک هیئتی از انصار با یک هیئتی از عمان وارد گفتگو می شود یا یک هیئتی از ایران با یک هیئتی از عمان وارد گفتگو می شود یا هیئتی از عمان با یک هیئتی از افراد مرتبط با منصور هادی مثل خالد بحاح وارد گفتگو می شود یا گفتگوهایی که هر کدام از این ها به طور خاص با نماینده دبیر کل سازمان ملل اسماعیل ولد شیخ انجام می دهند. این ها گفتگوهای تخصصی است که به طور خاص برگزار می شوند و مسائلی را هم دارند. بنابراین گفتگوها به صورت جدی در جریان است. در آینده هم این گفتگوها توسعه پیدا می کند. انصارالله هم دیروز دست به یک ابتکار سیاسی زد و شرایط آینده را ترسیم کرد. واکنشی هم که معمولا این روزها گروه های مخالف انصارالله نشان می دهند مبنی بر این است که این واقعیت را پذیرفته اند که با اسلحه نمی شود یمن را از دست انصارالله خارج کرد و بنابراین دارند در همین حوزه سیاسی خودشان را آماده می کنند تا وارد گفتگو شوند.
در مورد شخص منصور هادی هم باید گفت که او واقعیتی است مربوط به گذشته و طبیعتا یمنی ها نمی توانند منصور هادی را بپذیرند. انصارالله نسبت به منصور هادی دشمنی ندارد. کما این که وقتی که هادی در روز دوم بهمن ماه سال گذشته استعفا داد انصارالله مخالف استعفای منصور هادی بود و صراحتا اعلام کرد که ما درخواست می کنیم هادی به قدرت برگردد. بنابراین با شخص او دشمنی ندارد. منتهی مسئله این است که منصور هادی کاری را انجام داده که هر کسی دیگری هم این کار را انجام داده بود نمی توانست در یمن جایگاه داشته باشد. منصور هادی آمده از یک کشور خارجی برای حمله به کشور خودش دعوت کرده است. در هیچ کشوری اجازه نمی دهند چنین فردی به ریاست جمهوری برسد و کسانی از این طیف نمی توانند جایگاهی در ریاست جمهوری و دولت پیدا کنند.
مسئله انصارالله با هادی از این جنس است نه این که دشمنی و خصومت شخصی وجود داشته باشد. همچنین بعید به نظر می رسد علی رغم ظاهر ماجرا سعودی ها خیلی روی هادی تاکیدی داشته باشند و فکر می کنم کمترین مسئله، بحث عبور از هادی باشد. انتخابات را باید مردم برگزار کنند. انصارالله هم به عنوان کسی که در میدان به عنوان نماینده مردم یمن به رسمیت شناخته شده حق دارد تا پیش از آن که انتخاباتی برگزار شود برای اداره امور مردم به طور موقت دولت را تشکیل دهد و الان این کار را می کند.
بعضی ها خیال می کنند در حال حاضر یمن با خلأ دولت مواجه است. در صورتی که چنین نیست. همان زمانی که منصور هادی استعفا داد، دولتی سر کار بوده و این دولت نخست وزیر نداشته ولی یک شورای انقلاب بالای سرش بوده که این شورای انقلاب از طیف های مختلف تشکیل شده است. از انصار بوده، از سران قبیله "حاشد" بوده، از شخصیت های ذی نفوذ یمن بوده و از رهبران شافعی هم بوده است. یعنی 8 فرد و شخصیت شناخته شده یمن حوزه رهبری را پوشش داده اند. آن ها عملا دولتی دارند. یعنی وزارتخانه ها توسط وزیر یا معاون وزیر اداره می شده است و همین الان هم به همین صورت در حال اداره است و هیچ روستا و شهر و استانی بدون متولی نیست. تمام استان ها استاندار دارند، تمام شهرها فرماندار دارند و تمام روستاها دهدار دارند و هر کدام یک شورایی دارد که این ها را مدیریت می کنند و الان مردم مشکلی در این حوزه ندارند. یعنی مردم بلاتکلیف نیستند. ادارات کار می کنند. مراکز اداری، قضایی، مراکز مربوط به سوخت، مراکز آموزشی، مراکز بهداشتی همه دارند کار می کنند. این که در اخبار رسانه ها می شنویم یک بیمارستانی را بمباران کردند، پس معلوم می شود بیمارستانی وجود دارد که ارائه خدمات می کند. نشان دهنده این است که خلایی در یمن وجود ندارد هر چند که بایستی آن جایگاه هایی که خالی است تعیین تکلیف شود مثل نخست وزیری.
بحث اتفاقاتی که در سه استان جنوبی عربستان یعنی نجران، جیزان و عسیر افتاد و بحث جنبش آزادگان نجران که اعلام موجودیت کرد را چه قدر جدی می دانید؟ فکر می کنید واقعا منجر به جدایی این سه استان از عربستان می شود یا این که این وقایع را یک اقدام تاکتیکی و مقطعی برای فشار بر عربستان می دانید ؟
اجازه بدهید سوال شما را در یک سطح بزرگتری پاسخ بدهم و در واقع سوال شما را تبدیل به این سوال کنم که آیا اساساً عربستان با مشکل تجزیه مواجه هست یا خیر؟ اگر بخواهیم به سوال شما پاسخ دقیق بدهیم بایستی ببینیم شرایط عربستان در گذشته چطور بوده و الان به چه صورتی است؟ اصلا از چه زمانی عربستان به عنوان کشوری واحد و مستقل مطرح شده است؟ کلمه ای به نام عربستان و عربستان سعودی در فرهنگ سیاسی جهان در کنار دیگر رژیم های سیاسی چه زمانی به وجود آمده است؟
در توضیح باید بگویم عمر عربستان سعودی از سال 1931 است که تا امروز 84 سال از زمان پیدایی کشوری به نام عربستان سعودی می گذرد. حال قبل از این چی بوده است؟ در گذشته یک حاکمی در مکه به نام شریف حسین بوده، یک حاکمی بوده در مدینه از سادات حسنی بوده، یک حاکمی در منطقه الشرقیه یعنی همین دمام، عوامیه، احساء ، قطیف و... حاکم بوده ، یک منطقه ای بوده به نام منطقه شمال که منطقه الجدار میشه، که شامل جدار شمالی و منطقه جوف میشه. البته یک جوف یمن دارد و یک منطقه جوف عربستان دارد که این جوف عربستان وصل است به مرزهای اردن که برای خودش حاکمی داشته و در نهایت یک منطقه ای بوده به نام نجد که سعودی ها متعلق به آن جا هستند که به سه تقسیم استان می شود. استان ریاض، قصیم و وائل که در وسط عربستان است که سعودی ها در آنجا حاکم بودند. پدر ملعون این سعودی ها یعنی عبدالعزیز حاکم این منطقه بوده است. یک منطقه دیگر نیز بوده به نام منطقه جنوب که شامل همین سه استان عسیر، جیزان یا جازان و نجران می شود که این ها هم برای خودشان یک وضعیتی داشتند. یعنی اینها بخشی از یمن بودند و به صورت قبیله ای اداره می شدند.
بنابراین به عنوان جمع بندی پس در کل شبه جزیره حجازی ها جدا بودند. منطقه حجاز خود حجاز شامل سه استان استان مکه، مدینه و تبوک می شود. منطقه وسط که همین منطقه ریاض است. منطقه شرق و منطقه شمال و منطقه جنوب این ها همه از هم جدا بودند و هنوز هم این ها از هم جدا هستند. یعنی هنوز هم که هنوز است متحد نشده اند. درست است که از نظر سیاسی یک اتفاقی شکل گرفته و یک کشوری به نام عربستان سعودی درست شده است. این از نظر سیاسی اتفاق افتاده است. اما از نظر اجتماعی آیا الان کسانی که اهل منطقه الشرقیه هستند و عضو یک قبیله ای در آنجا هستند، این ها موجودیتی به نام عربستان سعودی را قبول دارند؟!!! یعنی این ها قبول کردند؟ در حالی که ما می بینیم که وطن در عربستان سعودی معنای ملیت را پیدا نکرده. یعنی وقتی یک قبیله می گوید وطن منظورش قبیله خودش است.
بالاخره عربستان سعودی پادشاه، هیئت وزرا و ارکان حکومتی و حاکمی دارد ولی در متن اجتماعی این اتفاق رخ نداده است. این که مثلا شما ایران را نگاه کنید که لرها و ترک ها عمیقا ایرانی هستند. کردها، ترکمن ها و بلوچ ها ایرانی هستند. همه این ملیت را قبول دارند. به عنوان این که وطنی وجود دارد به نام ایران! وقتی هم جنگ می شود کسی که در منطقه خوزستان می جنگد و عرب است به اندازه آن ترک و لر می جنگد و مفهومی به نام وطن وجود دارد. اما در عربستان مفهومی به نام وطن در فضای اجتماعی وجود ندارد. فلذا این ظرفیت برای گسیخته شدن عربستان در متن اجتماعی وجود دارد. اگر این فشار از بالا برداشته شود وضع داخلی آل سعود به هم بریزد.
اگر قضایای دیگری اتفاق بیفتد این ها کمک می کند به این که گسیختگی در داخل اساسا شکل بگیرد. ما واقعا طرفدار گسیختگی در عربستان نیستیم و دعا نمی کنیم متلاشی شود به خاطر این که اولا متلاشی شدن هیچ کشور اسلامی را نمی پسندیم و ثانیا می دانیم در این شرایط اگر عربستان متلاشی شود شیعه ها در معرض آسیب بیشتری هستند. به خاطر این که گروه هایی مثل القاعده امکان سیطره پیدا می کنند و شیعیان را قتل عام می کنند. ما خواستار فروپاشی عربستان نیستیم. اما اگر کسی سوال کند آیا عربستان در معرض تجزیه است می گوییم بله! عربستان در معرض تجزیه است.
بعد از این تجاوز عربستان یک سری از کارشناسان معتقدند شخصیت بن سلمان(وزیر دفاع) همانند صدام است و او را شبیه صدام می دانند.این کارشناسان بر این باورند که زمان تجاوز عراق به ایران هم آمریکایی ها به او چراغ سبز دادند که وارد جنگ بشود و در این جنگ شکست بخورد تا زمینه فروپاشی عراق شکل بگیرد و الان هم معتقدند که این سناریو درباره عربستان در حال رویداد است! با این تفاوت که آمریکایی ها به دنبال سرنگونی حکومت آل سعود نیستند ولی این تجاوز هر سرنوشتی پیدا کند آن ها منافع خاص خود را کسب می کنند که خلاصه آن تسلط بیشتر بر حکومت عربستان است. چقدر این تحلیل را قبول دارید؟ ارزیابی شما از این مسئله چیست؟
من آن تحلیل را درباره صدام قبول ندارم که بگوییم آمریکایی ها عمدا صدام را فرستادند که سیستم صدام متلاشی بشود. انصافا هیچ دلیل واضحی برای این تحلیل وجود ندارد. البته خیلی هم نشنیدم بیان بشود. خوب چه کسانی این تحلیل ها را بیان می کنند؟!! کسانی بیان می کنند که معتقدند که هیچ اتفاقی در منطقه ما بدون تایید و نظر مثبت آمریکایی ها اتفاق نمی افتد! چون اتفاق افتاده پس حتما آن ها موافق بودند. این یک تحلیل سیاسی ارتجاعی است که عمدتا هم توسط برخی اساتید دانشگاه و در یک قالب های خاص تئوریک ارائه می شود ولی واقعا عمیقا ارتجاعی است.
خوب در مورد تجاوز عربستان به یمن چطور؟
در همین بحث هم همین طور است. من سوال می کنم آیا آمریکایی ها که ما احتمال می دهیم یک درصدی عقل داشته باشند! آیا این ها می آیند یک گاو ده من شیری را که تا به حال هر کره ای خواستند از آن گرفته اند را در معرض یک طوفانی قرار می دهند که بلکه چه شود! بلکه چه اتفاقی بیفتد! قطعا این طوری نیست. منتهی؛ این جا این بحث دارای اهمیت وجود دارد که آیا آمریکایی ها مثل گذشته توان مدیریت صحنه ها را دارند؟ آیا می توانند به طور کامل حتی عناصر وابسته به خودشان را مدیریت و هدایت کنند؟ من به شهادت آنچه در مصر در حال رخداد است معتقدم این طور نیست.
امروز همه می دانند که آمریکایی ها در مصر خواهان هماهنگی بین السیسی و اخوان هستند. همه این را می دانند که آمریکا خواهان این است که بین اخوانی ها و ژنرال السیسی یک ارتباط و پیوندی برقرار شود و حکومت تقسیم شود. یعنی بین ارتش و اخوان. چرا آمریکا خواهان این مسئله است؟ برای این که آمریکا می خواهد جریانات ناشناخته ای که قابل مهار نیستند یک وقت بر مصر تسلط پیدا نکنند. لذا می گوید ما اخوان را می شناسیم. 85 سال سابقه دارد و ضمنا با ما هم ارتباط دارد و ضمنا با دوستان ما مثل قطر و ترکیه ارتباطی قوی دارد. این جریان برای ما قابل قبول است. این که بتوانند با السیسی کنار بیایند تبدیل به معضل شده است. چرا که السیسی که نمی تواند طولانی حکومت داشته باشد زیرا مردم نمی پذیرند. ولی مردم اخوانی ها را می توانند بپذیرند. اخوان آمد و 47 درصد رای مردم را گرفت .
پس آمریکایی که قادر نیست مشکل بین السیسی و اخوان را حل کند چه طور ما توقع داریم که در صحنه عربستان بتواند اختلافات بین شاهزادگان سعودی را حل بکنند. فکر می کنم آن چه که اتفاق می افتد یک دیوانگی باشد که طیف خاصی از سعودی انجام می دهند.
خوب به نظر شما چرا در حال حاضر آمریکا در چنین موقعیتی قرار گرفته است؟
ببینید برای فهم صحیح تر این مسئله باید به نظر من یک روزی باید بحث جداگانه ای داشته باشیم تحت عنوان آمریکا و ابر قدرت، که چه شده در فاصله این سال ها دچار این تحولات شدند. من یک بار در تلویزیون یک بحثی داشتم و مطرح کردم که به 5 دلیل آمریکایی ها ابر قدرتی شان را از دست داده اند. یکی از مواردی که گفتم این بود که گفتم که ابر قدرت بایستی قدرت فیصله دهندگی داشته باشد. آمریکایی ها قدرت فیصله دهندگی شان را از دست داده اند و نمی توانند بحران ها را فیصله دهند. یعنی مسئله ای را شروع کنند و بعد آن طوری که می خواهند تمام کنند. همین عراق را آمریکایی ها شروع کردند اما چطور فیصله پیدا کرد؟ الان عراق کجاست؟ عراق الان در مشت آمریکا نیست. خودشون دارند می گویند که این عراق بیشتر با ایران است. آیا واقعا آمریکا می خواست صدام را ساقط کند و به قول حسنی مبارک مخلوع عراق را در یک سینی طلا تحویل ایران بدهد؟ آمریکا این را می خواسته است؟؟ اگر کسی بگوید بله، می گوییم خوب آمریکا خیلی خوب مدیریت کرده و اگر بگویند نه پس یک جای کار آمریکا می لنگد. بنابراین باید به نظرم زمانی بحثی راجع به ابر قدرت و آمریکا و نسبت این دو با هم داشته باشیم.
در آغاز این تجاوز یک بحث مهمی شکل گرفت و آن اینکه که ظاهرا قرار است یک ائتلافی نظامی علیه محور مقاومت شکل بگیرد و صحبت از شکل گیری نیروی ائتلاف عربی یا ناتو عربی به رهبری عربستان است. ما روزهای قبل شاهد این بودیم که نشست کمپ دیوید برگزار شد و در آن جا بحث هایی در این راستا صورت گرفت. مسئله مهم تر از موضوع اول بحث ارتباط عربستان با اسرائیل است که ظاهرا در لایه ای دیگر ذیل همین ائتلاف قابل تعریف است چرا که صحبت از دشمن مشترک یعنی ایران در میان است.
شما این مسئله را چه قدر جدی می دانید؟ آیا واقعا فکر می کنید یک نیروی نظامی با محوریت عربستان و شامل مصر و ترکیه و امارات و کویت و پاکستان در مقابل جریان مقاومت در منطقه شکل می گیرد؟ و در صورت شکل گیری خطرش واقعا منطقه را درگیر می کند یا خیر؟
این سوال بسیار مهمی است. خیلی هم در فضاهای اینترنتی و در شبکه های اجتماعی این مسئله مطرح شده است.
اما این روزها یک خبر جدیدتری در شبکه های اجتماعی آمده و آن هم مسئله سفر یک مقام سعودی به تلاویو هست و از آن طرف اسرائیلی ها اعلام کردند که ما با عربستان جبهه واحد هستیم و این دومی را من تایید می کنم که بین عربستان و اسرائیل از قبل و خیلی قبل تر هم خیلی سر و سر بوده است و این ماجرا حداقل بر میگردد به سال های دهه 1970 به این طرف و حتی قبل از کمپ دیوید این ارتباط وجود داشته است. اسنادش هم هست. حداقل از سال 1975 ما اسناد داریم. سال 1975 سالی است که ملک فیصل(پادشاه وقت عربستان) ترور شد. در ماجرای ملک فیصل ما اسناد داریم که بین اسرائیلی ها و سعودی ها ارتباط بوده و این روابط با مسئله ترور ارتباط دارد. بنا بر این بحث ارتباط واقعیت دارد و این روابط از قبل بوده و در حال حاضر ما شاهد علنی شدن این روابط قدیمی بین دو طرف هستیم.
خوب این موضوع کمک می کند به پاسخ سوال اول که آیا عربستان سعودی توانست به آن چیزی که اعلام کرد برسد که ما می خواهیم یک جبهه عربی اسلامی را حول محور خودمان برای مقابله با دشمن مشترک به وجود آوریم و بعد هم علامت می داد که آن دشمن مشترک ایران است! آیا موفق شده؟ موفق نشده؟ آیا موفق می شود یا نمی شود؟ برای این که بفهمیم باید تک تک این کشورهایی که به عنوان عضو ائتلاف اسم برده شدند را یک مرور داشته باشیم که من به دلیل کمبود وقت نمی توانم و خود خوانندگان فهیم شما خودشان مطالعه داشته باشند. من اشاره ای به بعضی ها می کنم. این ائتلافی که عربستان اعلام کرد سه عضو مهم و چند عضو غیر مهم داشت. سه عضو مهم آن پاکستان، ترکیه و مصر بودند و بقیه هم کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس منهای عمان بودند که می شود چهار کشور غیر از عربستان و بعضی از کشورهای آفریقایی مثل سودان و جیبوتی بودند .
این ها کشورهای عضو ائتلاف با عربستان بودند. خوب تابلو چه بود؟ تابلو این بود که یک گروه تروریستی به نام انصارالله در یمن پیدا شده و هدفش تسلط بر مکه و مدینه و حرمین شرفین است. پس ایها الناس! ایها الاعراب! بیایید که در دفاع از حرمین شرفین یک جبهه واحد تشکیل بدهیم. خوب تابلو آن خیلی قشنگ بود. همه این اعضا هم با انصارالله مشکل داشتند. هیچ کدام شان نمی خواستند انصارالله در یمن دارای موقعیت بشود. پس مشکلی با حذف انصارالله وجود نداشت. تابلوی اعلامی هم خیلی زیبا و وجیه بود که ما داریم از حرمین شرفین دفاع می کنیم و شما هم در این دفاع شریک باشید.
خوب سرنوشت این چه شد؟ سرنوشت این ائتلاف با این تابلوی خیلی زیبا چه شد؟ وقتی که اعلام موجودیت این ائتلاف شد، اولا که این اعلام یک اعلام دقیق و هماهنگ شده نبود. چرا که وقتی بعضی از مقامات این کشورها با مقامات ایرانی وارد گفتگو شدند، گفتند اصلا ما خبر نداشتیم. شش ساعت قبل از این که این اعلام بشود عربستانی ها به ما تلفنی تماس گرفتند و گفتند که ما می خواهیم یک کاری بکنیم و خواهش می کنیم شما مخالفت نکنید. هزینه ای هم برای شما ندارد و شما هم مخالفت نکنید. بعد یک دفعه دیدیم این ها گفتند ائتلافی علیه یمن شکل گرفته و فلان کشور هم در این ائتلاف حضور دارد. نزدیک ترین این رژیم ها در آن سه کشور به عربستان رژیم پاکستان بود که سال های سال پاکستانی ها از سعودیها پول می گرفتند و شخص آقای نواز شریف ( نخست وزیر فعلی پاکستان) اصلا در پاکستان معروف است که این آقا بنده زر خرید سعودی است! و قبل از این که این جنگ شروع بشود سعودی ها آمدند در ریاض کاخ بسیار مجللی به او هدیه دادند و به او وعده دادند در برابر اعزام هر عنصر پاکستانی به یمن به شما شخصا (اگر اشتباه نکنم ) 5 هزار ریال سعودی تعلق می گیرد!
خوب در عمل چه شد؟ دیدیم معاون وزیر دفاع آمد و گفت که بله ما در کنار عربستان هستیم. فردای آن وزیر دفاع پاکستان گفت که ما در جنگ حضور نداریم. بعد آقای نواز شریف گفت هستیم. بعد او دست به دامن مجلس شد که مجلس در این باره تصمیم بگیرد. مجلس پاکستان که نواز شریف از دل همین مجلس اصلا آمده است. یعنی مجلس و نواز نداریم. در آن جا مجلس یعنی نواز، نواز هم یعنی مجلس. نواز شریف به مجلس آمد و گفت قانونی در این زمینه تصویب کنید و مجلس نشست و بلند شد و اعلام کرد که ما در جنگ با یمن بی طرفیم. ولی اگر به خاک عربستان حمله بشود ما کنار دولت و ملت برادر عربستان هستیم. یعنی خیلی قشنگ و اتو کشیده کنار رفتند. بعد جالب این هست که در بیانیه مجلس پاکستان می گوید اگر به خاک عربستان حمله شود ما هستیم.
الان دست کم یک ماه است که به خاک عربستان حمله می شود. به پایتخت عربستان حمله شده ولی باز پاکستانی ها در این صحنه نیستند. دیگر از پاکستان نزدیک تر به عربستان در این ائتلاف وجود ندارد. ولی چرا پاکستانی ها در عمل صحنه را خالی کردند؟ سوال مهمی است که اگر کسی می خواهد جواب این سوال را بداند باید نگاهی به نقشه جغرافیایی بیندازد و ببیند امروز پاکستان چه وضعیتی دارد؟ پاکستان چهار تا مرز دارد. یعنی با چهار کشور مرز دارد. یک مرز طولانی با هند دارد که طولانی ترین مرز پاکستان است . این مرز که در وضعیت قرمز به سر می برد. مرز هند و پاکستان در جنوب و شمال و شرق واقع می شود.
این مرز برای پاکستان مرز جنگی است و تا حالا چهار بار با هم در این مرز جنگیدند. یک مرز خیلی طولانی در شمال دارند که مرز بحران است و هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی آن جا را می زنند که مرز با افغانستان است و آن جا مرز بحران است. یک مرز کوچک بند انگشتی هم با چین دارند که آن هم عملا مرز نیست. یک 10 الی 15 کیلومتر با چین مرز دارد. و یک مرزی هم با ایران دارند که مرز امن پاکستان است. یعنی تنها مرز امن پاکستان با ایران است.
شما فرض کنید جای آقای نواز شریف باشید. معلوم است که چه می کنید. وقتی این بحث ائتلاف پیش آمد ایران به نواز پیام داد این ائتلاف یعنی جنگ با ایران! این را بدان!! این ائتلاف، ائتلاف ضد انصارالله نیست. ضد ایران است. بلافاصله این پیام را منعکس کردیم که بدان این جنگ با ایران است و این مسئله، مسئله ایران است. خوب نوازشریف جا زد. چه کار می توانست بکند؟!! تنها مرز امنش را ناامن میکرد!!!
خوب این ها نمونه بود. ترکیه نیز به یک نسبت دیگر. در روز دهم جنگ اردوغان به تهران آمد و مذاکره کرد. بعد از مذاکره گفت که ما برای یمن به راه حل سیاسی اعتقاد داریم و طرح 4 ماده ای ایران را قبول داریم. این را هم ترکیه خیلی صریح و شفاف گفت.
در کنار رفتن ترکیه بحث اقتصادی مطرح است. درسته؟
ترک ها البته معامله گر هستند. معروفند به تاجر! منتهی در عین حال برای ترکیه اصلا امکان نداشت که وارد این جنگ بشود. شما نگاه کنید ترکیه کجاست و یمن کجاست! ترکیه چطور می خواهد در این جنگ شرکت کند؟!! بعد هم ترکیه یک بار 4 هواپیما جنگی به لیبی فرستاد و در ائتلاف ناتو شرکت کرد و لیبی را زدند. هنوز که هنوز است ترکیه دارد تاوان آن 4 تا هواپیما را می پردازد. چون در جهان اسلام شما رفتید در یک ائتلافی شرکت کردید که ضد مردم مسلمان بوده و این بازتاب و عواقب دارد.
اجمالا می خواهم بگویم که عربستان خیلی تلاش می کند که به یک ائتلافی دست پیدا کند ولی زمان تشکیل ائتلاف اسلامی عربی علیه ایران به سر آمده است و دلیل آن وضع جهان عرب است. امروز وضع جهان عرب بسیار آشفته است. دیگر قطری ها سلطه سعودی ها را نمی خواهند. کویتی ها و عمانی ها نیز همین وضع را دارند. حتی اماراتی ها دیگر سیطره عربستان را نمی خواهند. در جایی که عربستان صد میلیارد صد میلیارد ممکن است خرج کند، آن جا هم سیطره عربستان را نمی خواهند!
در همین مصر در جریان همین تجاوز محمد البرادعی به ژنرال السیسی زنگ زد و گفت چی کار می کنید!! دارید سربازان مصری را مفت می فروشید! السیسی گفت من تا 200 میلیارد دلار نگیرم وارد جنگ نمی شوم! و جالب این که سعودی ها حاضر شدند 200 میلیارد دلار را بدهند ولی السیسی به سلمان گفت که من تحت فشار داخلی هستم و گروه های داخلی هیچ کدام موافق دخالت ما در جنگ یمن نیستند. عربستان 200 میلیارد دلار هم حاضر شد بدهد ولی السیسی نتوانست بگیرد. چون اگر می گرفت در داخل تبدیل به بحران می شد. در خود ارتش مصر هم گفتند یک بار مصر از یمن شکست خورده است و دیگر کافی است. چون یک بار مصری ها زمان عبدالناصر به یمن نیروی نظامی فرستادند. در آن مقطع تعداد کشته های مصر ظاهرا به 10 هزار نفر رسید! یعنی 10 هزار مصری در برخورد با یمنی ها کشته شدند!! مصری ها می دانند که یمن چه جایی هست .
لذا فکر می کنم این که عربستانی ها رفتند و روابط شان را با اسرائیل آفتابی و علنی کردند یک بدیل سازی در برابر عدم شکل گیری ائتلاف اول بود.
فکر می کنید تا چه اندازه اتفاق بیفتد ؟چون ظاهرا خلبان های اسرائیلی در این تجاوز حضور دارند و با هماهنگی عربستان با استفاده از خاک سودان به یمن حمله می کنند! ایجاد ائتلافی جدی بین عربستان و اسرائیل علیه ایران را تا چه اندازه جدی می دانید؟ از آنجایی که ائتلاف اول در عمل شکل نگرفت فکر می کنید ائتلاف دوم به عنوان بدیل حالت اول محقق شود؟ تا چه اندازه محتمل است؟ و چقدر می تواند برای ایران و منطقه خطرناک باشد؟
بدیلش که وجود داشته است. یعنی اتحاد عربستان و اسرائیل را در جنگ 33 روزه داریم که بنده در مقاله ای آن موقع توضیح دادم. اسنادش هم هست. در جنگ 22 روزه داریم. در جنگ 8 و 51 روزه هم داریم. در ماجرای عملیاتی که اسرائیلی ها علیه سودان انجام دادند داریم. در همین جنگ یمن الان ما اسناد داریم که بمب های اسرائیلی روی سر مردم یمن ریخته شده است. بعضی ها می گویند با هواپیمای اسرائیلی بوده و بعضی ها می گویند نه با هواپیمای سعودی بوده است. خیلی هم فرقی نمی کند.
حال سوال مهم این است که آیا این ائتلاف کارآمدی دارد؟ آیا ائتلاف اسرائیل و عربستان مشکلی را برایشان حل می کند ؟ نه! اتفاقا مشکلات سعودی ها را بیشتر می کند و وقتی این به گوش مردم رسد که این ها با یهودی ها علیه شیعه ها متحد شده اند، این برای عربستان خوب نیست. سعودی ها آمدند چیزی درست کردند ولی جا نیفتاد، تحت عنوان تهدید دور و نزدیک. می گفتند اسرائیل تهدید دور است و ایران تهدید نزدیک است ولی آخرین نظرسنجی که در عربستان انجام شده بیانگر این است که 60 درصد از مردم عربستان ایران را یک کشور اسلامی قابل احترام می دانند، نه یک دشمن! 60 درصد می گویند ایران دشمن نیست. این فضای عمومی عربستان است و ضمنا این که ما آن جا دست بسته هم نیستیم.
سعودی می گوید جمعیت شیعه عربستان 10 درصد است. در صورتی که واقعیت این است که جمعیت شیعه در عربستان 38 درصد می باشد. یعنی در استان های شرقی و در جیزان، نجران و عسید در جنوب و شیعیانی که در مدینه و در جاهای دیگر هستند جمع این ها حدود 36 درصد از 19 میلیون جمعیت عربستان می شود و عربستان جمعیت خود را 27 میلیون بیان می کند ولی 27 میلیون جمعیت ندارد. جمعیت واقعی عربستان 19 میلیون است. این را من از خود عربستانی هایی که به ایران می آیند تحقیق کرده ام. این 27 میلیون شامل خارجی هایی که برای کار و امور مستشاری در عربستان حضور دارند می شود. پس عربستان 19 میلیون جمعیت بومی خودش را دارد.
در نهایت اینکه ترکیب جمعیتی نیز در این مسئله چندان به نفع آن ها نیست و نمی توانند مسائل مورد نظر خود را به راحتی پیاده کنند.
منبع:خبرگزاری دانشجو