استراتژی نظامی رژیم صهیونیستی
هدف اسرائیل همواره «حصول اطمینان از بقای اسرائیل و امنیت شهروندان» این کشور و سیاست دفاعی آن، حفظ توانایی بازدارندگی توانمند برای جلوگیری از حملات دشمنان بالقوه بوده است و این کشور بنا بر دکترین امنیتی خود، نباید حتی در یک جنگ هم شکست بخورد...
مقدمه
اصطلاح امنیت از حیث شکل و محتوا به یک اندازه ابهامآمیز است: آیا امنیت یک هدف، یک موضوع کاری، یک مفهوم، یک برنامه پژوهشی یا یک رشته منظم علمی است؟ برای امنیت مفهوم واحدی وجود ندارد. امنیت ملی، امنیت بین المللی و امنیت جهانی به مجموعه موضوعات مختلفی اشاره دارند و هریک از چارچوب تاریخی- فلسفی متفاوتی برخوردارند.
از لحاظ واژهشناسی، ریشه واژه امنیت از کلمه لاتین "securitas" است که خود نیز از واژه "secures" نشئت میگیرد و معنی آن "بدون ترس و بیم" است. امنیت، حالت و وضعیت رهایی از تهدید زیان و آسیب است. این حالت جنبههای ذهنی و عینی را در بر میگیرد. بنابراین امنیت هم با شرایط فیزیکی و هم حالت روانی ناشی از آن شرایط سر و کار دارد. امنیت و صلح ویژگیهای مشترک فراوانی دارند. از لحاظ روانشناسی، ما اغلب امنیت را با آرامش ذهنی برابر میدانیم. از لحاظ سیاسی، مفهوم سنتی امنیت عرفاً با توانایی باقی ماندن در صلح (بدون اینکه ارزشهای اساسی قربانی شوند) و یا حفظ صلح برابر میباشد. متعاقباً، امنیت و صلح به طور پیوستهای با نظم و ثبات پیوند دارند. اساساً جستجوی نظم بینالمللی چیزی بیشتر از جستجوی صلح و امنیت نیست.[1]
با وجود واژهشناسی موجود، درباره امنیت تعریف مشخصی وجود ندارد که همه بر آن اجماع داشته باشند و زمینههای مختلفی در رابطه با تفکر درباره امنیت و متعاقب آن مطالعات امنیتی وجود دارند. جای هیچ تعجبی نیست که امنیت از زمانی که جوامع انسانی وجود داشتهاند، مورد مطالعه قرار گرفته و بر سر آن جنگهایی به وجود آمده است. اما از زمانی که امنیت موضوع مطالعات دانشگاهی قرار گرفت زمان زیادی نمیگذرد و بیشتر ابتکاری آمریکایی- آنگلوساکسونی است که بعد از جنگ جهانی دوم، جایگاه ویژهای در مطالعات روابط بینالملل پیدا کرد.
برداشت متفکران سیاسی از امنیت جهانی و امنیت بینالمللی، همانند مفهوم امنیت، همواره با تحولات نظام جهانی، متحول و سیال بوده است. صرف نظر از اینکه برای مفهوم امنیت یک تعریف قابل قبول برای همگان وجود ندارد، تا جایی که به نظر برخی از پژوهشگران میتوان گفت که هیچ تعریفی درباره امنیت وجود نداردکه اتفاق نظر باشد و در واقع ماهیت امنیت با پذیرش یک تعریف جامع و مانع در تعارض است، اما در مورد عناصر و مولفههای آن دامنه تفاوت آرا گستردهتر به نظر میرسد. نظام حاکم بر روابط بینالملل با ماهیت خاص خود، در هر مقطع زمانی، تلقی متناسب را از مفاهیم امنیت، امنیت جهانی و امنیت بینالمللی ارائه میدهد.[2]
به هرحال، توسعه اصلی در زمینه مطالعات امنیتی آکادمیک در سال 1983 روی داد، زمانی که «باری بوزان» کتاب مردم، دولتها و ترس را منتشر ساخت. بوزان بر این امر تاکید دارد که امنیت تنها مربوط به دولتها نیست بلکه به تمامی جمعهای انسانی نیز مربوط شده و نیروی نظامی نیز تنها مولفه قابل بررسی در این حیطه نمیباشد. بوزان در اثر خود به این بحث میپردازد که جمعهای انسانی توسط 5 فاکتور تحت تاثیر قرار میگیرند، هر یک از آنها نقطه کانونی خاص خود را دارند و اولویتهای مخصوص خود را مدنظر قرار میدهند که عبارتند از:
1. نظامی: این مولفه به تاثیرات متقابل بین توانمندیهای دفاعی و تهاجمی نظامی دولتها و تصورات هریک از مقاصد یکدیگر میپردازد. بوزان ترجیح میدهد که امنیت نظامی به عنوان زیرمجموعه مطالعات امنیتی در نظر گرفته شود.
2. سیاسی: این مولفه بر ثبات سازمانی دولتها، نظامهای حکومتی و ایدئولوژیهای مشروعیتبخش تمرکز دارد.
3. اقتصادی: دسترسی به منابع، پول و بازار برای رسیدن به سطوح قابل قبولی از رفاه و قدرت دولت ضروری میباشد، موضوعاتی که در این مولفه مورد بررسی قرار میگیرد.
4. اجتماعی: این مولفه بر دوامپذیری (Sustainability) و ارزیابی الگوهای سنتی زبانی، فرهنگی و مذهبی و نیز هویت ملی و عادتهای اجتماعی تمرکز دارد.
5. محیطی: به حفظ و حمایت از محیط محلی و زیستی کره زمین به عنوان نظام حمایتی اساسی میپردازد که تمامی فعالیتهای مهم بشری به آن وابسته است.[3]
از زمان شکلگیری رژیم صهیونیستی، مساله امنیت همواره دغدغه اصلی سیاستمداران این رژیم بوده است و به دلیل ارتباط متقابل امنیت و بقا، این رژیم تمام توان داخلی و خارجی خود را صرف حفظ و تضمین امنیت ملی خود کرده است. همچنین پس از جنگ جهانی دوم، هیچ رژیمی همانند اسرائیل نگران امنیت ملی خود نبوده است به طوری که این رژیم در شش دهه نخست شکلگیری خود، در هفت جنگ تمام عیار شرکت کرده و همواره با توسل به زور، ارعاب و تهدید به دنبال تضمین بقای خود بوده است.
یکی از مولفههای اصلی رژیم صهیونیستی برای پیشبرد اهداف خود، استفاده از رویکرد امنیت نظامی است که این رویکرد را با افزایش توانمندی نظامی خود در حوزههای تولیدات نظامی و فنآوری پیشرفته مرتبط با آن در کنار ارتشی نیرومند و کارآزموده در عرصههای هوایی، دریایی و زمینی دنبال میکند. هرچند این رژیم در چند دهه اخیر در جنگ تمام عیار وارد نشده، اما تجربه نشان داده که ارتش این رژیم در جنگهای چریکی و شهری انعطافپذیری و کارایی لازم را نداشته و شکست در جنگ 33 روزه و 22 روزه مؤیِد این موضوع است.
استراتژی نظامی و دفاعی رژیم صهیونیستی
بنا به منابع رسمی نظامیان اسرائیلی، اهداف آنها «همیشه حصول اطمینان از بقای اسرائیل و امنیت شهروندان» این کشور و سیاست دفاعی آن، حفظ توانایی بازدارندگی توانمند برای جلوگیری از حملات دشمنان بالقوه اسرائیل بوده است و این کشور بنا بر دکترین امنیتی و استراتژی دفاعی خود، نباید حتی در یک جنگ هم شکست بخورد. اگر جنگی به وقوع بپیوندد، رژیم صهیونیستی ناگزیر است که قاطعانه و به سرعت دشمن را وادار به شکست نماید. در ضمن، به دلیل فقدان عمق استراتژیک رژیم اسرائیل باید به هر قیمتی مانع از ورود نیروهای دشمن به قلمرو خود شده و تلاش نماید تا به سرعت صحنه نبرد را به قلمرو دشمن بکشاند.
استراتژی نظامی عبارت است از فن و علم تحول و به کارگیری نیرویهای مسلح برای دستیابی به اهداف سیاسی- ملی، اهدافی که از طریق کاربرد نیروی مسلح و یا تهدید به استفاده از آن و یا قرار گرفتن توانمندیهای نیروهای مسلح در محاسبات طرف مقابل، عملی شود. با توجه به تعریف فوق رژیم صهیونیستی به توانایی و توانمندی نیروی مسلح خود، توجه و اهتمام خاصی میورزد.
به دلیل ضعف و تزلزلی که جهان عرب از آن رنج میبرد، رژیم غاصب صهیونیستی توانسته استراتژی نظامی خود را عملی سازد و به تجاوز مستمر خود که تضمینکننده هستی این رژیم است، ادامه دهد. نخستین مشکل اسرائیل مسأله «بودن و نبودن» و به عبارتی «باقی ماندن یا فنا شدن» است. از این جهت ایجاد «امنیت» محور اصلی و مرکز ثقل تفکر استراتژیک را تشکیل میدهد. برقراری ثبات و امنیت در بدو ایجاد اسرائیل تاکنون، اولویت اول را در تلاشهای صهیونیسم به خود اختصاص داده است. حل قطعی این مسأله تنها از طریق افزایش نیروهای لازم برای مقابله با قوایی که امنیت اسرائیل را از خارج تهدید میکند امکانپذیر است.
معمولاً استراتژیهای نظامی کشورها با توجه به موقعیت جغرافیایی و جایگاه یک کشور در منطقه و جهان طرحریزی میشوند. اسرائیل دارای یکی از قدرتمندترین ترکیبات نیرویهای مسلح در خاورمیانه است، اما همچنان با چالشهایی رو به رو است که جغرافیا و جمعیت این رژیم را تحت تأثیر قرار میدهد. رژیم صهیونیستی سرزمین کوچکی است که توسط قدرتهای عرب و مسلمان، مرزهای آن احاطه شده است. کل این سرزمین 700،20 کیلومتر مربع است. 266 کیلومتر مرز مشترک با مصر، 51 کیلومتر با غزه، 79 کیلومتر با لبنان، 27 کیلومتر با سوریه، 238 کیلومتر با اردن و 307 کیلومتر مرز با کرانه باختری دارد. نوار ساحلی آن در قسمت مدیترانه 237 کیلومتر و نوار ساحلی کوچکی نیز در بخش خلیج عقبه دارد. همانند همسایگان عرب خود با چالشهایی در زمینه تأمین آب و کشاورزی رو به رو است. تنها 4/16 درصد این سرزمین قابل کشت است. جمعیت این رژیم در سال 2007، بالغ بر 47/6 میلیون نفر بود و از این جمعیت 76 درصد یهودی و 24 درصد نیز غیر یهود هستند.[4] این شرایط فیزیکی، اسرائیل را به صورت سرزمین کوچکی درآورده که نه تنها دارای عمق استراتژیک نیست، بلکه مرزهای فعلی آن نیز مورد مناقشه است. بنابراین طرحریزی هر نوع استراتژی باید بر اساس همین شرایط موجود باشد. بنا بر منابع رسمی نظامیان اسرائیلی، اهداف آنها «همیشه حصول اطمینان از بقای اسرائیل و امنیت شهروندان» این کشور و سیاست دفاعی آن، حفظ توانایی بازدارندگی توانمند برای جلوگیری از حملات دشمنان بالقوه اسرائیل بوده است. این رژیم بنابر دکترین امنیتی و استراتژی دفاعی خود، نباید حتی در یک جنگ هم شکست بخورد، اگر جنگی به وقوع بپیوندد، اسرائیل ناگزیر است که قاطعانه و به سرعت دشمن را وادار به شکست نماید. در ضمن، به دلیل فقدان عمق استراتژیک، این کشور باید به هر قیمتی مانع از ورود نیروهای دشمن به قلمروی خود شده، تلاش کند تا به سرعت صحنه نبرد را به قلمروی دشمن بکشاند.[5]
یکی از اصول سیاستگذاریهای امنیت ملی اسرائیل، تأکید بر کیفیت و برتری در این زمینه است. با توجه به تفاوت بین اسرائیل و همسایگان عربش از لحاظ مساحت جغرافیایی، جمعیت و منابع اقتصادی، بنیانگذاران این رژیم کوشیدهاند تا بر دشمنان احتمالی خود با دستیابی بر برتری کیفی مسلط شوند.
چنین برتری با اتکا بر فنآوری پیشرفته و نیز انگیزه داشتن، اتکای عمل، مهارتهای خردمندی و زبردستی تاکتیکی به دست آوردنی است. تلآویو حساسیت خاصی نیز به تسلیحات اتمی از خود نشان داده است. دیوید بن گورین دستیابی به سلاحهای هستهای را برای امنیت اسرائیل حیاتی میپنداشت. وی که نگران ملیگرایی اعراب به ویژه پس از روی کار آمدن عبدالناصر در مصر در سال 1952 بود، در تلاش بود تا زیر چتر هستهای ایالات متحده قرار گیرد. اما رهبران اسرائیلی به این نتیجه رسیده بودند که اساس امنیت ملی خود را باید بر «دفاع از خود» و خوداتکایی قرار دهند و بسیاری معتقد بودند که یک زرادخانه هستهای برای بقای دولت یهودی ضروری است.[6]
اسرائیلیها خود را همواره در معرض جنگ میبینند و بخشی از این مسأله به «غیرممکن بودن یک پیروزی نهایی برای اسرائیل بر میگردد. از نقطه نظر آنها، هیچ وقت یک نبرد نهایی وجود نخواهد داشت و هیچ وقت نمیتوانند فرض کنند که بتوانند تا با یک ضربه نهایی بر دشمن، به نبرد آخری برسند که پس از آن هیچ وقت نیازی به نبرد نباشد. اما شرایط برای همسایگان برعکس این وضعیت است؛ چرا که می توانند فرض کنند نبرد بعدی، آخرین نبرد باشد و چنان ضربهای به اسرائیل بزنند که نابود شود».[7]
با توجه به چنین وضعیتی است که بر خلاف تصوری که بسیاری از کشورهای دیگر در مورد جنگ آینده دارند، مقامات اسرائیلی آن را تصور یک تهدید برای تمامیت وجود و بقای خود میدانند. افزون بر آن، محدودیتهای گسترده سرزمینی، جمعیتی، و اقتصادی نیز موجب آسیبپذیری فراوان از هر حملهای شده و آن را از سایر دول مستثنی کرده است. به همین علت است که گفته میشود جامعه اسرائیل جامعهای نظامی و «یک ملت مسلح» است که همواره در انتظار جنگ به سر میبرد.
در فرهنگ امنیتی اسرائیل چند فرض اساسی وجود دارند که عبارتاند از:
* تهدید برای اسرائیل، تهدید بقاء است.[8] بر این اساس و از دید استراتژیستهای صهیونیستی، خطرات امنیتی اسرائیل، بقای آن را نشانه رفته و بسیار وحشتناک پنداشته میشوند و این امر بیشتر به سبب ماهیت غاصبانه و شیوه تأسیس کشور بر اساس اشغال سرزمینهای دیگران است. تهدیدی که مقامات این رژیم در مراحل مختلف حیات رژیم اسرائیل احساس کردهاند، بر خلاف تهدیدی است که سران هر کشور معمولی دارند. آنها تهدید را بخشی از جمعیت یا سرزمین و یا حکومت و حاکمیت، بلکه برای کل جمعیت، سرزمین و حاکمیت خود میدانند و از این رو، مسألهی بودن یا نبودن مطرح است.
* اسرائیل دارای محدودیتهای فراوانی است. از نظر سرزمین، اسرائیل هیچگونه عمق استراتژیکی ندارد و با توجه به اینکه گفته میشود که فنآوری موجب کماهمیت شدن جغرافیا شده است و یا به قول ریمون آرون، «براساس قانون دگرگونی، ارزش نظامی، جمعیتشناختی و اقتصادی قلمرو در اثر تحول روشهای جنگ و تولید همراه با روابط و نهادهای انسانی دگرگون میشود»[9]، اما هنوز هم این یک واقعیت است که برای کشورهایی که در فشار سرزمینی قرار دارند، ژرفای راهبردی امری حیاتی انگاشته میشود. همچنین، جمعیت اندک و اقتصاد کوچک و تحریم شده از سوی کشورهای منطقه، از این رژیم جزیرهای کوچک در میان مجموعه گسترده و پهناور کشورهای مسلمان و عرب و در احاطه آنها ساخته است.
* مفهوم امنیت در اسرائیل استثناء است. همه شرایط بالا امنیت را برای رژیم صهیونیستی به صورت موضوعی در آورده که با کشورهای دیگر جهان متفاوت است.
این فرضها موجب شکلگیری چند اصل در سیاست امنیت ملی اسرائیل شده است که عبارتند از:
الف- ایجاد یک استراتژی بزرگ امنیتی که بر همه چیز سیطره دارد. در اسرائیل مسأله امنیت و قدرت بر همه چیز سایه افکنده است و اقتصاد، سیاست، جامعه و سیاست خارجی در چارچوب آن معنا مییابد.[10]
ب- ایجاد یک ملت مسلح، به طوری که همه مردم سربازانی پنداشته میشوند که سالی 11 ماه در مرخصی به سر میبرند. تشکیل نیروهای نظامی بر پایه خدمت نظام وظیفه اجباری با پشتیبانی نیروهای بسیار گسترده ذخیره آموزش دیده و قابل بسیج در ظرف مدتی کوتاه از مهمترین مسائل مورد توجه مقامات اسرائیلی بوده است.[11]
ج- اصل خودکفایی. اثرات روانی و فرهنگی تاریخ یهودیان و انزوای آنها به میل خود و یا تبعیض در اروپا، مانع علاقه و احترام آنها به دنیای خارج شده و در اصل خود را قوم برگزیده در نظر میگیرند و این احساس در نسلهای متوالی به نوعی خوداتکایی بدبینانه منجر شده بود. این موضوع، به ویژه از آن جهت که ممکن بود فشارهای خارجی مانع از برخی اقدامات آنها در برخورد با مردم فلسطین و اعراب شود، به تلاش برای دستیابی خودکفایی به فنآوریهای جدید منجر شد.[12]
د- در عین وجود روحیه بالا، ضرورت یافتن یک حامی بزرگ خارجی هیچگاه از نظر اسرائیل دور نمانده است به طوری که در مراحل اولیه، به انگلیس و بعدها به آمریکا تکیه کردهاند.
از این فرضها و اصولی که برای سیاست امنیتی اسرائیل مطرح شد، دکترین نظامی آن رژیم مبتنی بر اصول زیر شکل گرفته است:
1. اصل بازدارندگی
احساس خطر از جانب کشورهای مسلمان از دید رژیم صهیونیستی (هرچند همواره واقعیت غاصبانه این رژیم بوده که کشورهای همسایه را تهدید کرده است) و به ویژه پس از شکست اولیه اسرائیل در جنگ کپور 1973 موجب شد تا دکترین نظامی آن به این سمت حرکت کند که تلآویو بایستی از چنان قدرت نظامی برخوردار باشد که هیچ دولتی جرأت حمله به آن را نیابد. اما سابقه این اصل به سال 1948 برمیگردد و از آن زمان، رژیم اسرائیل همواره بر سیاستهای بازدارندگی برای جلوگیری از حملات خارجی تأکید کرده است. از همان آغاز مقامات رژیم اسرائیل نسبت به ایجاد یک قدرت نظامی برای ترساندن رقیب از حمله اهتمام ورزیدهاند. اسرائیلیها مدعیاند که بازدارندگی هستهای موجب شد که مصر در سال 1973 از یک حمله محدود به اسرائیل پا فراتر نگذارد و ترس و واهمه صدام از تلافیجویی گسترده اسرائیل موجب شد که عراق از به کارگیری جنگافزارهای شیمیایی یا میکروبی خود علیه اسرائیل در طول جنگ خلیج فارس خودداری کند.[13]
2. اصل هشدار استراتژیک
چنانچه اصل بازدارندگی نتواند موفق باشد و یک قدرت خارجی به فراهم آوردن نیرو و توان لازم مبادرت ورزد و یا جرأت حمله به اسرائیل را بیاید، نظام اطلاعاتی اسرائیل باید پیش از حمله، باخبر شود و به سرعت هشدار لازم را بدهد تا با اتخاذ اقداماتی نظیر ضربات پیشگیرانه و تهاجم پیشدستانه، مانع از نابودی خود شوند. در گذشته در مراحل مختلف، اسرائیلیها مبادرت به چنین اقداماتی کردهاند و حمله به راکتور هستهای اسیراک عراق در سال 1981 و سوریه در سال 2007، نمونههایی از این سیاست میباشند. مارک هیلر نویسنده اسرائیلی، اصل مزبور را چنین تبیین میکند: «قابلیت نیروهای عرب در تغییر سریع وضعیت از حالت دفاعی به حمله موجب شده است تا سیستم اصلی نظامی اسرائیل بر اساس هشدار سریع استوار گردد. علاوه بر آن، اصول و استراتژی نظامی ارتش بر اساس انجام فعالیتهای پیشگیرانهی موثر علیه دشمنان خویش که قصد دستیابی به توان جدیدی دارند یا گامهای جدیدی را برای افزایش توان خود بر میدارند، استوار گردید».[14]
3. اصل پیروزی قاطع و سریع
این اصل برای مواردی در نظر گرفته شده است که حتی سیستم هشدار سریع نیز نتواند عمل کند و نیروهای کشور دیگری وارد خاک اسرائیل شوند و نیز مواردی که رژیم اسرائیل اقدام به تجاوز به خاک کشورهای دیگر میکند. در چنین مواردی نیروی نظامی اسرائیل، بایستی به شیوهای کوبنده و سریع پیروز شود و این اقدامات نیز در خاک دیگران انجام شود. گفته میشود که اسرائیل حتی نباید یک بار هم شکست بخورد.[15]
اینها اصول اساسی دکترین نظامی اسرائیل بود که عمدتاً در فضای سالهای دهه 1950 تا 1970 میلادی و بیشتر برای مقابله با تهدیدات متعارف شکل گرفته بود. اما مجموعه تحولاتی که در دهههای 1980 تا 2000 در منطقه و جهان روی داد، همگی بر دکترین نظامی اسرائیل تاثیرگذار بودهاند. سقوط اتحاد جماهیر شوروی و از دست رفتن حامی اعراب خود یک تحول بنیادین در این عرصه بود. انقلاب اسلامی در ایران، جنگ اول خلیج فارس، حملات موشکی عراق به اسرائیل، حملات مشکوک به برجهای دوقلو در 11 سپتامبر، جنگ دوم خلیج فارس، جنگهای 33 روزه لبنان و جنگ غزه از جمله این تحولات هستند. شاید بتوان عامل مهم دیگر را موفقیت اسرائیلیها در قانع کردن سران دولتهای عربی به بینتیجه بودن اقدامات نظامی و ایجاد ترس در میان آنها با استفاده از سیاست ابهام هستهای تلآویو دانست که از اواخر دهه 1970 به روند تدریجی سازش کمک کرده است.
نتیجهگیری
اسرائیل به منظور تحقق اهداف راهبردی خود در خاورمیانه، سیاست بازدارندگی را در دو سطح متعارف و غیرمتعارف اعمال کرده است. دستیابی به پیشرفتهترین سلاحها و ادوات نظامی و نیز ورود به جنگهای گسترده یا محدود با کشورهای عربی، همگی به منظور تحقق اهداف راهبردی این رژیم در منطقه بوده است. با گذشت زمان اسرائیل به این نتیجه رسید که با اتکاء به سلاحهای متعارف قادر نخواهد بود تا اهداف خود را محقق سازد، بنابراین تصمیم گرفت تا به گزینه دیگری روی آورد. رویکرد این کشور به گزینه هستهای و سلاحهای غیرمتعارف شیمیایی و بیولوژیکی درست در زمانی بود که اسرائیل در گزینه نخست با چالشهایی رو به رو گشت. بنابراین اسرائیل گزینه هستهای خود را با سرعت بیشتری دنبال کرد و سلاحهای هستهای را در راهبرد نظامی خود جای داد.[16]
بنابراین افکار و رویکردهای نظامی و دفاعی در رژیم صهیونیستی بیشترین جایگاه را در سیاستهای دولت این رژیم اشغال کردهاند و باید به این رویکردها، اندیشههای افراطی صهیونیستها را نیز اضافه کرد که ایدئولوژی تجهیز و مسلح شدن اسرائیل را به دنبال داشته است. اشغال سرزمین فلسطین توسط یهودیان امری تصادفی نبوده، بلکه اقدامی کاملاً سنجیده و برنامهای از پیش طرحریزی شده است. بهتر است به این نکته اشاره کنیم که یهودیان خود را «امت روح» مینامند. این مفهوم با آموزهی قوم برگزیده و امت مقدس یهود ارتباط مستقیم دارد.[17] همین اعتقاد به برگزیدگی در میان صهیونیستها نوعی نژادپرستی و خودبرتربینی را در میان آنها تقویت کرده و انجام هر کاری را برای خود مجاز میدانند. پس از اعلان تأسیس رژیم یهود بر اراضی فلسطین، یهودیان مشاهده کردند که در میان جوامعی قرار گرفتند که زبان، فرهنگ و مذهب مشترکی دارند. یهودیانِ مهاجر، خود را به صورت پدیدهای ناهمگن در میان کشورهای عربی به حساب میآورند و احساس کردند که آنها اقلیتی در میان اکثریت عربی- اسلامی به سر میبرند. در کتاب «تدارک جنگ بزرگ بر اساس پیشگوییهای انبیای بنی اسرائیل» نوشتة «گریس هال سل»، ما با اندیشة افراطی مسیحیان صهیونیست و یهودیان افراطی آشنا میشویم. به عقیدة آنها جنگ آخرالزمان یا هارِ مَجِدّون در خاورمیانه روی خواهد داد و آن جنگی هستهای خواهد بود که در آن بیشتر مردم دنیا کشته خواهند شد و تنها 144.000 یهودی باقی خواهند ماند و پس از ظهور مسیح به فرمان او مسیحی خواهند شد.[18] باید بدانیم که تعداد چنین افرادی که دارای اندیشههای چنین افراطی هستند در اسرائیل و آمریکا کم نیستند و همانطور که سرزمینی را به بهانه وعده یهود اشغال کردند، هیچ دور از انتظار نخواهد بود که در پی برافروختن آتش جنگی باشند که آن را جنگ آخرالزمان مینامند.
[1] Dan Caldwell; Robert B Williams Jr, , Seeking Security in an Insecure World, Rowman & Littlefield Publishers, 2011, p.7.
[2] سجادی، سید عبدالقیوم،« تاملی در نظریه های امنیت بین المللی، قبل و بعد از فروپاشی شوروی»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سال سوم، شماره نهم، تابستان 1379، ص 162.
[3] Paul D, Williams, Security Studies: An Introduction, London and New York: Routledge, 2008, pp. 3-4.
[4] Anthony H. Cordesman, Israel and Syria; the Military Balance and Prospect of War, London: Greenwood, Publishing Group, 2008, p. 73.
[5] سعیده لطفیان، "سیاست امنیت ملی اسرائیل: فرضیه ها و تحلیل ها"، فصلنامه ی مطالعات خاورمیانه، شمارهیک، بهار 1378، شماره پیاپی، ص 37.
[6] همان، صص. 70-66.
[7] مارک هلر، تداوم و تغییر در سیاست امنیتی اسرائیل، ترجمه حیدرعلی بلوچی، تهران، اندیشه ناب، 1379، ص 21.
[8] Anel Levite, Offense and Defense in Israeli Military Doctrine, Oxford: Westview Press, 1990, p. 28.
[9] بوزان; ویور، پیشین 1388، صص 164-163.
[10] Mark A. Heller, “Continuity and Change in Israeli Security Policy”, Adelphi Paper 335, July 2000, p. 13.
[11] لطفیان، پیشین، ص 41.
[12] Michael Handel, “The Evolution of Israeli Strategy: The Psychology of Insecurity and the Quest Absolute Security”, Williamson Murray, Alvin Bernstein, MacGregor Knox, The Making of Strategy, Cambridge: University Press, 1994, p. 542.
[13] ملکی، محمدرضا، "گزارشی از دکترین امنیتی اسرائیل"، فصلنامه ی سیاست خارجی، سال سیزدهم، شماره 1، بهار 1378، ص 277.
[14] Heller,Op. Cit., p.13.
[15] Uri Bat-Josephi, “Toward a Paradigm Shift in Israel’s National Security Conception”, Israeli Affairs, Vol 6, Issue 3/4, spring -Summer 2000, pp.100-101.
[16] اقبال، اسماعیل، " راهبرد بازدارندگی هسته ای اسرائیل در خاورمیانه"، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال دهم، شماره 4، زمستان 1382، ص 86.
[17] احمد دوستمحمدی، بازشناسی صهیونیسم، بخش دوم، فصل اول، " آموزة قوم برگزیده"، تهران: موسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1387.
[18] گریس هال سال، تدارک جنگ بزرگ: براساس پیشگوییهای انبیای بنی اسرائیل، ترجمه خسرو اسدی، تهران: موسسۀ خدمات فرهنگی رسا، 1377.
منبع : اندیشکده تبیین