تجربه متمایز تونس در انقلاب های عربی
حسین جابرانصاری سفیر سابق در لیبی و تحلیلگر ارشد مسائل جهان عرب در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی به بررسی روند تحولات در جهان عرب پس از انقلاب های عربی پرداخته است...
الف- وضعیت انقلاب های عربی سه سال پس از آغاز(تمهید):
-
سه سال و اندی از روند تحولات جدید جهان عرب می گذرد.این تحولات که با انقلابی مردمی در تونس آغاز شد،بلافاصله فضای عمومی جهان عرب را تحت تاثیر قرار داد و در این روند اضافه بر تونس کشورهای مصر،لیبی،یمن،بحرین و سوریه بیش از دیگر کشورها دستخوش تبعات مستقیم این موج از تحولات و دگرگونی ها گردیدند.
-
این تحولات در مرحله نخست به پیروزی زودرس انقلاب های ناقص در تونس و مصر منجر گردید و سپس با فاصله ای چند ماهه نظام لیبی سرنگون و شبه انقلابی در این کشور به پیروزی رسید.اما روند تحول در دیگر کشورهای عربی حتی در همین حد نیز با موفقیت همراه نبود.
-
تحول در یمن در همان گام های نخست با ابتکار عمل سیاسی عربستان سعودی و همراهی بازیگران داخلی یمن و سکوت همراه با رضایت قدرتهای خارجی مهار شده و بدون دگرگونی انقلابی در سطح جایگزینی معاون رئیس جمهور با رئیس جمهور محدود ماند.با این حال عدم پاسخگوئی به مطالبات مشروع مردم به ادامه نابسامانی در این کشور منجر شده و قدرت گیری بیشتر سازمان القاعده از یکسو و افزایش خواسته های مردمی و گاه جدائی خواهانه در جنوب کشور و همچنین تداوم خواسته های جنبش حوثی در شمال کشور را در پی داشته است.
-
مسیر تحول در بحرین با مداخله مستقیم نظامی عربستان سعودی مسدود شد اما با ادامه پایداری معارضه و مقاومت گسترده بخش های بزرگی از مردم،این کشور پس از سه سال همچنان در تب و تاب انقلاب و در معرض مطالبات مردمی تغییر خواهانه قرار دارد.
-
بحران در سوریه بدلیل ابعاد پیچیده داخلی،منطقه ای و بین المللی آن به یک رویاروئی جهانی تبدیل شده و نه فقط به اصلاح برخی نابسامانی های داخلی موجود در کشور منجر نگردید بلکه سوریه را به یک سرزمین سوخته تبدیل نموده و در صورت تداوم روندهای موجود می تواند این کشور را حتی در معرض تجزیه قرار دهد.
-
انقلاب ناقص مصر نیز در معرض امواج قدرتمند حرکت ضد انقلاب قرار گرفته و با موفقیت کودتای اخیر،به اعاده قدرت ارتش و برخی محافل وابسته به رژیم سابق منجر گردیده است.این شرائط انقلاب ناقص مصر را با یک عقبگرد جدی مواجه ساخته و با شکست روند دمکراتیک و سیاست های میانه روانه،کشور در معرض تندروی جریانهای افراطی اسلامی(-القاعده ای) و سکولار قرار گرفته است.
-
شبه انقلاب لیبی تنها به از میان رفتن نظم آهنین سیاسی حاکم بر کشور منجر شده و جریانهای سیاسی متناقض و قبایل و عشائر مختلف و مناطق جغرافیائی شرق،غرب و جنوب کشور را به صف آرائی در برابر یکدیگر سوق داده است.وضعیتی که احتمال چندانی برای خروج از آن در افق تحولات این کشور حداقل در کوتاه و میان مدت مشاهده نمی شود.
-
از این میان،تنها تجربه انقلاب تونس افتان و خیزان و با حرکتی لاک پشتی اما مستمر و مداوم به مسیر خود ادامه داده و سه سال پس از آغاز روند انقلاب های عربی به تنها تجربه نسبتا موفق در جهان عرب تبدیل شده است.این موفقیت نسبی در پیشبرد روند انقلاب در قالب تصویب قانون اساسی جدید تونس توسط مجلس موسسان و بر اساس نوعی اجماع ملی میان گروههای اصلی و عمده موثر در کشور نمود یافته و اینک کشور در آستانه رفراندوم قانون اساسی و برگزاری انتخابات برای خروج از دوران انتقالی به دوران جدید قرار گرفته است.
-
این یادداشت نخست قالب تحلیلی خود در زمینه عوامل و بازیگران عمومی موثر در روند تحولات جهان عرب را به طور مختصر ارائه نموده و سپس در قالب همین مدل به بررسی تجربه تونس و وجوه تمایز آن با دیگر انقلاب های عربی خواهد پرداخت.
ب- مثلث بازیگران موثر در روند تحولات جهان عرب:
-
مجموعه عوامل و بازیگران عمده موثر در تعیین سمت و سوی تحول در جهان عرب در قالب مثلث زیر قابل دسته بندی است:جامعه،دولت، قدرتهای خارجی موثر و ژئوپلتیک کشور.
-
ضلع اول از اضلاع سه گانه این مثلث یعنی جامعه،طبقات اجتماعی مختلف و جمهور مردم،احزاب و گروههای سیاسی و نهادهای مدنی از یکسو و شکاف های سیاسی و اجتماعی موجود از سوی دیگر را در بر می گیرد.
-
ضلع دوم یعنی دولت(State)،شامل مجموعه نظام حاکم و نهادهای قدرت رسمی از جمله ارتش،سرویس های امنیتی و حکومت(Government)است.
-
ضلع سوم یعنی قدرتهای خارجی موثر و ژئوپلتیک کشور نیز ترکیبی از جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک کشور از یک سو و قدرتهای موثر خارجی از سوی دیگر ر ا در بر می گیرد.
-
بنظر می رسد وضعیت خاص هر یک از کشورهای عربی دستخوش تحول از نقطه نظر این اضلاع سه گانه، در شکل گیری و تعیین سمت و سوی تحولات جاری این کشورها نقش اساسی داشته است.از همین رو وضعیت تونس از نقطه نظر این عوامل بررسی شده و وجوه تمایز آن با دیگر کشورهای عربی بویژه مصر مطرح خواهد شد.
ج-تجربه انقلاب تونس،وجوه تمایز و اختلاف:
-
جامعه تونس در مقایسه با دیگر کشورهای عربی دستخوش تحول از شاخص های توسعه یافتگی بیشتری برخوردار است.بعنوان نمونه برخی از این شاخص ها عبارتند از:باسوادی 82% ،افراد بالای خط فقر٥/84%،نسبت دسترسی به آب بهداشتی٨/٩٧%،نسبت افراد تحت پوشش بیمه های اجتماعی ٨/٨١% .در حالیکه همین شاخص ها در مورد مصر و اکثر کشورهای عربی دستخوش تحول متفاوت و بصورت فاحشی پائین تر است.
-
طبقه متوسط شهری تونس نسبت به اکثر کشورهای عربی دستخوش تحول بزرگتر بوده و مطابق هدف گیری برنامه یازدهم توسعه(آخرین برنامه مصوب قبل از انقلاب) باید ظرف چند سال به ٨٢% می رسید.این شاخص در مورد دیگر کشورهای دستخوش تحول مانند مصر بسیار کوچکتر است.
-
برخی نهادهای مدنی تونس از تشکیلات سراسری و تاثیرگزاری اجتماعی بالاتری برخوردار هستند.به عنوان نمونه"اتحادیه سراسری کار تونس" از سابقه تاریخی همسان با استقلال کشور برخوردار بوده و در دوران چند دهه ای دیکتاتوری های بورقیبه و بن علی از طریق سازماندهی اعتصابات سراسری واقعیت خود را بر نظام حاکم تحمیل می نمود.همین اتحادیه بهمراه سندیکای وکلا و اتحادیه حقوق بشر تونس طرح توافق میان تروئیکای حاکم و ائتلاف معارضه را ارائه و توانست در تثبیت روند قانونی و دمکراتیک کشور پس از پیروزی انقلاب نقش جدی ایفا کند.در حالیکه در لیبی و یمن نهادهای مدنی موثر اساسا شکل نگرفته و در مصر نیز علیرغم شکل گیری و فعالیت ،همواره تحت الشعاع نقش و تاثیر نظام حاکم و بویژه ارتش و سرویس های امنیتی بوده اند.
-
احزاب سیاسی و نخبگان تونس علیرغم اختلافات عمیق سیاسی و عقیدتی و سرکوب طولانی در دوران بورقیبه و بن علی،با تدبیر و دوراندیشی بیشتری با روند حوادث حین و پس از انقلاب تعامل نموده و در عوض تشدید شکاف های اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک موجود در جامعه تونس در جهت ترمیم و مهار این شکاف ها حرکت نمودند.بعنوان نمونه قانون انتخابات تونس پس از انقلاب بر اساس نظام حزبی ،کشوری و تناسبی تنظیم شد که از بیشترین همخوانی با نرم های دمکراتیک و جامعه متنوع تونس برخوردار است.همین دوراندیشی شکاف اصلی موجود در جامعه تونس یعنی شکاف میان نیروهای اسلامگرا و سکولار را مهار و زمینه تداوم روند انقلاب و تغییر در کشور را فراهم نمود.
-
در این زمینه نقش جنبش النهضه(شاخه تونسی اخوان المسلمین) به رهبری شیخ راشد الغنوشی در مسیر تحولات تونس تعیین کننده است.النهضه با انتخاب راهبرد و راهکارهای نسبتا مناسب در عرصه سیاست داخلی اگر چه از یک منظر خود را حداقل در کوتاه مدت محدود کرد اما از منظری دیگر امکان پیشرفت روند تغییر در کشور و احتمال حفظ جایگاه و نقش آفرینی خود در روند سیاسی تونس در درازمدت را فراهم نمود.مهمترین راهکارهای مناسب النهضه در این حوزه نخست پذیرش نظام انتخاباتی تناسبی بود که کرسی های این حزب در مجلس موسسان را از حدود ٦٠% کرسی قابل کسب در نظام اکثریتی به کمی بیش از ٤٠% کاهش داد و دوم شکل دادن به یک ائتلاف با دو حزب تحول خواه اما سکولار برای تشکیل دولت و سپردن مسئولیت ریاست جمهوری به رهبر حزب قومی و چپگرای"کنگره برای جمهوریت" و ریاست مجلس موسسان به رهبر حزب سوسیال دمکرات"ائتلاف دمکراتیک برای کار و آزادی".درحالیکه اخوان در مصر با ائتلاف با حزب نور و جنبش دعوت سلفی(جریان سلفی سنتی وابسته به عربستان)عملا به این شکاف عمده اجتماعی دامن زد و گروههای سکولار تحول خواه مانند ناصریست ها و برخی جنبش های جوانان را به دامان ارتش سوق داد.همین رواداری و انتخاب راهبرد و راهکارهای مناسب توسط النهضه و دیگر نیروهای سیاسی تحول خواه در ممانعت از انتقال موفقیت آمیز ویروس کودتای مصر به تونس نقش داشت.
-
ارتش در تونس از ابتدای استقلال تا پایان دوران سه دهه ای بورقیبه همواره نهادی با قدرت محدود بوده و تحت الشعاع قدرت رئیس جمهور و نهادهای مدنی دولت بوده است.با روی کار آمدن بن علی که خود از موسسه امنیتی برآمده بود این واقعیت نه تنها تغییر نیافت بلکه حتی از قدرت محدود ارتش باز هم کاسته شد اما این بار به سود سرویس امنیتی کشور.همین مسئله موجب آن شد که در حوادث منتهی به انقلاب،فرمانده نیروی زمینی ارتش بعنوان قوی ترین یگان ارتش رو در روی بن علی که مستظهر به پشتیبانی سرویس امنیتی کشور بود قرار گرفته و از این چالش فرصتی برای انقلاب فراهم گردد.در مصر اما ارتش در طول تاریخ و بویژه در دوران معاصر همواره کانون محوری قدرت بوده و از رشد گسترده در تمامی عرصه های قدرت برخوردار بوده است.به نحوی که مطابق برخی آمارها در حال حاضر حداقل ٥٠%اقتصاد مصر در اختیار ارتش و نهادهای وابسته به آن قرار دارد.سرویس امنیتی مصر نیز برآمده از دل ارتش و در مدار قدرت این نهاد می باشد و همین واقعیت ها ارتش را به بازیگر اصلی تحولات حین و پس از انقلاب تبدیل نموده است.
-
انقلاب تونس از یک مزیت نسبی دیگر نیز در مقایسه با مصر و دیگر کشورهای دستخوش تحول برخوردار بود.نعمت نداشتن همسایه قدرتمند و مخالف انقلاب.از همسایگان تونس تنها لیبی و الجزایر ممکن بود به ایفای چنین نقشی فکر کنند اما لیبی خود بلافاصله پس از تونس درگیر تحول شد و الجزایر نیز بدلیل تجربه تلخ درگیری های داخلی گذشته،همت اصلی خود را متوجه عدم انتقال امواج حوادث به الجزایر نمود.ضمن اینکه رهبر النهضه از یک سابقه دوستی با الجزایر در مرحله نخست تبعید و خروج اجباری از تونس برخوردار بود و پس از انقلاب نیز توانست با اتخاذ راهبرد مناسب و تعامل مثبت با بوتفلیقه،نقش آفرینی الجزایر را در مسیر تحول تونس؛حداقل خنثی نماید.در حالیکه در تجربه انقلاب یمن و بحرین،عربستان سعودی همسایه بزرگ؛خود را قیم آنان می دانست و با مداخله سیاسی و نظامی روند تحول در دو کشور را با بحران و بن بست اساسی مواجه ساخت.در مصر نیز عربستان و اسرائیل دو همسایه بزرگ،خود را ذینفع اصلی شکست تجربه انقلاب می دانستند و تلاش های مستقیم و غیر مستقیم این دو بازیگر در موفقیت کودتا و عقبگرد انقلاب نقشی مهم داشت.
-
حساسیت و موقعیت خاص ژئوپلتیک مصر و سوریه در مقایسه با تونس حجم و عمق مداخله بازیگران خارجی در دو کشور نخست را بسیار بیشتر نمود و همین واقعیت اگر تحول در مصر را با بحران مواجه کرد در تونس با کارکردی نسبتا معکوس،نقشی فرصت ساز برای ادامه آرام تحول ایفا نمود.
د- روندهای محتمل آتی:
١-اگر وضعیت فعلی تونس ادامه یابد،تثبیت تحول در تونس و موفقیت نسبی انقلاب ناقص این کشور محتمل ترین گزینه فراروی این کشور است.
٢-جنبش النهضه بر اساس مجموعه واقعیت های داخلی و خارجی از امکان تبدیل به یک نیروی هژمون در افق پیش روی تونس برخوردار نیست،اما در آینده قابل پیش بینی همچنان یکی از مهمترین و موثرترین جریان های سیاسی و اجتماعی کشور باقی خواهد ماند.
٣-استمرار موفقیت انقلاب و تداوم تجربه دمکراتیک در تونس،به مرور و با آرامی در محیط پیرامونی تونس و در مجموعه جهان عرب تاثیرگزار خواهد بود.
٤-ادامه روند تحول و تثبیت دمکراسی در تونس و جهان عرب،محیط پیرامونی جمهوری اسلامی ایران را از وضعیت فوق العاده خارج نموده و علیرغم برخی مشکلات و هزینه ها در کوتاه و میان مدت،در درازمدت برای ایران فرصت آفرین خواهد بود.
منبع : خبرگزاری جهان اسلام (ایونا)