اسلام و انقلاب اسلامی؛ کلید درهای بسته
يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۵۰ ق.ظ
انقلاب اسلامی با تجدید حیات فرهنگی اسلام بر اساس اعتدال، خودباوری دینی، اتکا به نفس، رویکردی عقلانی متعادل و معتدل به آموزههای اسلامی و احیای باورهای معنوی، توانست روحیهی خودباوری، خوداتکایی و اعتماد به نفس را در گام نخست در میان ایرانیان و در گام بعدی در میان مسلمانان تقویت نماید...
انقلاب اسلامی ایران در اواخر دههی 1970 میلادی موج نوینی از اسلامگرایی را مطرح ساخت؛ موجی که بر دوش انبان کهنی از پیوندهای خفتهی مذهب و سیاست استوار بود. در مسیر این موج، ایرانیان خسته از استبداد پهلوی و دونمایهشده در فرآیند مدرنیزاسیون پهلوی، حول اسلام هویت نوینی یافتند، عزت یافتند و کرامت و از ملتی تحت ظلم و استبداد به انقلابیونی بدل شدند که تحولاتی عظیم را در تاریخ ایران تورق کردند؛ تحولی که نقطهی عطف بزرگی در تاریخ ایران گردید. پس از انقلاب اسلامی و تقابل نظام جهانی با آن، سیاست تحریم، کلیدواژهی برخورد غرب با ایران گردید و از این پس، ایران نه در پی دنبالهروی از غرب، بلکه در صدد ایجاد راهی دیگر بود. همین امر بر نقش اسلام و انقلاب به مثابهی دو کلید اصلی در تحولات پس از انقلاب میافزاید و ضرورت پرداختن به این دو عامل را روشن مینماید.
اسلام پایهای برای ایران
انقلاب اسلامی پدیدهی شگرف قرن بیستم، نمود عینی ظرفیتهای اسلام در تعریف و تدوین تحولات سیاسی بود. در تعریف انقلابها، میگویند انقلاب تحول است و اگر تغییر صورت نگیرد، انقلابی در کار نیست؛[1][2] و امام خمینی نیز بر تحول روحی و فرهنگی و انسانسازی در فرآیند انقلاب تأکید داشتند.[3] آنچه میتواند مصداق مطلوبی برای این تعریف باشد رجوع به تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تحولی که به دگرگونی ارزشها میپردازد. انقلابیون ایران نیز بر این اساس، انقلاب را «تغییر اوضاع نفسانی، تغییر روابط و رفتار اشخاص و تغییر احوال و نظامات جامعه» میدانستند
ایرانیانی که تا پیش از انقلاب بر پایهی برنامههای توسعهی پهلوی، آمادهی پذیرش هویتی نوین بر مبنای غرب میشدند، در فرآیند ازخودگسیختگی پهلوی و بر پایهی همت رهبری مذهبی و سیاسی امام خمینی، اصالت خویشتن را در بازگشت به دین یافتند. این امر موجب شد تا اسلام هویتبخشِ بخش عظیمی از جامعهی در حال تغییر ایران شود و در این مسیر، ایرانیان به باوری سترگ از خویش برسند و بر اعتماد به نفس عمومی آنان اضافه شود. تغییر حال عمومی جامعه در شکلگیری انقلاب نمود یافت و انقلاب اسلامی رقم خورد و پهلوی فروافتاد.
از این پس نام انقلاب اسلامی در برابر الگوهای غربی و شرقی، نام سومی بود که نقشهی نوینی از راه را مطرح میساخت و داعیهی بهتر شدن را داشت. این به معنای ورود کشوری به درگاه نوینی از تحولات بینالمللی بود؛ چه ایران که تا پیش از این به غرب وابسته بود، هم پیوند خود را با غرب گسسته و هم به چنان درجهای از خودباوری و اعتماد به نفس رسیده بود که درگاه سومی را در برابر غرب و شرق میگشود. این اعتماد به نفس و خودباوری در تعریف سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی نیز ظهور و نمود یافت. سیاست خارجی «نه غربی و نه شرقی» و فعالسازی راهبرد عدم تعهد در قبال قدرتهای استعمارگر در سیاست بینالملل و نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری و مقابله با نظام سلطه در معادلات قدرت جهانی بر استقلالگرایی ملتها در تعیین سرنوشت خویش در سیاست خارجی تأکید کرد و با به هم ریختن وابستگی به بلوکهای شرق و غرب، تلاش خود را برای تحقق نظام عادلانهی فارغ از سلطهی قدرتهای جهانی به کار بست.[4]همچنین به چالش کشیدن گفتمانها و ایدئولوژیهای رایج و غالب کاپیتالیسم و کمونیسم و ایجاد نظم نوینی در مناسبات بینالمللی از دیگر نمودهای خودباوری ایرانیان پس از انقلاب بود.
افزون بر اینها، انقلاب اسلامی ایران با نفی خودباختگی فرهنگی در مقابل غرب یا شرق، بر ضرورت تکیه بر استقلال فرهنگی و فکری تأکید داشت؛ آنچه موجب شده بود تا استقلال به کلیدواژهی انقلابیون ایرانی بدل شود. انقلاب اسلامی با تجدید حیات فرهنگی اسلام بر اساس اعتدال، خودباوری دینی، اتکا به نفس، مشارکت و تعامل با دیگر فرهنگها، رویکرد عقلانی متعادل و معتدل به آموزههای اسلامی و احیای باورهای معنوی، توانست روحیهی خودباوری، خوداتکایی و اعتماد به نفس را در گام نخست در میان ایرانیان و در گام بعدی در میان مسلمانان تقویت نماید و اندیشهی ایجاد دولتی اسلامی در تقابل با دولتهای غربی و شرقی را تشدید کند. این امر بر اساس اصل اصالت خویشتن و بازگشت به خویشتن اصیل اسلامی رخ داد؛ میراثی بازمانده از احیاگران دینی که این بار ملتها را به خویشتن فرامیخواند و بر اولویتبخشی قدرت نرمافزاری اندیشهورزی در بازسازی تمدنی تأکید داشت و توانست نقش تمدنها را به مثابهی بازیگری نوین در نظام بینالملل ارتقا بخشد و با امتسازی و احیای هویت تمدنی اسلامی، به احیای اندیشهی دینی در عرصهی هنجارهای بینالملل بپردازد و نقش ادیان را در نظام تصمیمگیری جهانی افزایش دهد.[5]
نمودی برای تحول
اگرچه تاریخ ایران، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت را در انبان تاریخی خود دارد، اما در هر دو این تجربههای تاریخی، خودباوری و اعتماد به نفس عمومی نتوانست به روحیهای جمعی بدل شود. در تاریخ مشروطه، به دلیل محوریت غرب در پیش کشیدن نقشهی پیشرفت کشور، اسلام به انزوا و حاشیه رفت و شیخ فضلالله نوری به مثابهی نمادی برای اسلامخواهی به دار کشیده شد. همین وابستگی فکری به غرب موجب پدید آمدن نهادهایی گردید که تنها به ایجاد تشتت و بیثباتی افزود و زمینهی ایجاد دولت اقتدارگرای رضاشاهی را فراهم آورد.
در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز اگرچه چنین روحیهای در میان بخشی از زمامداران ملی ایجاد شده بود، اما کسانی مانند مخالفان ملی شدن صنعت نفت مدعی بودند که نمیتوانیم صنعت نفتمان را اداره کنیم. برای نمونه، در هنگام بحث طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس، کسانی از جمله رزمآرا، با صراحت در مخالفت با ملی کردن صنعت نفت، میگفتند ایران توانمندی ادارهی صنعت پیچیدهی نفت را ندارد. حتی رزمآرا در مجلس یک سخن بسیار عجیب را بیان کرد. وی در مخالفت با ملی شدن صنعت نفت گفت: ما ایرانیان یک لولهنگ (آفتابه) هم بلد نیستیم بسازیم، حالا میخواهیم نفت را اداره و استخراج کنیم؟ همین سخن و مخالفت جدی با ملی شدن صنعت نفت تیر خلاصی وی را شلیک کرد.[6]
پس از انقلاب اسلامی، بر خلاف دو مقطع مشروطه و نهضت ملی شدن نفت، اسلام به صدر خواست کنشگران انقلابی آمد؛ بدین سان هم انقلابی ساخت و هم انقلاب را. فشار بر جمهوری با جنگ تحمیلی و تحریمهای غرب، افزایش یافت، اما بررسیها نشان میدهد برای نمونه در سالهای 1358 تا 1362، علیرغم وضعیت جنگی در کشور، تولید ناخالص ملی در سال 1361 رشد کرد و نسبت به سال 1360 از 3/15 درصد رشد برخوردار شد و تولید ناخالص داخلی بدون نفت نیز در این سال افزایش یافت.[7]این در حالی است که در این مقطع، سیاست «نه شرقی، نه غربی» در عرصهی سیاست خارجی کشور و سیاست استقلال و خوداتکایی در اقتصاد در پیش گرفته شده بود.
همچنین با افزایش تحریمها بر ضد جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی بر پایهی نگرش مکتبی خود، به تعریف سیاستهای خوداتکایی پرداخت و به همین سبب، حتی گاهی تکیهی خود بر درآمدهای نفتی را که موجب شکلگیری اقتصاد رانتی شده، کاهش داده است. علاوه بر این، روحیهی خودباوری و اعتماد به نفس در مقطع جنگ تحمیلی موجب شد تا ایران در جنگ تحمیلی به تولید تجهیزات و ادوات جنگی بپردازد و کمبود خود را در زمینهی دفاعی جبران نماید.
آنچه ورای این نمونهها میتواند نمودی از تحول ایرانیان بعد از انقلاب اسلامی یا به تعبیری نقش اسلام و انقلاب در این تحول روحی باشد جسارت تقابل با نظام جهانی و پایبندی به اصول و آرمانهای انقلابی و عدم عقبنشینی از ایده و آرمانهای انقلابی جمهوری اسلامی است که علیرغم همهی فشارها و تنگناهای پیشآمده، همچنان نیز وجود دارد. بر این اساس، حفظ انقلاب اسلامی به مثابهی عامل مهم تحول روحی و خودباوری فرهنگی، میتواند در نقشهی پیشرفت کشور به یک اصل اصیل بدل گردد. چنانکه امام خمینی (رحمت الله علیه) نیز در سخنان خود، حفظ انقلاب اسلامی را عامل پیشرفت کشور میدانند. بنابراین ملت ایران «موظف است که این نهضت را به همین طوری که تا اینجا آورده است، این نهضت را حفظ کند و با حفظ وحدت کلمه و با حفظ این نهضت و غایت نهضت ـکه عبارت از اسلام و جمهوری اسلامی بودـ با حفظ اینها جلو برود.»[8] از نظر امام خمینی، سستی در این راه و عدم تداوم انقلاب ممکن است دستهای بستهی اجانب را باز نماید و آنها را در مقابل ایران گستاختر نماید.[9] چرا که
همین موارد موجب میشود تا با تکیه بر تجربهی تاریخی گذشته و اهمیت نقش اسلام و انقلاب اسلامی در تحول روحی مردم ایران و گسترش روحیهی خودباوری و اعتماد به نفس عمومی، تعریف چشمانداز پیشرفت جمهوری اسلامی، بدون توجه به این دو عامل (اسلام و انقلاب) میسر نگردد؛ چنانکه مقام معظم رهبری نیز بارها بر آن تأکید داشتند و رفع موانع پیشرفت کشور را تکیه بر این دو عامل برشمردهاند.(*)
پینوشتها:
[1]کالبرت پیتر، انقلاب و ضدانقلاب، ترجمهی سعید قانعی، تهران، آشیان، 1383، ص 37.
[2]جلالالدین فارسی، فلسفهی انقلاب اسلامی، تهران، امیرکبیر، 1368، ص 402.
[3]امام خمینی، صحیفهی امام، ج 6، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، ص 502.
[4]محمدرضا دهشیری، کارنامهی نظام جمهوری اسلامی ایران در حوزهی سیاست خارجی، دانشگاه اسلامی، پاییز و زمستان 1383، ش 23 و 24، ص 34.
[5]همان.
[6]ناصر ایرانی، بحران دموکراسی در ایران، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371، ص 82 و 83.
[7]ابراهیم رزاقی، گزیدهی اقتصاد ایران، تهران، مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، 1374، ص 187.
[8]امام خمینی، صحیفهی امام، ج 6، ص 393.
[9]همان، ص 426.
منبع : برهان