تاملی بر آینده روابط فتح و حماس
مصالحهای که میان حماس و فتح صورت گرفته به منزله تغییر استراتژی حماس در مقابله با رژیم صهیونیستی و گام برداشتن به سوی سازش نبوده و نمیتواند باشد. به عبارتی، اساساً یکی از پایه های عمده و اساسی ملت فلسطین و حماس نیروی مقاومت است...
جنبش حماس چندی پیش در غزه رژه نظامی برگزار کرد و تجهیزات سنگین نظامی خود را به نمایش گذاشت و وعده نابودی رژیم صهیونیستی را داد. پس از این اقدام بود که محمود عباس مسئولیت عدم بازسازی غزه را متوجه حماس کرد. حماس نیز متقابلا تشکیلات خودگردان را به مانع تراشی در روند بازسازی غزه متهم نمود.
در ادامه، محمود عباس حماس را به تشکیل «حکومت سایه» و عدم توانایی «دولت وفاق ملی» در بسط کنترل خود بر نوار غزه متهم کرده و در مقابل حماس نیز محمود عباس را به تلاش برای عزل این جنبش از صحنه سیاسی و خودداری از اجرای توافق آشتی ملی متهم می کند. با این اوصاف، سوال اساسی که در ارتباط با آینده روابط فتح و حماس مطرح است این است که «روابط فتح و حماس به خصوص پس از آشتی ملی و تشکیل دولت توافق ملی و در سایه بالا گرفتن مجدد تنش ها بین طرفین طی ماه های اخیر، به کدام سمت و سو در حرکت است؟»
واقعیت آن است که برای برخی از تحلیلگران مسائل سیاسی هر چند جنبش فتح و حماس تصمیم معقولی را در زمینه اتحاد و تشکیل دولت توافق ملی گرفتهاند، با این حال آینده دو جنبش مذکور، بدون مشکل و خالی از فرسایش روابط نخواهد بود. از این رو صحیح آن است که در یک چشم انداز وسیع تر، نقاط افتراق و تفرقهزا را نیز دید. بنابراین، در پاسخ به سوال بالا باید بیان داشت که نه میتوان مصالحه این دو جنبش را با ثبات و خالی از مناقشات و اختلافات بعضاً شدید دانست و نه میتوان آینده روابط فتح و حماس را شفاف و با رویکردی خالی از تیرگی و فرسایش یافت. در ادامه به برخی از دلایل مورد نظر اشاره میشود.
اختلافات درون سازمانی فتح و سازمانی
مسئله اساسی این است که در شرایط کنونی هر دو جنبش فتح و حماس خواسته ها و همچنین اختلافات اساسی دارند که مانع عمده بر مسیر اتحاد آنها شده است. به عنوان مثال، مهمترین خواستههای جنبش فتح از حماس این است که 1-به دولت توافق ملی عرصه فعالیت در غزه داده شود. 2-در اقدام حماس به جذب چهل و پنج هزار کارمند تجدید نظر صورت گیرد. 3-بیست و هفت نفر وابسته به حماس در وزارتخانهها سلب مسئولیت شوند. 4-حماس در مسئله اعلام جنگ و صلح تنها تصمیم گیرنده نباشد. بنابراین، به نظر میرسد رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین خواهان حاکمیت و نظام یکپارچهای هستند که اختیارات اساسی فقط در اختیار آنها باشد.
این درحالی است که رهبران حماس میگویند از فعالیت دولت توافقی در غزه جلوگیری نمیکنند اما خواهان آن هستند که حقوق کارمندان در غزه پیش از آغاز فعالیت دولت پرداخت شود. علاوه بر این به نظر نمیرسد حماس در مسئله تصمیمگیری در باب جنگ و صلح خود را تصمیم گیرنده اصلی نداند زیرا بر اساس مدعای رهبران حماس، به رسمیت شناختن اسرائیل خط قرمزی است که حماس آن را هرگز نخواهد پذیرفت[1].
بنابراین، به نظر میرسد مصالحهای که میان حماس و فتح صورت گرفته به منزله تغییر استراتژی حماس در مقابله با رژیم صهیونیستی و گام برداشتن به سوی سازش نبوده و نمیتواند باشد. به عبارتی، اساساً یکی از پایههای عمده و اساسی ملت فلسطین و حماس نیروی مقاومت است، بنابراین، احتمالاً در صورتی که مصالحه به صورت جدی تداوم یابد، از نگاه رهبران حماس تنها با هدف تحکیم هرچه بیشتر مبانی مقاومت و برای تامین هرچه بیشتر حقوق حق ملت فلسطین است و نه مصالحه با اسرائیل[2].
فتح و حماس، استراتژی جهادی متفاوت و دولت فرسایشی توافق ملی
فتح و حماس در اردیبهشت ماه سال 1393 با یکدیگر آشتی کردند و در خرداد ماه نیز دولت توافق ملی تشکیل شد[3]. اما حماس همواره از کمکاری این دولت در قبال نوار غزه انتقاد کرده است. رهبران حماس معتقدند که دولت توافق ملی در انجام وظایف خود بویژه بازسازی غزه، تفکیک اداری، بازگشایی معابر غزه و پایان محاصره آن کوتاهی کرده است و باید در خصوص این کوتاهیها جواب پس بدهد.
بنابراین، اختلافات موجود میان دو جنبش فتح و حماس علاوه بر روش های مبارزاتی -که پیشتر نیز به آن اشاره شد-، ناشی از تضاد فکری است. به اعتقاد حامیان حماس، رژیم صهیونیستی از عوامل تفرقه و افراد سازشکار که در میان جنبش فتح فراوان هستند، نهایت استفاده را میکند.
این رژیم همیشه سیاستشان همین بوده و از همان ابتدا به نحو وسیعی از عامل تفرقه استفاده مینموده است. بر این پایه، به نظر میرسد توافق ملی این دوجریانِ متضاد، بدون کنار گذاشتن اختلافات ریشهای، اتفاقی زودگذر خواهد بود یا به معنای عدول یک جریان از مواضع خود و هضم شدن در جریان دیگر است که به نظر میرسد هدف جناح فتح همین باشد و قصد دارد حماس را به مرور زمان در خود هضم کند.
حافظه تاریخی عموم سیاست شناسان به یاد دارد که، پس از این که جنبش فتح تصمیم گرفت در مسیر مذاکره با رژیم صهیونیستی گام بردارد؛ مرام نامه خود را تعدیل کرد و بند مربوط به محو اسرائیل از صفحه روزگار و آنچه را که با پیمان اسلو در تضاد بود حذف کرد. این در صورتی است که در نقطه مقابل، میثاق حماس که در اوت 1988 منتشر شد، فلسطین را یک زمین وقف اسلامى مى داند که آزادى آن از طریق جهاد براى هر مسلمان یک واجب عینى است.
از نگاه آنها، فلسطین به عنوان یک موقوفه اسلامى یک امانت مذهبى است که تا آخرالزمان به مسلمانان واگذار شده و بنابراین به هیچ کشور یا پادشاه عرب تعلق ندارد و جزء یا کل آنرا نمى توان به دیگران اعطا کرد. به طور صریح ،حماس همزیستى با اسرائیل را نمى پذیرد و متعهد است که هرگونه توافق صلح از سوى ساف و کشورهاى عربى با اسرائیل را به دلیل اینکه خلاف فرامین اسلامى است از بین ببرد.
کنش سیاسی رهبران فتح و تیرگی روابط
هرچند با توافق آشتی ملی فتح و حماس گام جدیدی به سوی وحدت گروههای فلسطینی برداشته شده است ولی تمایز دیدگاه این دو گروه و بخصوص رهبران آنها آنقدر عمیق و ریشهای است که وحدت طرفین را با مشکل روبرو خواهد ساخت. بنابراین، مسئله بعد این است که رفتار بعضی از مسئولان جنبش فتح نیز عاملی اساسی در فرسایش یافتن روابط فتح و حماس خواهد بود.
واقعیت این است که بسیاری از رهبران برجسته جنبش فتح که برخی نیز خارج از فلسطین بهسر میبرند، خود را رقیب رهبران حماس و نه دوست آنها میدانند. نمونه این رقابت های نه چندان دوستانه عبارتند از اختلاف بر سر وزارت اسرا و تضاد عقیده بر سر کابینه، تعداد کارمندان، حقوق و مزایای آنها و حتی عنوان دولت توافقی. این نوع از اختلافات در تاریخ رویارویی رهبران این دو جنبش نیز وجود داشته است. به عنوان مثال، نظریه تغییر ساختار بنیادین جنبش فتح از زمانی مطرح شد که این جنبش در انتخابات فلسطین در رویارویی با حماس شکست خورد و برای اولین بار در تاریخ جنبش فتح، اداره و رهبری امور داخلی فلسطین به دست جنبش دیگری افتاد.
این احساس شکست و ضعف در صحنه سیاسی منجر به آن شد که مقام های مسوول فتح برای بازگرداندن قدرت و مطرح شدن مجدد در عرصه داخلی فلسطین دست خود را به سوی دوستان نقاب دار اروپایی و آمریکا دراز کنند.
پایان سخن
پرواضح است که مردم فلسطین طی سالهای طولانی نحلههای فکری مختلفی اعم از ناسیونالیستی، کمونیستی و حتی بعثی را تجربه کردهاند اما نتیجهای نگرفته اند. با گرایشات اسلامی رهبران و مشی مقاومتی حماس، تعداد زیادی به این جنبش پیوستند و نهایتاً این گروه قوام اصلی خود را به واسطه حمایت مردم گرفت و توانست به سرعت رشد کند. جنبش مذکور، بر خلاف جنبش فتح، از ابتدای شکل گیری، هرگونه مصالحه با جریان سازش را نفی کرده و حتی این مسئله در اساسنامه این جنبش نیز قید شده است.
بر این پایه، میتوان مدعی بود که وحدت در میان فتح و حماس فلسطینیها به معنای یکی شدن این گروهها و اتخاذ رویکرد یکسان نیست. به عبارت دیگر، بعید بنظر میرسد که در فرایند وحدت و آشتی ملی، فتح و حماس دیدگاه های خود را یکسان نموده و جنبشی واحد شوند. بنابر این، اگر چه برخی نسبت به این مسئله خوشبین هستند که چه بسا تفاوت دیدگاه بین این دو گروه به شرط اینکه کنترل شده و مدیریت شده باشد، توان فلسطینی ها را در عرصههای مختلف بالا خواهد برد، اما ساده انگارانه است که بپذیریم این اتحاد بدون مناقشات داخلی و بدون فرسایش اتحاد داخلی، روندی رو به تکامل و انسجام را خواهد داشت.
منابع و یادداشت ها
[1] پیشنهاد مصر برای حل اختلافات حماس و فتح، http://alef.ir/vdcev78e.jh8x7i9bbj.htm.
[2] مطالعه تاریخ رفتار سیاسی حماس نیز نشان دهنده این مسئله است که در طول تاریخ حیات حماس، این جنبش تغییر ملموسی در سیاست استراتژیک خود نداده است. نیروهای حماس در تقابل با اسرائیل، بارها حملاتی را علیه نظامیان صهیونیستی ترتیب دادهاند و از تاکتیکهایی چون بمبگذاریهای انتحاری و حملات راکتی بهره بردهاند. بنابراین، به نظر میرسد تا زمانی که دشمن واحد و ناسازگاری به نام اسرائیل برای حماس وجود دارد، استراتژی مقاومت عوض نخواهد شد. البته آنها در ارتباط با این مقوله دلیل خاص خود را دارند، به عنوان مثال اسماعیل هنیه استناد میکند به این گزاره که « بدلیل سازشها است که رژیمهای عربی یکی پس از دیگری در حال سقوط هستند و برای ما استفاده از راه سازش غیرقابل قبول است بنابراین ما تنها راه مقاومت را دنبال کرده و پایداری را ادامه می دهیم.» این درحالی است که جنبش فَتْح استراتژی متفاوتی با حماس دارد. اولاً رویکردی ناسیونالیستی و تاحدی سوسیالیستی دارد. این رویکرد، برای آحاد مردم مسلمان فلسطین چندان قابل پذیرش نیست، دوماً، فتح برخلاف سازمان اسلامگرای حماس، از سوی هیچ دولتی به عنوان گروه تروریستی شناخته نمیشود و خواهان نابودی اسرائیل نیست. رویکرد خاص و تساهل گرا تر این جنبش نسبت به حماس، همواره مسیری با ثبات را نشان می دهد. به عنوان مثال، پس از مرگ عرفات در سال ۲۰۰۴ فاروق قدومی جانشین او در سمت رهبری این سازمان و محمود عباس عضو ارشد این سازمان نیز که به ریاستجمهوری دولت فلسطین رسید، رویکرد آشتی طلبانه خود را تداوم بخشیدند.
[3] مهمترین توافقات صورت گرفته به این شرح است:
- دولت وفاق ملی و سازمان های وابسته به آن باید به وظایف قانونی خود بر اساس سند وفاق ملی عمل کنند.
- دو طرف بر لزوم فعال کردن گذرگاه ها برای ورود نیازهای اساسی به نوار غزه تاکید می کنند .
- اولویت اصلی ملت فلسطین پایان محاصره و بازسازی نوار غزه است و دو طرف بر حفظ آتش بس پایبند خواهند بود.
- گروه های فلسطینی باید گفتگوهای خود را برای از سرگیری نشست های پارلمان آغاز کنند.
- دو طرف از اقدامات سیاسی برای تخریب شهرک های صهیونیستی، حذف دیوار حائل، به رسمیت شناختن کشور فلسطین با پایتختی قدس شریف، بازگشت آوارگان و آزادی اسرای فلسطینی حمایت می کنند.
- جنبش های حماس و فتح بر انجام مقدمات برگزاری انتخابات تاکید می کنند.
- دو طرف تشکیل کمیته ای مشترک برای پیگیری توافقات صورت گرفته و حل مشکلات دولت را خواستار هستند.
برگرفته از اندیشکده تبیین